eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
36 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم کارت خیریه محنع
از اشتباه ترین مقایسه ها و تصاویری که در کانالهای به اصطلاح انقلابی و ضد انقلابی پخش میکنند، اینگونه تصاویر است.👆 من اصلا نمیدونم اون بنده خدا کی هست و کی نیست؟ اما شعور و انصافم حکم می‌کنه که این تصاویر هیچ ربطی به هم ندارند. اون نماینده پس از ساعتها جلسه طولانی مدت، خستگی خودش را اینگونه در میکند. پا را بالا آورده و در حال چک کردن گوشی همراه است. همین. این یعنی ایشون مفت خور هستند؟ این یعنی ایشون بدرد نخور هستند؟ این یعنی زحمتی که در دنیا و آخرت به گردنش هست کمتر از اون عزیزی هست که در معدن کار میکنه؟ این یعنی اون عزیزی که در معدن مشغول به کار هستند کارش درست و بنده خوب خداست و این نماینده از لشکر عمر سعد هست؟! آخه این چه مقایسه و نتیجه گیری افتضاحی هست که به سبب آن، دنیا و آخرت خودمون را به آتش میکشیم؟ منم وقتایی که خسته میشم، اگه لباس روحانیت تنم نباشه، ممکنه در ببندم و پاهامو روی هم بندازم یا بذارم روی میز و برای دقایقی ریلکس کنم. الان این یعنی دارم در حق ملت خیانت میکنم و باید جواب خون شهدا بدم؟ برای پا انداختن روی میز؟ آیا اون بزرگوار شاغل در معدن، قادر است کاری که من دارم انجام میدم و سیستم پس از سالها تجربه و خون دل خوردن به من اعتماد کرده، می‌تونه انجام بده؟! بس کنین تو رو خدا یه کم کمک کنیم اگه کمک نمیدیم، دق دل هم نباشیم. چیو می‌خوایم ثابت کنیم؟ @yasegharibardakan
تحلیل در ایران از چپ تا راست، از اصلاح‌طلب تا اصولگرا، از اپوزیسیون تا مدافع نظام، و به صورت نمادین از تاجزاده تا رائفی‌پور، همه باور کرده‌اند که ترامپ به مذاکره با ایران برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیاز دارد. فارغ از موافقت یا مخالفت با مذاکره، این باور اساسا غلط و محصول نشناختن سیاست آمریکاست. سیاست خارجی سهم ناچیزی در انتخابات دو هزار و بیست دارد و ایران جزو بیست موضوع اول مورد بحث افکار عمومی آمریکا هم نیست. ‏و جاییکه سیاست خارجی موضوع داغ انتخابات دوهزار و بیست میشود هم مربوط به چین است. چرا که آینده شغلی و معیشتی مردم آمریکا مستقیما متاثر از جنگ تجاری ترامپ و چین است. چرا که کشاورز ویرجینیا و کارگر اوهایو میداند هر توییت ترامپ درباره جنگ تعرفه‌ها با چین میتواند او را بیکار کند یا نکند. در زمینه امنیت ملی هم اگر بحثی بتواند افکار عمومی آمریکا را درگیر کند، که با این حجم از مشکلات داخلی آمریکا بعید میدانم، این سهم به کره شمالی و روسیه میرسد. پذیرش این امر برای مخاطب ایرانی از نظر روانی سخت است اما انتخابات دوهزار و‌ بیست انتخابات هزار و نهصد و هشتاد بین ریگان و کارتر نیست که اشغال سفارت سرنوشت انتخابات آمریکا را رقم زد. نه! اینبار موضوع ایران در حد چند توییت برای حالگیری از بایدن و اوباما ارزش دارد. نه آنقدر که کلیت نظام سیاسی آمریکا حاضر به مصالحه با ایران و امتیازدهی به تهران باشد. بله! ترامپ به مذاکره برای گرفتن چند عکس علاقه دارد. اما مساله مرگ و زندگیش نیست. مساله تغییر دهنده سرنوشت انتخاباتی‌اش نیست. در انتخابات دو هزار و بیست، ایران و اکثر بقیه کشورها (بجز چین) یک پاورقی هستند. انتخابات دو هزار و بیست درونگرایانه‌ترین انتخابات تاریخ آمریکاست. تحلیل اشتباه به مردم ندهیم. درباره بازی هوشمندانه غربگرایان و به تله افتادن طرفداران مقاومت بگذارید صریحتر بگویم: اینکه ترامپ محتاج گفتگو با ایران است «تز» ساخت اتاق جنگ روانی غربگرایان است. این تز غیرواقعی توسط این اتاق به رسانه‌ها و افکار عمومی تزریق شده تا مذاکره، مطالبه جدی جامعه شود. هر سایت خبری را باز میکنی این دروغ را تکرار کرده. آنقدر میگویند تا همه باورشان شود یک لحظه فکر کنید. گفتن اینکه رقیب «محتاج» مذاکره است چه تاثیری در ذهن مخاطب دارد؟ این تاثیر که الان، همین الان، موقعیتی «اکازیون» و بی‌همتا برای مذاکره است. موقعیتی که اگر از موعد انتخابات آمریکا بگذرد از دست میرود. این یعنی ایجاد «اضطرار کاذب» و هول شدن برای مذاکره. و اضطرار برای مذاکره در وضعیت اقتصادی امروز، یعنی ایجاد مطالبه حداکثری برای مذاکره توسط مردم جان به لب رسیده. خودتان را جای کسی بگذارید که ماههای گذشته هر روز فقیرتر شده. میشنوید که دشمن نه فقط آماده مذاکره با ما است بلکه «محتاج» مذاکره با ما است و این موقعیت ممکن است از دست برود آنهم مذاکره‌ای که میتواند مشکلات اقتصاد را حل کند. در چنین حالتی از شنیدن حرف مقاومت توسط یکسری تندرو چه حسی میکنید؟ اولین حس تان این است که این ها مزدوران حکومتند که توسط حکومت تامین مالی میشوند و دفاعشان هم از مقاومت از روی شکم سیری است. اما چرا این تز دروغین اینقدر فراگیر شده؟ چون خیلی هوشمندانه طراحی شده. این «تز» با بزرگنمایی احتیاج ترامپ به ایران، احساسات وطن‌دوستانه و خودبزرگ‌بینانه بسیاری از ارزشی‌ها را تحریک میکند و به گوش خیلی از طرفداران مقاومت شیرین می‌آید و باعث میشود آنها ناخوداگاه در تله بیفتند و منتشر کنندگان نادانسته این تز دروغ شوند. باید با صدای بلند فریاد زد. ترامپ به ایران در حال حاضر نیاز چندانی ندارد. در نبرد چهارساله با ترامپ ما فعلا دست پایین را داریم و او فعلا اوضاع بهتری دارد. او با تحریمهایش موفق شده اقتصاد ایران را متشنج کند. و تحریمها توانسته‌اند محرک دو شورش بزرگ تهیدستی در دی۹۶ و آبان ۹۸ باشند. ترامپ همینطور با مهندسی ناآرامیهای لبنان و عراق، نفوذ ایران درین دو کشور را تا حدی کاهش داد. اینها هیچیک به معنای شکست ایران نیست. یادآوری این موضوع ساده است که نشستن از روی استیصال پای میز مذاکره خودکشی است. به یاد بیاورید که از اوبامایی که به مذاکره با ایران نیاز مبرم داشت بعد از اینکه دو سال تمام تخم مرغ‌هایش را در سبد این مذاکرات گذاشته بود برجام درآمد. خودتان حدس بزنید اگر مذاکره‌ای با ترامپ شود چه فاجعه‌ای نتیجه‌اش خواهد بود. حرف ساده‌ای است اما باید روزانه دهها بار تکرار کرد: ایران قبل از هر مذاکره‌ای باید به ثبات حداقلی اقتصادی در داخل و ثبات نظامی در منطقه برسد و از منظر قدرت بر سر میز مذاکره بنشیند. وگرنه مذاکره چیزی جز شکست و خواری و خفت نخواهد بود. علی علیزاده @yasegharibardakan
مبالغ بیست هزارتومان - دویست هزارتومان و دویست هزارتومان ، برای سفره امشب نیازمندان از طرف خیرین عزیز به حساب خیریه واریز شده است. خدا حفظشون کنه و امواتشون رو بیامرزه. فاتحه با صلوات
🌸سه دقیقه در قیامت() 🍃در مورد تشکیل خانواده شاید احتیاجی به تذکری نباشد، چون در دین ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان مشروط به ازدواج و تشکیل خانواده است. 🌸 وقتی هم که فرزندی متولد شود خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود. اما باید این را هم اشاره کرد که در دنیا خیلی از مشکلات و به خصوص تشکیل خانواده همراه با سختی و گرفتاری است. ❤️خداوند در آیه ۴ سوره بلد می‌فرماید: به درستی که ما انسان را در سختی و رنج آفریده ایم. 🌟 اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار می گیرد خیرات و برکات الهی بر او نازل می گردد. 🌹 و برای همین است که پیامبر فرمودند: در پیشگاه خداوند تعالی نشستن مرد در کنار همسر خود از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است . 🍀از طرفی بسیاری از خیرات انسان توسط فرزند برای او ارسال می شود، شاید هیچ باقیات صالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان نباشد. ♦️از نوجوانی یاد گرفته بودم که هر کار خوبی انجام می دهم یا اگر صدقه می دهم ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند 🔰از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادران ما هدیه کنم. 🌿 به همین خاطر آن سوی هستی پدر بزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند مشاهده کردم. 💥 آنها مرتب از من تشکر می‌کردند و می‌گفتند: ما به وجود اولادی مثل تو افتخار می‌کنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده بسیار مهم و کارگشا بود. 💫 ما همیشه برای تو دعا می کنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید. 💠در میان بستگان ما خیلی از افراد در فامیل ازدواج می کنند، من هم با دختر دایی خودم ازدواج کردم. 🌷 از طرفی بسیار اهل صله رحم هستم بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات فامیل هستم و به همه سر میزنم و برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام. 🔆 دعای خیلی از اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاری‌های من بوده. ✔️ حتی به من نشان دادند که در برخی از گرفتاری ها و مشکلات مردم و حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد با دعای فامیل و والدین برطرف شده... 🌺 چرا که امام صادق می فرماید: صله ارحام اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک، و روزی را زیاد میکند و مرگ را به تاخیر می‌اندازد. 🌿 خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت .ثانیه به ثانیه را حساب می‌کردند . زمان‌هایی که در محل کار حضور داشتم را بررسی می‌کردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه... 🙏 خدا رو شکر این مراحل به خوبی گذشت. زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت حساب نمی کنیم‌. می توانیم به راحتی از این دوسال بگذریم . ♦️در آنجا برخی دوستان همکاران و آشنایان را می‌دیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند! 🍀 می‌توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم، عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی می‌رفتند. 🌸 چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم.به جوانی که پشت میز بود گفت: برای بسیاری از همکاران و دوستان از شهادت را نوشته‌اند به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند. 💠 به جوان پشت میز گفتم: چه کار کنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم ؟ 🔴او هم اشاره کرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر عجل الله ،رهبری شیعه با است. پرچم اسلام به دست اوست. 🍃همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم! ادامه دارد.. 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_400902453.mp3
3.03M
﷽ (بشنوید👆) عنایت امام حسین علیه السلام به مداحی که در ایام کرونا از دنیا رفت.. . 🎙استاد دارستانی
1_386680620.mp3
14.94M
ساکتون ببندید پاشید بریم.....
✍️ 💠 عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار می‌کردم. عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را می‌پوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد. 💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت می‌کرد، از دیشب قطره‌ای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم. درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت. 💠 بین هوش و بی‌هوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم می‌شنیدم تا لحظه‌ای که نور خورشید به پلک‌هایم تابید و بیدارم کرد. میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراری‌اش بادم می‌زد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمی‌آمد دیشب کِی خوابیدم که صدای نیمه‌شب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد. 💠 سراسیمه روی تشک نیم‌خیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق می‌چرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید. چشمان مهربانش، خنده‌های شیرینش و از همه سخت‌تر سکوت آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بی‌رحمانه به زخم‌هایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم می‌خواستم. 💠 قلبم به‌قدری با بی‌قراری می‌تپید که دیگر وحشت و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم به‌جای اشک خون می‌بارید! از حیاط همهمه‌ای به گوشم می‌رسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. به‌سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدم‌هایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم. 💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسه‌های بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایه‌ها بودند، همچنان جعبه‌های دیگری می‌آوردند و مشخص بود برای شرایط آذوقه انبار می‌کنند. 💠 سردسته‌شان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف می‌رفت، دستور می‌داد و اثری از غم در چهره‌اش نبود. دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکه‌ای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زن‌عمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟» 💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زن‌عمو هم آرام‌تر از دیشب به رویم لبخند می‌زند. وقتی دید صورتم را با اشک شسته‌ام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفته‌ام برگردد که ناباورانه خندیدم و به‌خدا هنوز اشک از چشمانم می‌بارید؛ فقط این‌بار اشک شوق! دیگر کلمات زن‌عمو را یکی درمیان می‌شنیدم و فقط می‌خواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت. 💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمی‌توانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خنده‌اش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پس‌فردا شب عروسی‌مونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو می‌رسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟» صدایش قطع و وصل می‌شد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشین‌شون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبال‌شون.» 💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده باشی تا برگردم!» انگار اخبار به گوشش رسیده بود و دیگر نمی‌توانست نگرانی‌اش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!» 💠 با هر کلمه‌ای که می‌گفت، تپش قلبم شدیدتر می‌شد و او عاشقانه به فدایم رفت :«به‌خدا دیشب وقتی گفتی خودتو می‌کُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!» گوشم به حیدر بود و چشمم بی‌صدا می‌بارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمی‌تونه از سمت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»... ✍نویسنده:
دیشب صد پرس قرمه سبزی داشتیم ... خدا از همه خیرین عزیز قبول کنه و امواتشون بیامرزه.....