همرزمش تعریف میکرد؛
ساعت ۳ شب من بلند شدم رفتم بیرون دیدم پتو رو انداخته رو دوش خودش داره نماز میخونه!
(وقتی میگم ساعت ۳ صبح یعنی خدا شاهده
اینقدر هوا سرده نمیتونی از پتو بیایی بیرون!!)
گفتم: بابک با اینکارا شهید نمیشی پسر...
حرفی نزد منم رفتم خوابیدم.
صبح نیم ساعت زودتر از من رفت خط و همون روز شهید شد💔
شهید بابک نوری هریس🌷
#شادی_روح_شهدا_صلوات
https://eitaa.com/yasahe
❤️💧💦🍂🎶🍂💦💧❤️🌹🧡https://ble.ir/y133s
❤️🌹💧💦🍂💦💧🌹❤️🧡💚
لینک کانال های یا صاحب الزمان عج ادرکنی و لا تهلکنی را به دوستان خود معرفی نمایید
ایتا و بله
❤️🌹💧💦🧡💦💧🌹❤️
سردار رفیعی فرمانده سپاه صاحب الامر (۱۴۰۰/۱۰/۹) :
حاج قاسم در سوریه از جایی عبور می کرد، ماشینی دید که خراب شده، نزدیک رفت دید آقایی به همراه خانم حامله اش که وضع حملش هم نزدیکه داخل ماشین هستند،
چراغ انداخت چهره مرد رو که دید هر دو همدیگر رو شناختند!
او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او را که فرمانده ی یک بخش عظیمی از #داعش بود شناخت!
سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه...
خود سردار هم دنبال کار خودش رفت!
چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و می خواهد شما را ببیند!
وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش هست،
که به سردار میگه به ما گفتند ایرانی ها ناموس شما را ببینند سر می برند و... اما من دیدم تو به زن حامله ام و من کمک کردی..
۶۰۰۰هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم!
💠نقل خاطره توسط سردار رفیعی