eitaa logo
کانال یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی ولا تهلکنی
19هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
13.2هزار ویدیو
482 فایل
بسمه تعالی احتراما بدینوسیله اعلام میگردد ، کانال فوق وابسته و تحت مدیریت و نظارت مجموعه بزرگ موسسه فرهنگی مذهبی قرآنی و مرکز نیکوکاری پیروان شهدای کربلا در جنوب تهران میباشد .
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini رفتن برای تو شد و ماندن برای من بالای نی برای تو ، شیون برای من هجده سر بریده از الان مال تو هشتاد و چار دخترک و زن برای من باران سنگ کاش نیاید به سوی تو یک شهر تازیانهٔ دشمن برای من خاکستر از حوالیِ روی تو دور باد افتاد اگر که شعله به خرمن برای من من قول داده ام بروم هر کجا تویی در ماتمِ فراق تو مردن برای من بر من بتاب ، نور دل دیده ام حسین با نایِ بوتراب شکفتن برای من 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 https://chat.whatsapp.com/DPHFp2bOMjsIiGfvB70tcU
@shere_aeini قافله را تا زدند بانگ رحیلا ولوله‌ای شد که یا حسین دخیلا قافله می‌رفت بی‌حسین ولیکن دشمن او تا همیشه خوار و ذلیلا بر سرِ نی‌ها "سری به نیزه بلند است" سر چه سری، وَه چه با شکوه و جلیلا خواهر غمدیده رو به سوی برادر گفت که یارانمان کمند، قلیلا ناله‌ی قرآن ز روی نیزه برآمد گفت که خواهر: معَ الرسول ِ سَبیلا خواهر من! بعد من غریب نمانی عشق تو سجّاد، فاتّخِذهُ وَکیلا گفت: هوا گرم و راه شام زیاد است گفت: لک فِی النّهارِ سبحَ طویلا گفت: که شب را کجا بدون تو باشم گفت: قُم الیل را، وَ أقوَمُ قیلا گفت: که بی تو چگونه خطبه بخوانم گفت: سنُلقی علیک قولَ ثقیلا گفت: که از گوشه‌ی خرابه چه‌گویی گفت: بهشت است، جَنّةً وَ نخیلا گفت: که با زخم تازیانه چه سازم گفت: صبوری کنید، صبرَ جَمیلا گفت حسینش که من شهید تو هستم گفت: خدا شاءَ أن یَراک قتیلا 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 https://chat.whatsapp.com/DPHFp2bOMjsIiGfvB70tcU
@shere_aeini روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد 🔸شاعر: https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922