هدایت شده از
▫️داستان جالبی از همسفر شدن مردی نیازمند با امام زمان علیهالسلام.
📚 الخرائج ج1، ص 470.
#داستان_تشرف
#سبک_زندگی_مهدوی
هدایت شده از امام زاده حیات الغیب313
34.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️غوعا کرد، حتما ببینید
🌸 چه شعری خوند هر یک بیتش یک منبر کامله
🔺شعرخوانی آقای سیدمحمدرضا یعقوبی آل در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام با رهبر انقلاب.
هدایت شده از ابوذر خدادادی
╭━⊰✨﷽✨⊱━╮
@SiaSiAjtma
╰━•⊰❀ 🌸 ❀ ⊱•━╯
🏵 "شهیدی که از لباس نو، بی زاری می جست."🏵
✍🏻 ابوذر خدادادی
🌹 شهید ایرج (عبدالطاهر) خدادادی در منطقه عشایر نشین بین چهارمحال و بختیاری و خوزستان در سال ۱۳۴۷ بدنیا آمد و علی رغم مشکلاتی که هریک به تنهایی می توانست مانع تحصیل او باشد، اما این مشکلات، عزم او را متزلزل نکرد.
پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در یکی از روستایی اطراف ایذه (که همزمان با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بود) رهسپار مسجدسلیمان شد و در خانه ای بدون سرپرستی والدین، تحصیل را ادامه داد.
او پس از طی دوره راهنمایی و ورود به دبیرستان، علوم مرسوم در آموزش و پرورش، جان و روح وی را سیراب نمی کرد و وارد حوزه علمیه المهدی (عج) شهرستان مسجدسلیمان شد.
🌹 ورود این شهید به حوزه علمیه، روح مستعد او را جلای مضاعف بخشید و در محضر اساتید و مطالعه آثار بزرگان، به تعالی معنوی خاصی رسیده بود که شرح آن، فرصت جداگانه ای می طلبد.
در این دوره شهید، عمیقا با مبانی انقلاب اسلامی، آشنا گشت و به سرعت از مدافعان جدی انقلاب گردید و تدریجا در دفاع از آن و در نفی تفکرات لیبرالی نهضت آزادی، جبهه ملی و هم مسلکان این جریان نفاق آلود، مطلب می نوشت و به نشریات آن زمان ارسال و منتشر می کرد.
🍀 ساده زیستی این شهید وصف ناپذبر بود، بارها می شد، لباس نوی را که برای او می خریدند به برادر دیگرش می داد و اصرار داشت که بپوشد تا از نو بودن بیفتد، مبادا دل کسانی که آرزوی لباس نو دارند، بسوزاند.
گاه لباس او برای برادر بزرگترش تنگ بود و او با این موضوع و اصرار او مکافات داشت.
🇮🇷 روح مقابله با ظلم و اشرافیگری این شهید، مثال زدنی بود و چنان رشد کرده بود که در این راستا، گاه نامه های سرگشاده به برخی مسئولان رد بالای نظام می نوشت و به تجمل گرایی اعتراض می کرد.
🍀 دوستانش نقل می کنند؛ در دعا و مناجات بر اثر گریه، چنان حال معنوی پیدا می کرد که هر کسی نگاهش می کرد، متحول می شد و گاه درخلوت خود، از شدت آه و ناله، در حجره اش بیهوش می شد.
👌اخلاص وی قابل وصف نبود، برادرش نقل می کند:
اورکتی که در عکس بالا ⬆️ به تن دارد، از پسر عموی شهیدمان بود که به آن شهید علاقه زیادی داشت، حدفاصل بین عملیات کربلای ۴ و ۵ بود از آن شهید تقاضا کردم که آزمونی در قم دارم، هوای آنجا خیلی سرد است بده استفاده کنم، او گفت:
"می دانی جایی که من می خوام بروم چقدر سرداست؟"
هرچه اصرار کردم کجا می روی؟ نگفت. ما از در پیش بودن عملیات کربلای ۵ بی خبر بودیم، اما وی از طریق دوستانش خبردار شده بود.
به اصرار خودش من "اورکت" را گرفتم، فردای روزی که من عازم قم شدم، او عازم جبهه شد و یک هفته پس از همین اعزام، به شهادت رسید.
او در رفتن به جبهه، نیز اخلاص می ورزید، یگان هایی را انتخاب می کرد که آشنایی در آن نباشد و جایی در میان آشنایان از رفتن او به جبهه تعریف نکنند.
بسیجیان شهر معمولا گردان سلمان را که بیشتر بچه های مسجدسلیمان بودند، انتخاب می کردند، اما او به گردان کربلا می رفت که بچه های اهواز بودند.
علی رغم یگان های متعدد استان خوزستان، او لشگر علی بن ابی طالب قم را انتحاب کرد و در یکی از گردانهای رزمی همان لشکر بعنوان مبلغ و روحانی رزمنده خدمت می کرد و بشهادت رسید.
🌺 این شهید بارها، داوطلبانه عازم جبهه شد و در جبهه های جنوب و غرب خصوصا در آزادسازی مهران، تا سرحد شهادت پیش رفت.
سرانجام روح بلند این روحانی مجاهد، در عملیات کربلای ۵، در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ در حالی سر و صورت و بدنش پر از ترکش بود و دو دستش همچون قمر منیر بنی هاشم (ع) قطع گردیده بود و پوست وصل بود، در سن ۱۹ سالگی آسمانی شد.
(روح همه ی شهیدان با سالار آنان، محشور گردد و خون بهای آنها که نظام اسلامی است پرشوکت و مستدام باد و بدخواهان آن، درمانده تر)
═✧❁🌼❁✧═
تقدیمی⬆️ اندیشکده «علوم اجتماعی، سیاسی و دفاعی» وابسته به «دانشگاه ملی مجازی»
هدایت شده از
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•
#ببینید
"هوامو داشته باش آقا
اگ حواسم به تو نیست..."💔
🎙•| #حْـآجْمَــهٓـــدےرَســٓـولـےْ