eitaa logo
یاران ولیعصر
194 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
31.2هزار ویدیو
619 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رضوی
✋🌸 ما چشم براهان بیقرار، دیرگاهی است که همچون زورقی شکسته اسیر امواج پُرتلاطم اندوهیم ... عمریے است که حسرت داشتن یک ساحل امن و یک جان پناهی آرام بر دوشِ دل‌هایمان سنگینی می‌کند ... و تنها تویی که می‌توانی این امواج بلاخیز را فرو بنشانی و زنگار اندوه را از قلب‌هایمان بزدایی ... 🌷🌷 🟢 بسمت خدا | @s_solouk
هدایت شده از محمد عربها
20.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤آخرین مکالمات بیسیمی شهید باکری، چند دقیقه قبل از شهادت، خطاب به شهید احمد کاظمی : ▪️ احمد حالت چطوره؟ ▫️ دعاگوتم، دعاگوتم! ▪️ کاشکی اینجا بودی می دیدی چه جای با صفاییه! ▫️من خب پهلوی تو نشسته بودم این مصطفی منو برد ▪️خلاصه وقت کردی بیا، بیا تماشاکن! ا🌱🌈🌱🌈🌱🌈🌱 🔸۲۵ اسفند ماه سالروز شهادت شهید مهدی باکری 🔸۲۵ اسفند ماه سالروز شهادت شهید مهدی باکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 سیره عبادی آیت‌الله بهجت (ره) در ماه مبارک رمضان 🔹سعی و اهتمام حضرت آیت‌الله بهجت(ره) برای انجام عبادت‌ها همیشگی بود، و صَرف وقت برای انجام عبادات را نه تنها مانع از انجام کارهای روزانه نمی‌دانستند، بلکه معتقد بودند که با انجام برنامه‌های عبادی، کارهای عادی نیز با سرعت بیشتری سامان خواهند یافت. آن مرد خدا، تجربه خود در این‌باره را چنین بیان می‌کردند: 🗣 «برای من معلوم شده که اگر از مسائل عبادی کم نشود، درسی که نیاز به یک ساعت مطالعه دارد، با ده دقیقه به سرانجام می‌رسد.» 🔹 برنامه عبادی ایشان از نیمه‌شب آغاز می‌شد. ساعاتی پیش از اذان صبح برای نماز شب برمی‌خاستند و با قرائت قرآن و ذکر الهی دل را به نورانیت سحرگاهی صفا می‌دادند. 🔹 سه ماه بندگی ویژه: در ماه‌های رجب، شعبان و رمضان عبادات ایشان بیشتر از سایر ایام بود؛ روزه می‌گرفتند و به دعاها و اعمال مخصوص این ماه‌ها اهتمام داشتند. 📖 ایشان تأکید ویژه‌ای بر کتاب «اقبال الأعمال» سیدبن‌طاووس داشتند و می‌فرمودند: 🗣 «هر مقدار از اقبال را که مطالعه کردنی است، مطالعه و هر مقدار را که عمل کردنی است، به هر اندازه حال دارید، عمل کنید.» 📄و در پاسخ به کسانی که برای عمل در ماه مبارک رمضان و نیز رجب و شعبان درخواست دستورالعمل می‌کردند، می‌فرمودند: ✨ «اقبال، اقبال، اقبال»!؛ «مناسب‌تر از کتاب اقبال سراغ ندارم». 🌙 در ماه مبارک رمضان بر خواندن دعای سحر معروف تأکید داشتند و به خواندن دعای ابوحمزه ثمالی و جوشن کبیر در هر شب از این ماه توصیه می‌نمودند، اگرچه صفحه‌ای یا بخشی از آن باشد. 🎤فرزند معزز ایشان، حاج شیخ علی بهجت در این‌باره چنین نقل کرده‌اند: ▫️برای حضرت والد آن قدر حلول ماه رمضان اهمیّت داشت که گویا می‌خواست برود یک جای اساسی، امثال ما، شاید ناراحتیم که ماه رمضان می‌خواهد بیاید، و باید روزه بگیریم. ولی ایشان در سحرهای ماه رمضان جلوتر از وقت اذان امساک می‌‌کرد. هنوز چهل و پنج دقیقه مانده به اذان صبح از سر سفره بلند می‌شود و می‌رفت مشغول عبادتش می‌شود. ▪️هنگام افطار بعد از مغرب و عشا، نیم ساعت سه ربع بعد از وقت افطار سر سفره حاضر می‌شد البته بعدها که ما نزدیک شدیم باهم شدیم برای خاطر نوه‌ها نماز مغرب را می‌خواند و می‌آمد برای افطار. و هنگامی که سر سفره می‌نشست کتاب اقبال را باز می‌کرد و دعاهای قبل از افطار را می‌خواند. ▫️درباره روزه به ما می‌گفت که: فقط گرسنگی نکشید، ظاهر و باطن روزه را با هم درک کنید. همین طور که تمرین امساک می‌کنید، تمرین امساک تمام اعضای بدن را بکنید، تمرین روزه‌داری همه حواس را بکنید. آنوقت می‌دانید آدم خدایی می‌شود اخلاق خوب را برای خدا داشته باشید اخلاق خدایی می‌شود. 🌿 گناه نکردن را زیاد توصیه می‌کرد و می‌فرمود: اولین و آخرین شرط ترقی در امور معنوی گناه نکردن است. ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
'♥️𖥸 ჻ 🎼 آخرین جمعه سال استوری تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات 🍃¦⇠ ♥️¦⇠
🌸 ﷽🌸 ❀ (عج) (قسمت اول) مرحوم حجه الاسلام ملا اسدالله بافقی به نقل از برادرش آیت الله محمد تقی بافقی میگوید: 《قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه ها و دره های عظیمی سر راهم بود و برف هم بسیار باریده بود. یکروز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود و سراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه ای رسیدم که نزدیک گردنه ای بود، با خود گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه میمانم و صبح به راه ادامه میدهم». پس وارد قهوه خانه شدم دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته و مشغول لهو و لعب و قمار هستند، با خود گفتم: « خدایا چه کنم‌؟ اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد،من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم فوق العاده سرد است.» همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم و فکر میکردم ،و هوا کم کم تاریک میشد، صدایی شنیدم که میگفت: « محمد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم که باز هم میگفت: «محمد تقی! بیا اینجا.‌» بطرف ان صدا رفتم دیدم شخصی با عظمت زیر درخت سبز وخرمی نشسته و مرا بطرف خود میطلبد.. ادامه دارد... #📗برگرفته ازمنبع گنجینه دانشمندان @tashaarrofat
🌸 ﷽🌸 ❀ با_امام_زمان(عج) (قسمت دوم،پایانی) نزدیک او رفتم و او سلام کرد و فرمود:« محمدتقی آنجا جای تو نیست.» من زیر آن درخت رفتم ،دیدم،در حریم این درخت، هوا ملایم است و کاملا میتوان با استراحت در آنجا ماند و حتی زمین زیر درخت ، خشک و بدون رطوبت است، ولی بقیه صحرا پراز برف است و سرمای کُشنده ای دارد. به هرحال شب را خدمت حضرت ولی عصر(عج) که با قرائتی متوجه شدم او حضرت بقیه الله(عج) است بیتوته کردم و آنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدس استفاده کردم. صبح که طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم ، آقا فرمودند:« هوا روشن شدبرویم» من گفتم:«اجازه بفرمایید من در خدمتتان همیشه باشم و با شما بیایم.» حضرت فرمودند:«تو نمیتوانی با من بیایی.» گفتم:«پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟؟» حضرت فرمودند:«من در این سفر دوبار تو را خواهم دید و من نزد تو می ایم. بار اول قم خواهد بود و مرتبه دوم نزدیک سبزوار تورا ملاقات میکنم.» ناگهان ان حضرت از نظرم غایب شد. من به شوق دیدار ان حضرت، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم،تا آنکه پس از چندروز وارد قم شدم و سه روز برای زیارت حضرت معصومه(س) و وعده تشرف به محضر این حضرت در قم ماندم،ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی متاثر بودم،تا آنکه پس از یکماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم. همینکه شهر سبزوار از دور معلوم شد باخود گفتم:«چرا خُلف وعده شد؟! منکه در قم آن حضرت را ندیدم،این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم.» در همین فکرها بودم،که صدای پای اسبی شنیدم،برگشتم دیدم حضرت ولی عصر(عج) سوار بر اسبی هستند و بطرف من تشریف می اورند و به مجرد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند و بمن سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم. گفتم آقا جان:«وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم،ولی موفق نشدم!» حضرت فرمود«محمدتقی! ما در فلان ساعت و فلان شب نزد تو امدیم، تو از حرم عمه ام حضرت معصومه(س) بیرون آمده بودی،زنی از اهل تهران از تو مسئله ای میپرسید،تو سرت را پایین انداخته بودی و جواب اورا میدادی،من در کنارت ایستاده بودم و تو به من توجه نکردی، من رفتم.» از منبع گنجینه دانشمندان 😭: امان از لحظه های غفلتی که مشغول گناهیم و آقا کنارمونه و بی توجهیم.😔💔 @tashaarrofat