رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_نود_هفتم 🎬:
چند روز از آمدن روح الله و فاطمه به خانه پدری روح الله می گذشت، نگاه شراره مدام دنبال روح الله بود، چشمانش انگار کفه های ترازویی بود که در یک کفه سعید و در کفهٔ دیگر روح الله بود و در هر موضوع که فکر می کرد، کفهٔ روح الله سنگین تر بود، از لحاظ تیپ و قیافه، تیپ روح الله با قد بلند که سالها ورزش های رزمی کرده بود، پهلوانی تر و زیباتر بود، چهرهٔ روح الله معصوم تر و مردانه تر بود و مقام و مرتبهٔ روح الله که اصلا قابل مقایسه با سعید بدبخت آسمان جل نبود.
شراره با هر نگاه آهی می کشید و دلش می لرزید،انگار دل او شبیه ژله ای بود که میبایست با دیدن پسران محمود بلرزد، او خود را نفرین می کرد چرا که روح الله را زودتر ندیده بود، اما او زنی نبود که در بند قوانین شرع و این دنیا باشد، خواسته های دلش باید برقرار میشد، حتی اگر زمان بر بود.
شراره در ظاهر با فاطمه صمیمی شده بود و در حقیقت دنبال راهی برای نابودی او و بچه هایش بود، فتانه که نگاه خیره او به روح الله و فاطمه را میدید هم در صدد نابودی روح الله بود، در پس ذهن ها جنگ هایی در گرفته بود که برای روح الله و فاطمه نادیدنی بود.
سفرهٔ ناهار را جمع کردند، فاطمه با دسته ای ظرف نَشُسته وارد آشپز خانه شد، سعید که عاشقانه عباس را دوست میداشت او را در آغوش گرفت و چون این چند روزه متوجه علاقه عباس به بازی های گوشی شده بود، امروز سورپرایزی ویژه برایش داشت و تبلیتی زیبا برایش خریده بود، مهر ورزی سعید واقعا از روی دل بود و انگار سالها دوری و شکست های پی در پی سعید و سختی های این چند ساله از او آدمی دیگر ساخته بود، آدمی مهربان ولی از حرکاتش برمی امد که ارامش روحی ندارد و پریدن مدام پلک چشم هایش که توجه همه را به خود جلب کرده بود مؤید این موضوع بود.
فاطمه که خیالش بابت بچه ها راحت شده بود، دستکش های صورتی رنگ کنار ظرفشویی را برداشت تا مشغول شستن ظرفها شود.
فتانه همانطور که او را می پایید،برای اینکه زهرش را به دو عروس خانواده بریزد گفت: دیروز رفتم خونه همسایه بغلی، ماشاالله دوتا عروس داره یکی از یکی خوشگل تر و با شخصیت تر، هر دوتاش دکترن اما وقتی میان تو خونه مادر شوهر، انگار کلفت هستن، خودشون میشورن و میپزن و جمع میکنند و مادر شوهره هم مثل یه ملکه میشینه و بعدم میان نازش را میکشن و دست و پاهاش را ماساژ میدن، شانس داره والا منم خودم باید بپزم و بشورم و بسایم..
فاطمه که بهش برخورده بود گفت: فتانه جان، اگر مانع درس خواندن من هم نشدی بودی حتما تا الان مهندس کامپیوتر شده بود،بعدم میبینی که با وجود بچه ها هر کاری از دستم بربیاد دریغ نمی کنم، این چه حرفیه!
فتانه صدایش را آهسته کرد و گفت: برای تو نگفتم، به در زدم دیوار بشنوه و همانطور که با اشاره چشم و ابرو شراره را که روبه روی روح الله نشسته بود و به نظر می رسید در عالم گوشی اش غرق است، گفت: اون چشم سفید را میگم که انگار من نوکر بی جیره و مواجبشم..
فاطمه سری تکان داد و گفت: بی انصاف نباشید، من خودم دیدم که وقت غذا درست کردن چند بار اومد تعارف کرد تا کمکتون بده اما شما خودتون نخواستید و اصرار داشتین خودتون غذا را درست کنید، والا این چند روزه متوجه شدم راجع به شراره خیلی بی عدالتی می کنید
فتانه که انتظار این جواب را نداشت صدایش را بالا آورد و گفت: واه واه واه، روت دادم اینجا برا من سخنران و وکیل مدافع شدی؟! فکر کردی نمیدونم شما دوتا جاری روی هم ریختین که منو از نفس بندازین هاااا؟!
با زدن این حرف کل خانواده متوجه آشپزخانه شدند.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
بر اساس واقعیت
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
مجمع عاشقان بقیع اردکان
تست هوووووووش😊😊 🔍 #معما کدامیک از این افراد زن و شوهر واقعی هستند؟ دلیل؟ زود جوابها رو
همه عزیزانی که جواب معمی رو شماره ۲ و ۵ دادند ، جوابشون درسته😊🌹
چون بقیه کفشهاشون باهاشونه ، ولی این دوتا کفش ندارند و درب چادرشون جفت شده😁
هدایت شده از مجمع عاشقان بقیع اردکان
🌸🌸جشن بزرگ همراه حسین🌸
این هفته مهمان داریم... چه مهمانی👌👌😍😍
🔰خاطرات 30 سال اعتیاد یک نویسنده از زبان خودش😳😳
با حضور نویسنده کتاب ویولون زن روی پل :
خسرو باباخانی به همراه همسر محترمه
👨👩👦👦خانوده های عزیز پاشید بیاین و ببینید و گوش کنید که با وجود این همه مشکلات در زندگی این زن و شوهر چه جوری با عشق در کنار هم زندگی کردند و ....
🌹بمناسبت میلاد باسعادت بانوی کربلا حضرت زینب کبری (س)
💕 همخوانی نماهنگ سیده زینب
🧕🤵♂️دختر پسرای عزیز این سرود رو خوب حفظ کنید تا آخر برنامه با هم اجرا کنیم..😍😍
🔹️جشن و نورافشانی هم داریم...
🔹️مسابقه و اهدا جایزه هم داریم....
😋پذیرایی هم داریم...
😂دیگه چی میخایی؟؟؟؟
پس👇👇👇
▫️وعده همه ما جمعه 26 آبان همراه با اقامه نماز مغرب
❌مهمان ویژه راس ساعت 19 برنامشون رو شروع میکنن
▫️مجمع عاشقان بقیع اردکان ▫️
🙏این برنامه با همکاری مجموعه بسیار خوب و فرهنگی کتاب شهر اردکان برگزار میگردد.
تمرین این هفته جلسه آموزش مداحی:
#حضرت_زینب_س_مدح
هر چند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی به باشکوهی زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداریِ دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
مستی، همان حقیقت مستورِ زینب است
آباد، خانهای که در آن نور زینب است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی ﻋﻘﻴﻠة العرب، از عشق، دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلفِ یار و گرفتار میکند
از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنیست
نام حسین، از لب زینب، شنیدنیست...
✍ #قاسم_صرافان
مجمع عاشقان بقیع اردکان
😍😍 ✅اینم نماهنگ سرود 🌹سیده زینب🌹 ❤️دختر پسرای گلم اینو یاد بگیرید جمعه شب باهم بخونیم.... 👕با لباس
17.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺اجرای همخوانی سرودسیده زینب س
🔹️ امشب جمعه ساعت ۱۹
🔹️مجمع عاشقان بقیع اردکان
🤵♂️🧕منتظر دختر پسرای گلمون هستیم...😍😍
🔰 روابط عمومی بیت الزهرا س
@yasegharibardakan
🔶 دانلود صوتی جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
👤مصاحبه با #خسرو_باباخانی (نویسنده کتاب ویولون زن روی پل)
🗣ذاکر: #حاج_محمد_ابراهیمیان
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
1sokhan.mp3
8.51M
✅ #سخنرانی بخش اول
👤مصاحبه با #خسرو_باباخانی (نویسنده کتاب ویولون زن روی پل)
🔶 جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
2sokhan.mp3
10.85M
✅ #سخنرانی بخش دوم
👤مصاحبه با #خسرو_باباخانی (نویسنده کتاب ویولون زن روی پل)
🔶 جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
3sokhan.mp3
9.34M
✅ #سخنرانی بخش سوم
👤مصاحبه با #خسرو_باباخانی (نویسنده کتاب ویولون زن روی پل)
🔶 جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan