هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
💥💥💥💥💥💥💥
#داستان_آموزنده
🔆نظر شاهانِ نادر
🥀مولانا جلالالدین بلخی در بیانی فرمود: عزیزی در چلّه نشسته بود برای طلب مقصودی. به وی ندا آمد که اینچنین مقصود بلند، به چلِ حاصل نشود. از چلّه برون آی که نظر بزرگی بر تو افتد تا مقصود حاصل شود. گفت: آن بزرگ را کجا یابم؟
🥀گفتند: در مسجد جامع.
عرض کرد: میان اینهمه مردم چطور او را بشناسم؟
🥀گفتند: برو در مسجد جامع سقّایی کن او تو را میشناسد و بر تو نظر میکند. نشانهاش این است که وقتی به تو نظر کرد ظرف آب سقایی از دست تو بیفتد و بیهوش گردی؛ آن گه بدانی او بر تو نظر کرده است.
او رفت و در جماعت مسجد سقّایی میکرد. در میان صفوف میگردید که ناگهان حالتی بر وی پدید آمد، صدایی بزد و مشک آب از دستش افتاد و بیهوش شد. مردم چون برفتند، به خود آمد و خود را تنها دید. بعد از این توجّه، به مقصود خویش برسید.
🥀خدای را مردانند که از غایت عظمت و غیرت حق، روی ننمایند، امّا طالبان را به مقصودهای خطیر برسانند و موهبت کنند؛ اینچنین شاهان عظیم، نادرند و نازنین.
📚فیه ما فیه، ص 63
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
#پندانه
#ضرب_المثل
هنوز دو قورت و نيمش باقي مانده
مي گويند حضرت سليمان زبان همه جانداران را مي دانست ، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند .
از خدا پيغام رسيد ، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرائي كند .
حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمع آوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است .
روزي كه مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود . در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت : خوراك مرا بدهيد .
يك گوسفند در دهان ماهي انداختند . ماهي گفت : من سير نشدم . بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود .
حضرت سليمان گفت : او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود .
كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي سير نشده بود . خدمتكاران از ماهي پرسيدند : مگر يك وعده غذاي تو چقدر است ؟
ماهي گفت : خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است .
ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده .
حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت : ران يك ملخ را به دريا بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوئيد دو قورت و نيمش را آبگوشت بخورد .
از آن موقع اين ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردي به قصد خير خواهي به كسي محبت كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند طلبكار رفتار كند مي گويند : عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است .
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
علامه حسن زاده آملی :
🍃#مراقب_باشید چانه را عقل بگرداند٬
🍃چشم را عقل به دیدن وادارد٬
🍃گوش را عقل به شنیدن مشغول دارد٬
🍃زبان را عقل به حرکت در آورد.
🍃و خلاصه تمامی حواس ظاهر و باطن را عقل به کار واداردکه در نهایت انسان ٬ انسان عقلانی صرف باشد.
#علامه_حسن_زاده_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
✨✨✨
💥💥💥وحدت عددی
🍂مرحوم عارف نامی، شیخ محمّد بهاری رحمهالله، صاحب کتاب تذکرهالمتّقین فرمود:
🍂روزی در حجره برای طبخ ناهار، برنج پاک میکردم. در بین کار متذکر وحدانیّت باریتعالی شدم. ناگهان استادم ملاحسینقلی همدانی برای من وحدت عددی را توضیح داد. برخاستم و از استاد پرسیدم:
🍂«چگونه بر اسرار من آگاه شدید؟» فرمود: «خداوند قلب مؤمن را آینه جهاننما قرار داده، اکنون نیاز تو بر قلب من منعکس شد.»
📚چلچراغ سالکان، ص 106 -اخبار همدان مخلوط
✨✨پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ثَلاثُ صَفاتٍ مِنَ صِفَةِ اللّه: الثِّقَةُ بِاللّهِ فی کلِّ شَی وَالغِنابِهِ عَنْ کلِّ شَی وَ الاِفْتِقارُ اِلَیهِ فِی کلِّ شی: اولیای الهی دارای سه صفت میباشند؛ به خدا در هر چیزی اعتماد دارند، از هر چیزی بینیاز میباشند و در هر چیزی به خدا نیازمند میباشند.»
📚تفسیر معین، ص 181 -بحار، ج 20، ص 103
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
#داستان_آموزنده
🔆بُرخ
💫در اسرائیل هفت سال قحطی شد و حضرت موسی علیهالسلام با هفتاد هزار نفر برای طلب باران به صحرا رفتند. خداوند به او وحی کرد: چگونه دعای آنان را اجابت کنم که:
1. گناهانشان بر ایشان سایه افکنده.
2. درونشان ناپاک گشته.
3. مرا بی یقین میخوانند.
4. از مکر من ایمن هستند! بندهای از بندگانم که بُرخ نام دارد پیدایش کنید تا به طلب باران بیاید و باران نازل کنم.
💫موسی علیهالسلام بُرخ را نمیشناخت و در یکی از روزها در راه به بردهای سیاه گونه که پیشانیاش خاکی از سجده داشت و بالاپوشی پوشیده بود برخورد کرد. موسی علیهالسلام به نور پیامبری او را شناخت و سلام کرد و پرسید: نامت چیست؟ گفت: برخ.
💫فرمود: مدّتی دنبال تو هستم، با ما به طلب باران بیا. پس بُرخ در طلب باران رفت و چنین گفت: «چه پیشآمده؟ ابرهایت گمشده؟
💫 یا بادها از فرمان تو سرپیچی کردهاند؟ یا آنچه نزدت است کاستی گرفته؟ یا خشمت بر گناهکاران افزونشده؟ مگر قبل از آفرینش خطاکاران را بخشیده نبودی؟ رحمت را آفریدی و به مهربانی فرمان دادی اینک ما را از آنها بازمیداری؟
💫 اگر چنین است در مجازات ما بشتاب.» پس باران بر بنیاسرائیل باریدن گرفت. چون بازگشت بُرخ به موسی علیهالسلام گفت: «دیدی چگونه با خدا صحبت کردم و خواستهام را روا داشت.»
📚کشکول شیخ بهایی، ص 530
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
✅سخنی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻃﻼ!
✍ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ خوبي ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ! ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ... ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ... ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ،
ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ!
ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ،
ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ!
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ... ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ..
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#اگر_خلبان_عراقی_میفهمید...!!
🌷....خاطره دیگر برمیگردد به ۱۱ بهمن ماه ۱۳۶۵ که همراه جعفر بهادران در پی به صدا درآمدن آژیر اسکرامبل در پایگاه بوشهر، با سرعت هواپیما را روشن کرده و بعد از خزش به ابتدای باند، بلند شدیم. چند دقیقه بعد افسر کنترل رادار یک هدف نزدیک شونده را از سمت غرب گزارش کرد که احتمالاً قصد حمله به نیروگاه اتمی بوشهر را داشت. لحظاتی بعد هدف را در رادار هواپیما پیدا کرده و با دادن اطلاعات به خلبان به سمت آن رفتیم. در موقعیت مناسب از نظر سرعت، ارتفاع و فاصله مناسب شلیک موشک فونیکس توسط سیستم هواپیما اعلام شد دکمه شلیک را فشردیم. با کمال تعجب دیدیم موشک عمل نکرد. تا به خود بیاییم هواپیمای دشمن را روبروی خود دیدیم!
🌷بهادران با شدت گردش کرد و خود را در پشت شکاری مهاجم قرار داده و اقدام به شلیک موشک حرارتی ساید وایندر کرد. متأسفانه این موشک هم عمل نکرد! وضعیت نگران کنندهای بود. اگر خلبان عراقی میفهمید ما چنین مشکلی داریم حتماً برای زدن ما اقدام میکرد. خوشبختانه همانقدر که ما نگران بودیم او هم مضطرب بود و ضمن تخلیه بمبها با سرعت هر چه تمامتر به سمت مرزهای عراق ادامه داد. خوشحال بودیم که مأموریت او هر چه بود خنثی شد. اما شرایط ما برای نشستن خیلی بحرانی بود. هر آن امکان داشت موقع نشستن، موشکها خود به خود شلیک شده و خسارتی به ما یا هواپیما بزنند. به هر حال با سلام و صلوات و ذکر دعا به سلامت فرود آمدیم.
#راوی: سرهنگ خلبان سید علیمحمد رفیعی
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حجت الاسلام و المسلمین سید حسن علوی
🔹💠داستان معجزه بازگرداندن خورشید در حال غروب به وسط آسمان توسط امیرالمومنین علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾