یادتنرود...
حسینراهمروز؎
همانڪَسانۍتنھاگذاشتند
ڪھنامھ؎فدایتشوم
نوشتھبودند..
ڪوفۍنباشیم
یڪحسینغایبداریم
هروزمیگوییم
اَللّٰھُمَعَجِّلْلِوَلیِّڪَالفَرَج
ولۍهزاروصدوهشتادوچهارسال
هستآقایمان غایباست!💔
#تلنگرانہ🚶🏾♂️✨
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
توگناهنڪن
ببینخداچجورۍحالتوجامیاره🌱
زندگیتوپࢪازوجودخودشمیڪنه
- عصبےشدی؟!
+نفسبکشبگو:بیخیال،چیزیبگم ؛
امامزمانناراحتمیشه...☝🏻
- دلخورتڪردن؟!
+بگو:خدامیبخشهمنممیبخشم
پسولشڪن..😌💜
- تهمتزدن؟
+آرومباشوتوضیحبده
بگو:بہائمههمخیلیتهمتازدن❗️
- ڪلیپوعکسنامربوطخواستیببینی؟!
+بزنبیرونازصفحهبگو:مولامهمتره💔
- نامحرمنزدیڪتبود؟
+بگو:مہدیزهرا(عج)خیݪی خوشگلتره
بیخیالبقیه ... !
زندگی قشنگترمیشه نه؟...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_گریههاموبیاختیارکردی:)💔
به وقت روایت ✨
در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدن😀.
از یه روستا با هم به جبهه اومده بودن.چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستن!😱
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم.بنده های خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...🙂
نه سواد داشتن نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه...😌
از طرفی خودشون هم دوست داشتن که نماز رو یاد بگیرن .🤩
من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم و
گفتم:این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید.😋
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید.😇
چند دقیقه بعد ادامه داد:....
در رکعت اول وسط خوندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن،یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!😂
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم.😬🤭
اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.😥
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد.
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.😯🤔
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!🤣🤣🤣🤣🤣
#طنزجبهه
#از_زبان_خود_شهید
#ابراهیم_هادی