eitaa logo
آلاچیق نورا🌝✨
446 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
41 فایل
"به نام خالق زیبایی ها" به کانال ما خوش آمدید«نورا»☘ پر از شعر🥺 عکس نوشته😍 روزمرگی😌 مذهبی🌱 نظامی👮🏻 فرهنگی📿 آموزشی👀 اَخبارِ روزِ دُنیا را به طور واضِح و دَقیق با ما دُنبال کُنید👌🏻 جهت ارتباط🕵🏻 @M_KZ_405 لینک کانال @yasalareshahidan313
مشاهده در ایتا
دانلود
[بسم‌رب‌الشهداءوالصدیقین] شهیدآرمان‌علی‌وردی‌درسیزدهم‌تیرماه سال۱۳۸۰درشهرتهران‌بہ‌دنیاآمد.ازڪودکی باتربیت‌وهدایت‌خانواده‌خصوصاپدرڪه جانبازشیمیایی‌بوداهل‌مسجدوهیات‌شدو پیوستہ‌پای‌ثابت‌برنامہ‌های‌ڪانون فرهنگی‌مسجدامام‌علی"علیه السلام" ازجملہ‌جلسات‌قرآن‌آن‌بود. ۱۴سال‌بیشترنداشت‌ڪہ‌بہ‌همراه دوستانش‌درجلسات‌اخلاق‌وانس‌با معارف‌قرآن‌وعترت‌اساتیدی‌چون‌حضرت استادحاج‌آقای‌جاودان‌وجناب‌استادحاج آقامیرهاشم‌حسینی‌شرڪت‌میڪ‌رد. توفیق‌زیارت‌عتبات‌عالیات‌وڪربلای معلی‌درنوجوانی‌قسمت‌اوشد. همزمان‌درایام‌تحصیل‌دبیرستان،مسئول فضاسازی‌هیأت‌شباب‌المهدی‌می شود. طی‌دوسال‌ڪہ‌مراسمات‌درمنزل‌پدرخانم شهیدمدافع‌حرم‌عبدالله‌باقری‌برگزار میشدآرمان‌مرتب‌بہ‌امورات‌هیأت‌رسیدگی میڪردتاچراغ‌مجلس‌سیدالشهداء"علیه السلام"خاموش‌نشود. پس‌ازدیپلم‌دررشتہ‌مهندسی‌عمران پذیرفتہ‌شد.امابہ‌دلیل‌دغدغہ‌های‌بی‌شمار فرهنگی‌وآرمان‌های‌والای‌دینی‌اش‌با مشورت‌بزرگان‌ازدانشگاه‌انصراف‌دادودر سال ۱۳۹۹واردحوزه‌علمیہ‌آیت‌الله مجتهدی‌ره‌شدتادرلباس‌مقدس‌روحانیت‌ وسربازی‌امام‌زمان‌ارواحنافداه‌بہ‌اسلام‌و مڪتب‌ائمہ‌اطهار"علیهم‌السلام"وانقلاب اسلامی‌خدمت‌ڪند. اوازهمان‌ابتدای‌طلبگی‌بہ‌خوبی‌نشان‌داد ڪہ‌سطح‌دغدغہ‌هاوآرمان‌هایش‌فراتراز درس‌وحجره‌نشینی‌است.بہ‌وقت‌درس، شاگردی‌بااستعدادبودودرمواقع‌بحران خادمی‌مخلص‌وسربازی‌مطیع. 🕊 ❤️‍🩹
|بخش‌دوم...| سیل‌وزلزلہ‌بی‌تابش‌میڪرد.فڪروخیال گرفتاری‌مردم‌خواب‌وخوراڪ‌راازاو میگرفت،لباس‌جهادبہ‌تن‌میڪردودل‌بہ‌ ڪوه‌وبیابان‌میزد.اومیدانست‌در‌مواقع ضرورت‌درس‌وبحث‌وتڪلیف‌عوض میشود. آرمان‌درس‌و‌جهادرابہ‌خوبی‌باهم‌جمع ڪرده‌بود.اینڪہ‌تشخیص‌بدهی‌درحجره بنشینی‌یامیان‌گل‌ولای‌سیلاب‌باشی‌درسی بودڪہ‌ازمرادش‌امام‌خامنه‌ای‌گرفتہ‌بود. قدروارزش‌اعمال‌وبزرگی‌وڪوچکی‌ڪارها امریست‌ڪہ‌فقط‌خداآن‌رامیداند.و‌بایدڪہ‌ دیده‌نشویم‌چون‌آنڪہ‌باید‌ببیندمیبیند. این‌نڪات‌مهم،همیشہ‌سرلوحہ‌امور آرمان‌بود. اومیدانست‌ڪاربایدبرای‌خداباشد، بزرگ‌وڪوچکی‌اش‌اصلامهم‌نیست. برای‌همین‌بودڪہ‌وقتی‌شب‌قدر، مهدڪودک‌هیأت‌احتیاج‌بہ‌نیروداشت بی‌درنگ‌پذیرفت‌ڪہ‌احیاء‌آن‌شب‌راتا سحردرڪنارهیاهوی‌ڪودکان‌سپری‌ڪند. اصلاهرجاڪہ‌ڪاری‌بودبہ‌دور ازخودنمایی‌آرمان‌رامیشدآنجاپیداڪرد. خواه‌ڪنارچندبچہ‌ی‌پرسروصداباشد، خواه‌وسط‌سیلاب‌وآوارزلزله... 🕊 ❤️‍🩹
|بخش‌سوم...| واماماجرای‌آن‌شب‌ِآفتابی‌سخت..! شب‌ِغربت‌ومظلومیت‌پسری‌ڪہ‌فقط بیست‌ویک‌سال‌داشت..(:💔↓ صبح‌چهارشنبه‌۴آبان‌مثل‌روزهای گذشتہ‌آرمان‌دردرس‌های‌حوزه‌شرڪت‌ ڪرد.پیامهای‌خوبی‌ازسطح‌شهرتهران مخابره‌نمیشد.آشوبگران‌درچندنقطہ‌ تجمعاتی‌همراه‌باتخریب‌اموال‌عمومی برپاڪرده‌بودند. ظهربعدازاتمام‌ڪلاس‌آرمان‌وسایلش‌را جمع‌ڪردوازطلبہ‌هاخداحافظی‌ڪرد. دوستانش‌بہ‌شوخی‌گفتند؛شهید نشی!؟ صبرڪن‌آخرین‌عڪس‌راهم‌ازت‌بگیریم! اماآرمان‌گویاافق‌نگاهش‌جای‌دیگری‌بود. بارفتاروالفاظی‌متواضعانه‌دوباره خداحافظی‌ڪردوباعجلہ‌ازحوزه‌خارج‌شد وخودرابہ‌بچہ‌های‌گردان‌امام‌علی"علیه السلام"رساند.نمازمغرب‌رادرمسجدبہ‌ جماعت‌خواند.هرچہ‌دوستان‌گفتن دراین‌وضعیت‌بیخیال‌نماز‌جماعت‌شو امااوبه‌حرف‌هیچ‌ڪس‌گوش‌نڪرد. 🕊 ❤️‍🩹
|بخش‌چهارم...| اون‌شب‌وضعیت‌اکباتان‌خیلی‌خراب‌بود آشوبگران‌چند‌دسته‌شده‌بودن‌انگار وارددنیای‌دیگری‌شدی آرمان‌به‌همراه‌دو‌سه‌تاازبچه‌هابه‌سمت ساختمان‌های‌اکباتان‌رفتن‌‌ در‌حین‌راه‌‌آرمان‌از‌بقیه‌بچه‌ها‌جدا‌می‌شود درهمین‌حین‌یکی‌ازآشوبگران‌آرمان‌رو شناسایی‌می‌کنه.... بلندصدا‌میزنندبسیجیه‌بسیجیه‌بگیرینش آرمان‌فرارمیکنه‌ درکوله‌ی‌آرمان‌کتابای‌حوزه‌وعباداخلش‌بوده آرمان‌طی‌دوییدن‌نفس‌کم‌میاره‌ نزدیکه۷۰ نفرمیریزن‌سرآرمان یکی‌بالگدیکی‌باقمه‌یکی‌باچاقو یکی‌با و... شروع‌میکنن‌زدن به‌آرمان‌میگن‌به‌رهبر‌فحش‌بده‌آرمان‌میگه آقا‌نورچشمِ‌منه نزدیک‌یک‌ساعتی‌آرمان‌کتک‌میخوره‌تایکی ازآشوبگرا‌یه‌بتن‌سیمانی‌رو‌میزنه‌روی‌سر ارمان یکی‌دیگه‌از‌آشوبگرامیگه‌کولشو‌بگردین وقتی‌کتابای‌حوزه‌وعبای‌آرمان‌رو‌میبینن میگن‌این‌هم‌طلبه‌س‌هم‌بسیجیه‌بزنینش کتابارو پاره میکنن یکی‌باناخن‌گیر،یکی .... یکی‌با‌چاقومیزنه‌توی‌سرآرمان ما درهمین‌حین‌متوجه‌شدیم‌آرمان‌نیست همه‌جارو‌دنبالش‌گشتیم‌ولی‌خبری‌نبود حتی‌گوشیش‌هم‌خاموش‌بود ازاین‌ورم‌پدرومادرآرمان‌بابنده‌تماس میگرفتن‌که‌چرا‌گوشی‌آرمان‌خاموشه‌چرا جواب‌نمیده،چیزی شده... چند‌ساعت‌همه‌دنبال‌آرمان‌گشتیم . 🕊 ❤️‍🩹
|بخش‌پنجم...| آرمان‌دیگه‌جونی‌براش‌نمونده‌بعد‌اون‌همه کتک‌کاری‌به‌سختی‌خودشوبلندمی‌کنه کشان‌کشان‌میخواد‌خودشوبه‌بچه‌های گردان‌امام‌علی‌برسونه خون‌ازهمه‌جای‌آرمان‌می‌ریزه تایه‌عده‌آشوبگردوباره‌آرمان‌رو‌میبینن دوباره‌داد‌میزنن‌بسیجیه‌بسیجیه‌دوباره‌یه عده‌زیادی‌میریزن‌سر‌آرمان‌ حرزامام‌جوادی‌که‌آرمان‌رو‌بازوش‌بودرو میکنن‌دوباره‌شروع‌میکنن‌به‌زدن‌با‌قمه اینایی‌که‌الان‌بنده‌دارم‌تعریف‌میکنم‌ازفیلم دوربین‌مدار‌بسته‌هست‌وقاتلای‌آرمان‌که اعتراف‌کردن. دیگه‌آخرای‌شب‌بود‌همه‌نگران‌بودیمبا بچه‌هاچندگروه‌شدیم‌پخش‌شدیم‌تا آرمان‌روزودترپیدا‌کنیم. یکی‌از‌بچه‌ها‌پشت‌بوته‌یه‌پیکر‌روپیدا‌می‌کنه ولی‌صورتشو‌با‌رنگ‌سیاه‌سیاه‌کردن‌که‌قابل‌شناسایی نباشه... یکی‌ازبچه‌هاصدا‌میزنه‌آرمانِ‌آرمانِ همه‌رفتیم‌دیدیم‌آرمانه جسم‌بی‌جونِ‌آرمان‌رو‌سوارِ‌ماشینِ‌یکی‌از کارکنای‌ورزشگاه‌کردیم‌و به‌سمتِ بیمارستان‌بقیه‌الله‌راه‌افتادیم‌مجبورشدم‌به‌پدرآرمان‌خبربدم تمام‌پرستاراودکترابرای‌آرمان‌اشک میریختن‌ مادرآرمان‌روی‌کف‌بیمارستان‌نشسته‌بودوگریه‌میکرد بچه‌های‌گردان‌اصلا‌حال‌خوبی‌نداشتن فرداصبح‌شدفقط‌میدونم‌اون‌شب بدترین‌شب‌زندگیم‌بودنمیدونم‌اصلا چجوری‌صبح‌شد صبح‌خبردادن‌جمجمه‌آقاآرمان‌شکسته ضربات‌زیادبوده‌خدالعنتشون‌کنه‌انگشتان‌دست‌آرمان‌کاملاخوردشده بودانگاری‌حین‌زدن‌آرمان‌یکی‌روی‌دستای‌آرمان‌بالاوپایین‌میرفته جمعه۸ آبان‌ماه‌خبررسیدآرمان‌به‌شهادت‌رسیده پیکر‌آرمان‌رو‌بردن‌معراج‌آماده‌شدیم‌برای‌مراسمات توی‌مراسم‌آرمان‌به‌چشم‌دیدم‌که‌جانم میرود‌همش‌میگفتم‌داداش۷۰ نفر زمینت‌زدن‌ولی‌هزاران‌نفربلندت‌کردن وقتی‌آرمان‌رو‌میخواستن‌خاک‌کننن‌از پدرومادرش‌پرسیدن‌جای‌خاصی‌مد نظرتون‌هست‌که‌من‌گفتم‌پیش‌شهید سجادزبرجدی‌دفنش‌کنن‌آرمان‌خیلی اقاسجاد‌رو‌دوست‌داشت‌،آخرشم‌همونجا‌ خاکش‌کردن _به‌روایت‌از‌رفیقِ‌شهید 🕊 ❤️‍🩹
و‌اما‌این‌انگشترها‌حکایت‌دارند😭🖤 - انگشتر‌داداش‌آرمان ❤️‍🩹
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست ای که روزی دو عالم همه از چادر توست 🕊 ❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهــنوزشهادتے‌بے‌دردمے‌‌طلبیم، غافل‌از‌اینڪہ‌شهادت‌راجزبہ‌اهــل‌ درد‌نمے‌دهند... 🕊 ❤️‍🩹
او رفته به دیدار حسین شده همسایه ی دیوار به دیوار حسین🙂🥀 🕊 ❤️‍🩹
📸پدر شهید آرمان علی‌وردی یک سال پس از شهادت فرزندش در ماتم پسر، شده موی سرم سفید و البته هنوز هم لباس مشکی رو در نیاوردن چون انتقام خون فرزندشون به درستی گرفته نشد... ❤️‍🩹 🕊