هدایت شده از ،، احکام و مسائل شرعی ،،
﷽؛
#حقپیامبرصلےاللهعلیهوآلهبرمردم
💎 کسی به اندازه پیامبر اکرم صلےاللهعلیهوآله به بشر خدمت نکرده است . چه خدمتی بالاتر از اینکه راه هدایت را به روی بشرِ گمراه گشوده است . انسانها را از تاریکی و ضلالت نجات بخشیده و پیامبر کاملترین و آخرین دین الهی شد . تا قیام قیامت که اسلام بر تمام جهان حکمفرما میشود ، همه انسانها مدیون رسول اکرم صلےاللهعلیهوآله هستند . او واسطه فیض الهی و سعادت بخش سرنوشت نهایی بشر در این عالم است و در این راه بیشترین سختیها و مصائب را تحمل کرد . خیرخواه مردم بود اما آنها نه تنها حقش را ادا نکردند ، بلکه بدترین رفتار را در حقش روا داشتهاند .
💎 مگر پیامبر صلياللهعلیهوآله از مردم چه درخواستی داشت ؟! به آنها میگفت : به خدای عالم ایمان بیاورید ، معاد را باور کنید ، بهشت را برای شما میخواهم به جهنم نروید ، با یکدیگر مهربان باشید و به هم رحم کنید ، ربا نخورید ، زنا نکنید ، بدخواه یکدیگر نباشید ! در مقابل ، عدهای جواب این خیرخواهی را با شکمبه شتر میدادند ، خاکستر بر سر مبارکش میریختند و او را به تمسخر میگرفتند .[1]
💎 رعایت حق پیامبر صلياللهعلیهوآله به این است که حرمت دین او نگه داریم ، حدود الهی را رعایت کنیم و مسلمان زندگی کنیم . با کتاب خدا بیگانه نباشیم ، مبادا ! روز قیامت قرآن از ما شکایت کند و علیه ما شهادت دهد که ارتباطمان را با آن قطع و مهجورش کردیم ؛ مبادا ! روز قیامت در برابر دیدگان اهل محشر ، وقتی پیامبر صلےاللهعلیهوآله از ما بپرسد : « آیا حق مرا ادا کردهای ؟ »پاسخی برای گفتن نداشته باشیم ، شرمساری تمام وجود ما را بگیرد که این سرافکندگی و خجالت از عذاب جهنم دردناکتر است .
💎 اگر حضرت قمر بنی هاشم علیهالسلام از ما بپرسد : « من در راه حفظ دین خدا چنان کردهام ، شما چه کاری کردهاید ؟ » در جواب چه خواهیم گفت ؟! اگر این سوال را شهدای انقلاب و دفاع مقدس از ما بپرسند ، چطور ؟ به ما بگویند :« ای مردم ! ما برای حفظ دین شما ، عظمت شما و حفظ مملکتتان از تمام دنیایمان گذشتیم ، از پدرو مادر، همسر و فرزند و از تمام تعلقاتمان دل کندیم و در این راه ایثار جان کردیم . آیا شما حرمت خون ما را حفظ کردید ؟ شما برای دین و انقلابتان چه کرده اید ؟ » امام خمینی رحمةاللهعلیه فرمود : بعضی ها ننشینند بگویند ، انقلاب برای ما چه کار کرده ، شما برای انقلاب چه کرده اید ؟[2]
#پےنوشت
[1] . الکافی: 1/ 449؛ سیرة النبویه: 2/157.
[2] . صحیفه امام خمینی (ره): 6/308.
#برگرفته از کتاب حسنات و سیئات ، #نوشته حضرت استاد حسین انصاریان
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@Javanmardi_langarudi
هدایت شده از تشرف محضر امام عصر عج
❀
#تشرفات
#دیدار_ایت_الله_محمدتقی_بافقی_ با_امام_زمان(عج)
(قسمت دوم،پایانی)
نزدیک او رفتم و او سلام کرد و فرمود:« محمدتقی آنجا جای تو نیست.»
من زیر آن درخت رفتم ،دیدم،در حریم این درخت، هوا ملایم است و کاملا میتوان با استراحت در آنجا ماند و حتی زمین زیر درخت ، خشک و بدون رطوبت است، ولی بقیه صحرا پراز برف است و سرمای کُشنده ای دارد.
به هرحال شب را خدمت حضرت ولی عصر(عج) که با قرائتی متوجه شدم او حضرت بقیه الله(عج) است بیتوته کردم و آنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدس استفاده کردم.
صبح که طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم ، آقا فرمودند:« هوا روشن شدبرویم»
من گفتم:«اجازه بفرمایید من در خدمتتان همیشه باشم و با شما بیایم.»
حضرت فرمودند:«تو نمیتوانی با من بیایی.»
گفتم:«پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟؟»
حضرت فرمودند:«من در این سفر دوبار تو را خواهم دید و من نزد تو می ایم. بار اول قم خواهد بود و مرتبه دوم نزدیک سبزوار تورا ملاقات میکنم.»
ناگهان ان حضرت از نظرم غایب شد.
من به شوق دیدار ان حضرت، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم،تا آنکه پس از چندروز وارد قم شدم و سه روز برای زیارت حضرت معصومه(س) و وعده تشرف به محضر این حضرت در قم ماندم،ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی متاثر بودم،تا آنکه پس از یکماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همینکه شهر سبزوار از دور معلوم شد باخود گفتم:«چرا خُلف وعده شد؟! منکه در قم آن حضرت را ندیدم،این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم.»
در همین فکرها بودم،که صدای پای اسبی شنیدم،برگشتم دیدم حضرت ولی عصر(عج) سوار بر اسبی هستند و بطرف من تشریف می اورند و به مجرد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند و بمن سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم.
گفتم آقا جان:«وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم،ولی موفق نشدم!»
حضرت فرمود«محمدتقی! ما در فلان ساعت و فلان شب نزد تو امدیم، تو از حرم عمه ام حضرت معصومه(س) بیرون آمده بودی،زنی از اهل تهران از تو مسئله ای میپرسید،تو سرت را پایین انداخته بودی و جواب اورا میدادی،من در کنارت ایستاده بودم و تو به من توجه نکردی، من رفتم.»
#برگرفته از منبع گنجینه دانشمندان
پ.ن: امان از لحظه های غفلتی که مشغول گناهیم و آقا کنارمونه و بی توجهیم.😔💔
#امام_زمان
@tashaarrofat
هدایت شده از تشرف محضر امام عصر عج
🌸 ﷽🌸
❀
#تشرفات
#دیدار_ایت_الله_محمدتقی_بافقی_ با_امام_زمان(عج)
(قسمت دوم،پایانی)
نزدیک او رفتم و او سلام کرد و فرمود:« محمدتقی آنجا جای تو نیست.»
من زیر آن درخت رفتم ،دیدم،در حریم این درخت، هوا ملایم است و کاملا میتوان با استراحت در آنجا ماند و حتی زمین زیر درخت ، خشک و بدون رطوبت است، ولی بقیه صحرا پراز برف است و سرمای کُشنده ای دارد.
به هرحال شب را خدمت حضرت ولی عصر(عج) که با قرائتی متوجه شدم او حضرت بقیه الله(عج) است بیتوته کردم و آنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدس استفاده کردم.
صبح که طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم ، آقا فرمودند:« هوا روشن شدبرویم»
من گفتم:«اجازه بفرمایید من در خدمتتان همیشه باشم و با شما بیایم.»
حضرت فرمودند:«تو نمیتوانی با من بیایی.»
گفتم:«پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟؟»
حضرت فرمودند:«من در این سفر دوبار تو را خواهم دید و من نزد تو می ایم. بار اول قم خواهد بود و مرتبه دوم نزدیک سبزوار تورا ملاقات میکنم.»
ناگهان ان حضرت از نظرم غایب شد.
من به شوق دیدار ان حضرت، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم،تا آنکه پس از چندروز وارد قم شدم و سه روز برای زیارت حضرت معصومه(س) و وعده تشرف به محضر این حضرت در قم ماندم،ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی متاثر بودم،تا آنکه پس از یکماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همینکه شهر سبزوار از دور معلوم شد باخود گفتم:«چرا خُلف وعده شد؟! منکه در قم آن حضرت را ندیدم،این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم.»
در همین فکرها بودم،که صدای پای اسبی شنیدم،برگشتم دیدم حضرت ولی عصر(عج) سوار بر اسبی هستند و بطرف من تشریف می اورند و به مجرد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند و بمن سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم.
گفتم آقا جان:«وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم،ولی موفق نشدم!»
حضرت فرمود«محمدتقی! ما در فلان ساعت و فلان شب نزد تو امدیم، تو از حرم عمه ام حضرت معصومه(س) بیرون آمده بودی،زنی از اهل تهران از تو مسئله ای میپرسید،تو سرت را پایین انداخته بودی و جواب اورا میدادی،من در کنارت ایستاده بودم و تو به من توجه نکردی، من رفتم.»
#برگرفته از منبع گنجینه دانشمندان
😭: امان از لحظه های غفلتی که مشغول گناهیم و آقا کنارمونه و بی توجهیم.😔💔
#ماه_رمضان
@tashaarrofat