#محبت حجت خدا و عاقبت به خیری
👇👇👇
مردی از اهالی شام در مجالس امام باقر علیه السلام حاضر می شد و می گفت :
من می دانم اطاعت خدا و رسول خدا در #دشمنی با شما اهل بیت است ، ولی چون شما مرد فصیح و با ادب و خوشسخنی هستید ، در مجالستان شرکت میکنم !!!
امام باقر علیه السلام پاسخ او را با #خوشرویی میداد و می فرمود :
هیچ چیزی بر خداوند پنهان نیست .
چندی بعد مرد شامی #مریض شد و مرضش شدت یافت . دوست خود را صدا کرد و به او وصیّت کرد که وقتی از دنیا رفتم ، برو محمد بن علی الباقر را خبر کن تا بر من نماز بگزارَد .
نیمه های شب ، مرد شامی از دنیا رفت . او را در پارچهای پیچیدند . همان نیمه شب ، دوست او خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت :
آن مرد شامی از دنیا رفت . او از شما خواسته تا بر او نماز بخوانید .
حضرت باقر علیه السلام فرمود :
برو تا من بیایم .
سپس برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و تا طلوع آفتاب در سجده بود . آنگاه به خانهی آن مرد شامی رفت ، و او را به اسم صدا زد .
مرد در کفنش جواب امام را داد .
امام او را نشاند و در بهت حاضرین فرمود شربتی برای او بیاورند . سپس برخاست و رفت .
چند روز بعد مرد شامی کاملا بهبود یافت و خدمت امام باقر رفت و عرض کرد :
مجلس را برای من خلوت بفرمایید .
امام مجلس را خلوت کرد . مرد گفت :
#شهادت میدهم که شما حجّت خدا بر بندگانش هستید و دری که از آن باید به سوی خدا رفت شمایید . هر کس از غیر راه شما به سوی خدا برود زیانکار و گمراه خواهد بود .
امام باقر علیه السلام فرمود :
چرا عقیدهات عوض شده ؟
او گفت :
من در حال مرگ ، با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم که منادی ندا کرد : روح او را باز گردانید چرا که محمد باقر از ما خواسته است او را به دنیا بازگردانیم .
امام فرمود : مگر نمی دانی که گاهی خداوند ، بنده ای را دوست دارد ، ولی از عملش خشمگین است؟
و گاهی نیز از بندهای خشمگین است ولی عملش را دوست دارد؟
از آن روز به بعد ، مرد از اصحاب خوب امام باقر علیه السلام شد .
📚📚📚
بحار الانوار ج ۴۶ .
#عاقبت_بخیری
#الهی_عاقبت_محمود_گردان