eitaa logo
یاران ولیعصر
198 دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
30هزار ویدیو
603 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روزی حلال
📘 💠 در هر روز 🔹شخصی محضر امام زین العابدین علیه السلام رسید و از وضع زندگیش شکایت نمود. امام علیه السلام فرمودند: بیچاره فرزند آدم هر روز گرفتار سه مصیبت است که از هیچکدام از آنها پند و عبرت نمی گیرد.اگر بگیرد دنیا و مشکلات آن برایش آسان می‌شود. 🔹مصیبت اول اینکه، هر روز از عمرش کاسته می‌شود. اگر «در_اموال وی پیش بیاید می‌گردد، با اینکه سرمایه ممکن است بار دیگر باز گردد ولی عمر قابل برگشت نیست. دوم اینکه هر روز، روزی خود را می‌خورد، اگر حلال باشد باید آن را پس بدهد و اگر حرام باشد باید بر آن کیفر ببیند. 🔹سپس فرمودند: سومی مهمتر از این است. گفته شد، آن چیست؟ امام فرمودند: هر روز را که به پایان می‌رساند یک قدم به آخرت نزدیک شده اما نمی داند به سوی می‌رود یا به طرف . 📚 بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۶۰ 💠 @RoozieHalal 💠
هدایت شده از روزی حلال
🌳تأثیر بر انسانها 🌱قرآن مجید در وقتی داستان کودکی موسی (علیه السلام) را بیان می‌کند و می‌فرماید: «ما از قبل شیر همه زنان شیرده را بر او حرام کرده بودیم، خواهرش گفت: آیا می‌خواهید شما را به خاندانی راهنمایی کنم که سرپرست این کودک باشند؟ خانواده‌ای که خیرخواه این کودکند. 👈این آیه کریمه گر چه به ظاهر می‌خواهد بفرماید ما زنان شیرده را بر موسی (علیه السلام) حرام کردیم تا از این طریق او را به مادرش برگردانیم، ولی پیام باطنی دیگری هم دارد و آن این که جناب موسی (علیه السلام) اگر باید در آینده صاحب ید بیضا گردد و بساط فرعون و فراعنه را برچیند، و با خدای خود در کوه طور سخن بگوید، باید از سینة پاکی شیر خورده باشد، و از همان ابتدا در دهانش گذاشته شود. 📚سوره قصص 💠 @RoozieHalal 💠
هدایت شده از روزی حلال
روزی چند تا داریم؟! 💠 @RoozieHalal 💠
‏☑️ عکسی دیوانه کننده از سردار سلیمانی در ویرانه های سوریه! بدون سلاح و محافظ در چند ده متری دشمنی سفاک و درنده! 🔹آن زمان که او در بیابان ها با جسم ناقص و مجروحش برای امنیت ما مردم ایران و شیعیان و انسان ها تلاش می‌کرد ما چکار میکردیم؟ ما کجا بودیم؟ ما به چه کاری مشغول بودیم... زمانی که او مرگ را به سخره گرفته بود داعشی های وطنی چکار میکردند؟ کجا بودند؟ ‏وقتی حاجی به خاطر ما دولا دولا می‌دوید زمین میخورد و زانوهایش زخمی میشد. وقتی سرما به استخوان هایش میزد وقتی سوت خمپاره می آمد و روی زمین می‌خوابید و سرش به زمین میخورد و محاسنش خاکی میشد و سر من بر بالش نرم بود! وقتی غم کودکان را میخورد ‏من در حال غصه خوردن برای چه بودم؟ او هیچگاه بر کسی منت نمی‌گذاشت اصلا چیزی نمی‌گفت! این اذیت می‌کند مرا بغض گلویم را میفشارد از این همه خدمت سلیمانی ها و این همه خیانت، توسط داعشی های وطنی !  🖤@chamran🖤
✍ خاطره ای از شهید علی اصغر ابراهیمی « » نام پدر: ابوالفضل    مسئولیت: معاون گروهان تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۰۶/۳۰  تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  ماه رمضان سال ۶۴ در واحد مخابرات به عنوان سیم بان در خط پدافندی مشغول کار بودم. آتش سنگین عراقی ها تمام سیم های مخابرات را قطع کرده بود. هرچه سریعتر باید سیم ها وصل می شد. در آن زمان حفظ ارتباط مخابرات اهمیت زیادی داشت. علی اصغر آن زمان فرمانده بود. وقتی نگرانی مرا دید گفت: «چی شده؟» جریان را برایش توضیح دادم. هرچند کارهای مهم تری هم داشت اما آروم روی زمین نشست و سیم ها را چک کرد. با آمدن او روحیه گرفتم و به اتفاق مخابرات را راه انداختیم. ✍ راوی : عیسی ابراهیمی – برادر شهید ) 🖤@chamran🖤
🌸دستگیری حضرت زهرا سلام الله علیها شهید برونسی:(3)👇 🌺....امانش ندادم ودنبال حرفم را گرفتم: این کار خود کشیه، خودکشی محض! محکم گفت: شمابه دستورعمل کن.گفت: این دستور رو به تو دادم، تو هم وظیفه داری اجراکنی، و حرف هم نزنی. سینه خیز راه افتادم طرف سرستون... آن جابلند شدم و برگشتم سمت راست. شروع کردم به شمردن قدم هام؛ یک، دو، سه، چهار. باوجود مخدوش بودن فکرو ذهنم، سعی کردم دقیق بشمارم. سربیست و پنج قدم، ایستادم. علامتی گذاشتم و آمدم سراغ گردان.😇 همه را پشت سر خودم آوردم تا پای همان علامت. به دستور بعدی اش فکر کردم؛ رو به عمق دشمن، چهل متر میری جلو... با کمک فرمانده گروهانها وفرمانده دسته ها، گردان را حدود همان چهل متر، بردم جلو... یک دفعه دیدم خودش آمد... سیدو چهار، پنج تا آرپی جی زن دیگر هم همراهش بودند. رو کرد به سید و پرسید: حاضری برای شلیک. گفت: بله حاج آقا. عبدالحسین گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شماردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف.😨پیرمرد انگارماتش برده بود.آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا! 😍کجاروبزنیم؟☺️🌺....گفت:شماچه کارداری که کجارو بزنی؟به همون طرف شلیک کن دیگه. به چهار، پنج تا آر پی جی زن دیگرهم گفت: شماهم صدای تکبیر رو که شنیدین، پشت سر سید به همون رو به رو شلیک کنین... رو کرد به من و ادامه داد: شما هم با بقیه بچه هابلافاصله حمله رو شروع می کنین. من هنوز کوتاه نیامده بودم. به حالت التماس گفتم: بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن میدی ها!😀 خونسردگفت: دیگه کار از این حرف ها گذشته.رو کردبه سید آرپی جی زن. گفت: آماده ای سید جان. پیرمرد گفت: آماده آماده.پرسید: قبضه رواز ضامن خارج کردی؟😳گفت: بله حاج آقا.عبدالحسین سرش را بلندکرد رو به آسمان...🙏 🌺... این طرف وآن طرفش را جور خاصی نگاه کرد.دعایی هم زیرلب خواند. یک هو صدای نعره اش رفت به آسمان؛ الله اکبر! طوری گفت الله اکبر که گویی خواب همه زمین را می خواست بریزدبه هم. پشت بندش سید فریاد زد: یاحسین؛وشلیک کرد. گلوله اش خورد به یک نفربر که منفجر شد وروشنایی اش منطقه را گرفت. بلافاصله چهار،پنج تا گلوله دیگر هم زدندوپشت بندش، با صدای تکبیر بچه ها، حمله شروع شد.دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد. بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند... 🌺.... عبدالحسین دادزد: بگردید دنبال تانک های T- 72 ،مااین همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم.بالاخره هم رسیدیم به هدف، وقتی چشمم به آن تانک های پولادین افتاد،از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم. بچه ها هم کمی از من نداشتند.افتادیم به جان تانک ها.آن شب، دو گردان زرهی دشمن راکاملاً منهدم کردیم. وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود.نماز را که خواندیم، از فرط خستگی، هر کس گوشه ای خوابید، من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم.درحالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم، خوابم برد... 🌺....بیدارکه شدم یک دفعه یاد دیشب افتادم؛گویی برام یک رویای شیرین اتفاق افتاده بود،یک رویای شیرین وبهشتی. عبدالحسین داشت بلند می شد، دستش را گرفتم... صورتش رابرگرداند طرفم. توی چشم هاش خیره شدم. من و منی کردم وگفتم: راستش جریان دیشب برام خیلی سوال شده.عادی پرسید: کدوم جریان؟ناراحت گفتم: خودت رو به اوراه نزن،😇این "بیست و پنج قدم به راست و چهل متر به جلو"، چی بود جریانش؟😨 ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج 🖤@chamran🖤
4.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روضه‌خوانی شهید تورجی‌زاده از پشت بیسیم 🔰 🖤@chamran🖤
: در این دنیـا فقط پاكی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن و عبادت باقـی می مانـد. 🖤@chamran🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزها رفت ولی یاد تو کمرنگ نگشت 💚 🖤@chamran🖤
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 📹 استوری : هر وقت در سختی‌های جنگ فشارها بر ما حادث میشد، وقتی که به صورت بسیار مضطری هیچ کاری از ما بر نمی‌آمد، پناهگاهی جز زهرا (س) نداشتیم و ما هم پناهگاهمون زهرا (س) بود. 🏴ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🖤@chamran🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا