هدایت شده از کانال روشنگری عرفان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی که کسی او رانشناخت
https://eitaa.com/roshangaryerfan
هدایت شده از کانال روشنگری عرفان
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماییم گوش به فرمان علی؛ پدر خاکِ ایرانه علی
https://eitaa.com/roshangaryerfan
هدایت شده از کانال روشنگری عرفان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مانده عالم همه در حیرت تو ...
#استوری
🆔 https://eitaa.com/roshangaryerfan
هدایت شده از کانال روشنگری عرفان
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی مقام و جایگاه اورا نشان می دهند
https://eitaa.com/roshangaryerfan
هدایت شده از کانال روشنگری عرفان
📣⚫️ رحلت شهادت گونه عقیله بنی هاشم جبل الصبر روایتگر بی بدیل دشت کربلا بی بی جانمان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها ) تسلیت باد
هدایت شده از کانال روشنگری عرفان
1_3235427851.mp3
2.1M
🔶 روضه حضرت زینب کبری سلام الله علیها
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#دمشق
✅https://eitaa.com/roshangaryerfan
هدایت شده از کانال روشنگری عرفان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امتی که ولی دارد وکیل نمیخواهد😍
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
🌐 به عرفان https://eitaa.com/roshangaryerfanبپیوندید👇
🆔
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🔆حكايت امير اسماعيل سامانى
🍃در «منتخب التواريخ » آمده است : امير اسماعيل سامانى در روزهاى برف و سرما سوار مى شد و به گردش مى رفت كه اگر كسى حاجتى داشته باشد به او عرض كند. و در محلات مى رفت و مردم را صدقه مى داد. به او گفتند: سلاطين در چنين روزهايى از خانه بيرون نمى آمدند. فرمود: در اين روزها است كه غريبان و ستم رسيده گان پريشان تر مى باشند و چون مهم ايشان ساخته شود، دعاى با اثرى مى كنند.
ايضا: در تاريخ كامل ابن اثير است كه محمد بن عبدالله بلعمى گفت :
🍃از امير اسماعيل شنيدم كه فرمود: در سمرقند روزى با برادرم اسحاق نشسته بوديم كه محمد ابن نصر فقيه وارد شد، جهت اجلال علم او برخاستم . چون فقيه رفت ، برادرم گفت : تو اميرى ، هرگاه براى يك نفر رعيت برخيزى مهابت تو مى رود. و من در همان شب پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب ديدم ، بازوى مرا گرفت و فرمود: يا اسماعيل ! ثابت مى ماند ملك تو و فرزندان تو به جهت تجليلى كه از آن عالم كردى . پس خطاب فرمود به برادرم اسحاق كه : ملك تو و فرزندان تو رفت به سبب استخفافى كه به آن عالم كردى
📚گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)، عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#داماد_آسمانها_در_حجله_الهى
🌷برای عملیات والفجر ٦ با کاروان «طرح لبیک یا امام» به منطقه اعزام شدیم. آن وقتها فرمانده سپاه شهرستان سیمرغ «سردار شهید موسی محسنی» بود. قبل از اينکه به قائمشهر جهت اعزام برویم، برایمان صحبت کرد. بیشتر حرفهایش سفارش و توصیه بود اینکه: «شما رزمندگان باید الگوی بقیه افراد جامعه باشید. نظم و انضباط را رعایت کنید و....»
🌷هنگام خارج شدن از سپاه، حاج آقا روحانی فرد، قرآن روی سرمان گرفت و همهی بچه ها از زیر قرآن رد شدند. جلوی من سردار شهید صمصام طور و پشت سرم، شهید میررمضان هاشمی ایستاده بود. وقتی آمدیم تو خیابان اصلی شهر، مادر شهید میررمضان با چشمان گریان آمد. دست میررمضان را گرفت و هی التماس میکرد که نرو....
🌷....راستش را بخواهید من حوصله ام سر رفت و گفتم: «مادرجان! فقط تو نیستی که مادری، ما هم مادر داریم. این چه بدرقهای است که داری انجام میدهی؟!» با همان چشمان گریان به من گفت: «بیا تا برایت بگویم چرا گریه میکنم.» سرم را جلو بردم و او گفت: «جمعهی بعد عروسیاش است و او دارد به جبهه میرود.» من ساکت شدم و دیگر حرفی نزدم.
🌷حرف مادرش تو دلم مانده بود. میررمضان هم میدانست که مادرش قضیه عروسی اش را به من گفته است. خیلی دوست داشتم به او بگویم برگردد و بعد از مراسم عروسی به جبهه بیاید ولی میدانستم او گوش نخواهد کرد. شب عملیات دلم طاقت نگرفت و به او گفتم: «میررمضان! برگرد، نیا. به خدا عذرت موجه است.»
🌷لبخندی زد و گفت: «دو_سه روز دیگر جمعه است؛ روز عروسی من. غصه نخور من داماد میشوم.» میررمضان در همان شب به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از چند ماه به آغوش گرم خانواده بازگشت.
#راوی: رزمنده دلاور شیداله اسدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️
💖 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
✾📚 @Dastan 📚✾