🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَعَلي اَوْلادِ الْحُسَيْنِ...
▫️ - این کودکان مگر از کجا آمدهاند که پاهایشان تاول زده، بدنشان کبود و لالهٔ گوششان پاره و خونی است؟
+ کجایی مرد؟ اینها خارجیاند! در معرکه کربلا به اسارات درآمدهاند...
▪️ «سید مجتبی علمدار»، قانون دهگانه برای عبادت و بندگی گذاشته بود. برای همین بود که روضههایش طعم دیگری داشت؛ در ایام مجروحیت، موقع درد، به جای آه کشیدن، فقط «یا زهرا» میگفت. مادر او را چه زیبا خرید.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۲۵ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ…
▫️ آتشِ دامن دخترک را خاموش کرد. دختر تقاضای آب کرد. کاسهٔ آب را به دستش داد. دخترک با بغض پرسید: راه قتلگاه از کدام طرف است؟!
▪️ خبر شهادت بابا را که شنید، اشکش جاری شد، اما صدای زن همسایه، قلبش را آتش زد: دختر بیچاره! مگه چقدر بهشون میدادن که حاضر شد دخترش رو یتیم کنه؟!
مادر، آرامش کرد و به او فهماند که بابا، ندای یاری امامش را لبیک گفته بود.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۲۶ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ…
▫️ چقدر سخت گذشت؛ هرجا نگاه میکردند، سرهای روی نیزه و نیشخند شمر و نگاههای حرامیان به کاروانی بود که عباس نداشت.
▪️ بعد از دعای ندبه به دوستانش گفت: چه جمعهای بشه وقتی که آقا بیاد و ما به جای ندبهخوندن، بند پوتینهامون رو محکم گره بزنیم؛ یه «یامهدی» بگیم و همرزم شهدا بشیم.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۲۷ ؛ #محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◈ «نگارهها» مجموعه «زندگی مهدوی»
▫️موضوع: ارتباط شیطان با من
▫️مدرس: دکتر علیرضا هَزار
▫️قسمت پنجم
▫️زمان: ۲:۱ دقیقه
▫️تاریخ: محرم۱۴۴۶
#ویدیو #نگارهها
#منتظرحجتخدا
#ارتباطشیطانبامن
#زندگیباحجتخدا
#مهدویتعلیهالسلام
#امامزمانعلیهالسلام
#مناسبت #محرم۱۴۴۶
#امامحسینعلیهالسلام
#معصومینعلیهمالسلام
#معرفةالله #معرفةالإمام
#دینداری #محاسناخلاق
#نکاتقرآنی #نکاتحدیثی
#گفتمان #سخنرانی #تذکر
#شیعیاناهلبیتعلیهمالسلام
#زندگیمهدوی #زندگیمهدوی۵
#حدیث #روایت #شرحروایت
#توجهکردنبهامامزمانعلیهالسلام
54.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◈ «نگارهها» مجموعه «زندگی مهدوی»
▫️موضوع: خانه معبد ماست
▫️مدرس: دکتر علیرضا هَزار
▫️قسمت یازدهم
▫️زمان: ۲:۳۸ دقیقه
▫️تاریخ: محرم۱۴۴۶_۱۴۰۳
#ویدیو #نگارهها
#خانهمعبدماست
#منتظرحجتخدا
#زندگیباحجتخدا
#مهدویتعلیهالسلام
#امامزمانعلیهالسلام
#مناسبت #محرم۱۴۴۶
#معصومینعلیهمالسلام
#معرفةالله #معرفةالإمام
#دینداری #محاسناخلاق
#نکاتقرآنی #نکاتحدیثی
#گفتمان #سخنرانی #تذکر
#شیعیاناهلبیتعلیهمالسلام
#زندگیمهدوی #زندگیمهدوی۱۱
#حدیث #روایت #شرحروایت
#توجهکردنبهامامزمانعلیهالسلام
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...لَقَدْ عَظُمَ مُصابي بِكَ…
▫️ خطبههای آتشین عمه و تبیین امام سجاد، شام را به آتش کشید. خیلیها زار زدند، اشک ریختند، توبه کردند؛ حتی قیام «حَرّه» را به راه انداختند. اما چه سود که امامشان به قتلگاه رفته بود.
▪️ شب عملیات، روضه که خوانده میشد، اشکها به همه قوت جنگ میبخشید. همه آمده بودند تا حرف نایب امام زمین نماند. اینها رزمایش ظهور بود.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۲۸ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ…
▫️ تا چشم کار میکرد، همهجا پر بود از ۳۰ هزار مرد جنگی که آمده بودند کار حسین را تمام کنند.
عقبه این لشکر تا خانههای کوفه میرفت، تا طواف حج آنسال، تا هرجایی که صدای «هل من ناصر ینصرنی» شنیده میشد...
▪️ نماز و روزه و عبادت و... فریبت ندهد. اگر به درد یاری امامت نخوری، این فراز از دعا، خواب را از چشمانت میرباید. پس بشتاب به یاری امام و...
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۲۹ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَللَّـهُمَّ ارْزُقْني شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ…
▫️ پیش از آغاز جنگ، امام او را آزاد و از نبرد معاف کرد.
«جون» اما امامش را تنها نگذاشت و در میدان، نبردی جانانه کرد.
لحظه شهادت، امام اینگونه دعایش کرد:
«خدایا! رویش را سفید و بویش را خوش گردان و با نیکان محشورش کن...»
«بنی اسد» در حالی پیکر او را دفن کرد که دعاهای امام در حقش مستجاب شده بود.
▪️ چندین هفته در کما بود.
دکترها از بازگشتش ناامید شده و منتظر رضایت خانواده برای اهدای اعضایش بودند.
ظهر عاشورا، مادرش حضرت زهرا را به امام حسین قسم داد. ۱۰ دقیقه بعد، جوان به هوش آمد.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۰ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ، وَعَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ...
▫️ زانوانش نیرویی برای ایستادن نداشت.
امام روی زانو، خودش را به پیکر ارباً اربای علی رساند و صورت به صورتش گذاشت.
صورت پیامبر را خونین ندیده بود!
▪️ محمدحسین بعد از شهادت، بیشتر از همیشه شبیه علیاکبر شده بود.
صورت زیبایش پر از زخم بود و بدنش چاکچاک.
پدرش در روز تشییعش، روضهٔ علیاکبر خواند تا همه بدانند امام زمان هم علیاکبر دارد.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۱ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَللَّـهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ...
▫️ شام را آذین بسته بودند. دخترک، گوشهایش را گرفت تا صدای هلهله و شادی را نشنود، اما دروازهٔ ساعت، شلوغترین دروازهٔ شهر بود.
جای زخم زنجیرها خوب شد، اما جای نیشهای مردم شام هرگز...
▪️ صبح جمعه وقتی خبر شهادت حاج قاسم منتشر شد، شهر به ناگاه در خود پیچید. چشمی نبود که اشکبار نباشد.
وقتی تلویزیون، شادی صهیونیستها و آمریکاییها را نشان داد، داغ شام و ریشخند به آل الله، دوباره زنده شد. هرچند آمدن صبح نزدیک است.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۲ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَللَّـهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ...
▫️ شام را آذین بسته بودند. دخترک، گوشهایش را گرفت تا صدای هلهله و شادی را نشنود، اما دروازهٔ ساعت، شلوغترین دروازهٔ شهر بود.
جای زخم زنجیرها خوب شد، اما جای نیشهای مردم شام هرگز...
▪️ صبح جمعه وقتی خبر شهادت حاج قاسم منتشر شد، شهر به ناگاه در خود پیچید. چشمی نبود که اشکبار نباشد.
وقتی تلویزیون، شادی صهیونیستها و آمریکاییها را نشان داد، داغ شام و ریشخند به آل الله، دوباره زنده شد. هرچند آمدن صبح نزدیک است.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۲ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ...
▫️ شمر هنوز توی گودال بود که زنان و دختران خردسال، حجابشان را محکمتر گره زدند. صدای تاخت اسبان دشمن به سمت حرم میآمد.
▪️ همهٔ نامردها دورهاش کردند. چادر- یادگار مادرش زهرا- را از سرش کشیدند. آنهم در یکی از خیابانهای تهران!
کاش حاج قاسم بود تا وصیتنامهاش را بارها و بارها داد میزد.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۳ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَللَّـهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ...
▫️ شام را آذین بسته بودند. دخترک، گوشهایش را گرفت تا صدای هلهله و شادی را نشنود، اما دروازهٔ ساعت، شلوغترین دروازهٔ شهر بود.
جای زخم زنجیرها خوب شد، اما جای نیشهای مردم شام هرگز...
▪️ صبح جمعه وقتی خبر شهادت حاج قاسم منتشر شد، شهر به ناگاه در خود پیچید. چشمی نبود که اشکبار نباشد.
وقتی تلویزیون، شادی صهیونیستها و آمریکاییها را نشان داد، داغ شام و ریشخند به آل الله، دوباره زنده شد. هرچند آمدن صبح نزدیک است.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۲ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ…
▫️ قاصدان کوفه کارشان سکّه شده بود؛ برای رساندن دعوتنامهها به امام حسین، شب و روز نمیشناختند و مدام در حال تاختن بودند.
کوفه لبریز از لشکر بود تا رسم مهماننوازی را به جا بیاورد!
▪️ دعاهای فرجِ پشت سر هم و ندبههای جمعه، به سوی امام زمان رهسپارند، اما خدا هنوز در صداقت ادعای من شک دارد. داستان تلخ کوفه، هنوز جگرسوز است. پس جان برادر!
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۴ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ…
▫️ قاصدان کوفه کارشان سکّه شده بود؛ برای رساندن دعوتنامهها به امام حسین، شب و روز نمیشناختند و مدام در حال تاختن بودند.
کوفه لبریز از لشکر بود تا رسم مهماننوازی را به جا بیاورد!
▪️ دعاهای فرجِ پشت سر هم و ندبههای جمعه، به سوی امام زمان رهسپارند، اما خدا هنوز در صداقت ادعای من شک دارد. داستان تلخ کوفه، هنوز جگرسوز است. پس جان برادر!
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۴ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...بِاَبي اَنْتَ وَاُمّي…
▫️ - از حسینم چه خبر؟
+ اُم البنین! خبر داری عون رو کشتن؟ جعفرت رو کشتن… عثمانت رو کشتن… عبّاست رو کشتند...
- به فدایِ حسین! از حسینم چه خبر؟!
▪️ یک نفر بود، اما کلی عنوان و لقب داشت: همسر شهید، مادر شهید، خواهر شهید... تنها آرزویش این بود که خودش هم برای مهدی فاطمه شهید شود.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۶ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَاَكْرَمَني بِكَ...
▫️ «جون بن ابی مالک»، غلام سیاهپوست امام حسین بود. اجازهٔ میدان خواست، امام اجازه نداد.
جون گفت: چون غلامم و سیاه، بهشت را از من دریغ نکنید...
با شیرینزبانیش رخصت گرفت و لحظهای بعد، در آغوش امام، شربت شهادت نوشید.
▪️ حسن باقری خبرنگار بود، اما خاک جبهه و عشق به ولایت و انقلاب و هوش سرشارش از او فرمانده و نخبهٔ جنگی ساخت. حسن باقری با شهادت به کرامت ابدی رسید.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۷ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَي الاَْرْواحِ الَّتي...
▫️ خم شد. صورت بابا را بوسید. باورش نمیشد که بابای رشیدش در دامن کوچکش جا شده بود.
▪️ خم شد، دستی به محاسن زیبای بابا کشید. مسافرش با سربند «یا صاحبالزمان» و لبخندی زیبا از سوریه برگشته بود تا به او بفهماند، سلامش را به ارباب میرساند، اگر سعی کند، راه بابا را برود. درست مثل رقیه...
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۸ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَي الاَْرْواحِ الَّتي...
▫️ خم شد. صورت بابا را بوسید. باورش نمیشد که بابای رشیدش در دامن کوچکش جا شده بود.
▪️ خم شد، دستی به محاسن زیبای بابا کشید. مسافرش با سربند «یا صاحبالزمان» و لبخندی زیبا از سوریه برگشته بود تا به او بفهماند، سلامش را به ارباب میرساند، اگر سعی کند، راه بابا را برود. درست مثل رقیه...
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۳۸ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَاِلي اميرِالْمُؤْمِنينَ...
▫️ لحظاتی قبل از وداع از این دنیا، دستان فرزند برومندش عباس را در دستان امام حسین گذاشت و به او سفارش کرد، در کربلا برادرش را تنها نگذارد...
▪️ وقتی ترکش هر دو دستش را قطع کرد و با صورت به زمین افتاد، طعم روضهٔ علمدار را فهمید. خوشحال بود که به علمدار شباهتی دارد...
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۴۰ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ...
▫️ بیش از سیزده تیر در بدن داشت، اما نگران بود، مبادا برای امامش کم گذاشته باشد.
گفت: آیا وفا کردم یابن رسول الله؟
امام فرمود: تو پیشاپیش من در بهشت هستی.
خیالش راحت شد. بهشت بدون حسین را نمیخواست.
▪️ با شهدا مأنوس بود و کارهای خیرش را به نیابت از آنها انجام میداد.
شبهای جمعه اما سنگ تمام میگذاشت.
دلش به حرف شهید زینالدین گرم بود.
به اینکه «هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیهالسلام یاد میکنند.»
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۴۱ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...اَللَّـهُمَّ اجْعَلْني في مَقامي هذا...
▪️ بیتاب شهادت بود. اذن میدان خواست، اما مَشک انتظار او را میکشید. لبهای خشکیده، چشم امیدشان به عمو بود.
وقتی آب از لای انگشتانش فرو ریخت، آب شد. روضهٔ هر شیعه که آرزو میکند کربلا بود: یا لیتنی کنت معکم فافوزا فوزا عظیما…
▫️ وقتی خبر شهادت دوستانش را میشنید که بر اثر کرونا یا در خیابان یا در حرم امام رضا یا شاهچراغ به شهادت میرسند، با اشک در سجده التماس میکرد: خدایا! ما رو هم با شهادت بخر...
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۴۲ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...مُصيبَةً ما اَعْظَمَها...
▪️ نقاش برای کشیدن تابلوی عاشورا مردد بود؛ نمیدانست کدام واقعه را بکشد. دست به کمرشدن برادر کنار برادر یا نماز نشستهٔ خواهر و اسارتش را، یا صحنهٔ جانبازی علی اکبر و محاصرهٔ قاسم را...
تابلوی نقاشی برای این حادثه، خیلی کوچک بود!
▫️ پیرمرد، دفتر شعرش را بست؛ نمیدانست کدام صحنه را بزرگترین مصیبت بداند تا برایش شعر بسراید. قصه سیلی و درِ سوخته و شهادت محسن، یا فرق شکافته را، تکههای جگر در تشت یا قصههای تکاندهندهٔ کربلا را...
اشک، تنها همراز روضههای هرروزش بود.
#⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۴۳ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌...وَهذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ...
▪️- خولی! سر حسین را به چند سکه فروختی!
+ آنقدری هست که تا پایان عمر خوش بگذارنم!
مختار، چقدر زود طومار عمرش را پیچید.
▫️رسانههای مدعی آزادی، نتوانستند شادی خود را نشان ندهند. خون حاج قاسم، چهرهشان را برملا کرد و همه، چهرهٔ زشت و کریه آنها را به وضوح دیدند.
#️⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۴۴ ؛ #محرم
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #استوری
📌 ...وَعَلي اَصْحابِ الْحُسَيْنِ...
▫️ «عمر بن جناده»، نوجوانی یازدهساله بود. وقتی با اصرار از اباعبدالله اذن میدان گرفت، چنان رجزی خواند که همه مجذوب شهامتش شدند: «امیری حسین و نعم الامیر... »
▪️ - فاصلهٔ «مصطفی صدرزاده» با داعشیها خیلی نزدیک بود.
+ قبل از شهادت چیکار کرد؟
- رجز خواند، آن هم چه رجزی! با صلابت میگفت: نحن شیعه علی بن ابیطالب... یا ایها الملعون!
#️⃣ #حسین_زمانت_را_دریاب ۴۵ ؛ #محرم