eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
3.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ جای منبر در هیئت عوض شده است! 🔰 حجت الاسلام و المسلمین : 🏴 برخی هیئت‌ها جای منبر را به دکور، دوربین و رقص نور داده‌اند. ⚠️ مجلس امام حسین(ع) جای رقابت و خودنمایی نیست 🔹 بعضی‌ها در مجالس عزاداری به جای اینکه دل‌ها را بشورند دارند دلها را خیره می‌کنند، منبر برداشته می‌شود و دکور، دوربین و رقص نور جلو می آید. 🔸 سلبریتی‌شدن در عزاداری امام حسین (ع) جایی ندارد. جلسه امام حسین(ع) نوکری می‌خواهد، نوکر هیچ موقع برای ارباب خودش شرط نمی گذارد و نمیاید به به دیگران را بشنود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما تا به فکرم نزند از ره تو برگردم...❤️
اطلاعیه شماره ۱ ستاد مرکزی اربعین حسینی(ع): ✅ ثبت نام زائران اربعین در سامانه سماح ضروری است ستاد مرکزی اربعین حسینی در اطلاعیه شماره ۱ با ضروری خواند ثبت نام زائران اربعین در سامانه سماح اعلام کرد ارائه خدمات مشروط به ثبت نام در این سامانه است. « حیاتنا الحسین » بسمه تعالی به اطلاع ملت عزیز و محبان اهل بیت(علیهم السلام) و تمامی متقاضیان سفر اربعین حسینی(ع) می‌رساند : از آنجا که پیش بینی خدمات مناسب رفاهی ، حمل و نقلی ، بیمه ای و ... برای زوار اربعین مستلزم ثبت نام در سامانه سماح برای تمهید مناسب تر این خدمات خواهد بود لذا تصریح می‌گردد ثبت نام برای تمامی متقاضیان شرکت در راهپیمایی اربعین سالجاری ضرورت داشته لذا ضروری است تمامی افرادی که متقاضی شرکت در مراسم اربعین سالجاری می باشند با مراجعه به سامانه سماح به آدرس Samah.haj.ir (سامانه سماح ) نسبت به ثبت نام خود در اسرع وقت اقدام کنند. 🔻توجه به توصیه های مندرج در سامانه سماح برای تمامی متقاضیان شرکت در مراسم اربعین مورد استدعا و تاکید ستاد مرکزی اربعین است. ارائه خدمات از قبیل تهیه بلیط ، دریافت گذرنامه زیارتی اربعین ، اختصاص ارز زیارتی و ..... مشروط به ثبت نام زائران و متقاضیان در سامانه مذکور(سماح) است. با عنایت به حذف ویزا برای سفر زیارتی اربعین و تعیین سقف تردد روزانه برای مرزهای هدف، ثبت نام بموقع و کامل در سامانه سماح برای تمامی زوار اربعین الزامی بوده و هنگام خروج از مرز مورد کنترل قرار خواهد گرفت . 🔸ثبت نام در سامانه سماح بدون پرداخت حق بیمه، به منزله تکمیل ثبت نام نیست و هیچگونه حقی را برای ثبت نام کننده محترم ایجاد نمی‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷داستان «بهار خانوم»🔷 ✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت هشتم 🔺هلدینگ شهسود فرحناز خسته بود اما انرژی خاصی در وجودش حس میکرد. همان چند دقیقه کوتاه با بهار باعث شده بود اینقدر انرژی داشته باشد که به هلدینگ برود و از نزدیک، با احمدی و تیم بحرینی گفتگو کند. وارد اتاق احمدی شد. دید عینکش را زده و همین طور که اتاق را بوی سیگار برداشته، جوری غرق در پرونده و کاغذهای اطراف و سیستمش است که متوجه ورود فرحناز نشد. -اوهوم! سلام. -ببخشید. سلام. حواسم نبود. بفرمایید! -ممنون. خسته نباشید. بچه ها گفتن حتی ناهار و شام نخوردید. اینجوری خیلی خسته میشید. -من بیست ساله که ناهار نمیخورم. از وقتی ناهار نمیخورم، هم خوابم راحتتر کنترل میکنم و هم شکمم کوچیک شده و هم از همه مهم تر، فکرم بهتر کار میکنه. در عوض، سر شب یه شام مختصر میخورم که البته امشب نخوردم چون باید نیم ساعت دیگه بریم سر قرارداد. -خب اینا درست. اما لطفا به خودتون فشار نیارید. ما هنوز با شما خیلی کار داریم. -چشم. کارا روبراهه. آقا مهرداد تیم خوبی در اطراف خودش چیده. همین طور که میبینید، با این که دو ساعت از سر شب گذشته، اما همه از صبح سر کارشون هستن و کسی نرفته خونه. -آره. هیچ وقت ندیدم مهرداد از تیمش ناراضی باشه. گفتین نیم ساعت دیگه جلسه دارین؟ -بله. باعث افتخارمونه که شما هم تشریف داشته باشین. راستی من چند روزه میخواستم یه سوال ازتون بپرسم اما فرصت نشده. -بفرمایید! -شما هم سن و سال دخترم هستید. جنس خانما رو خیلی خوب میشناسم. از طرف دیگه، به اندازه دو برابر عمرم تجربه کاری دارم. هم خارج از کشور و هم داخل. تا دو روز پیش فکر میکردم شما فقط مشاور اقتصادی خوبی هستید. اما این یکی دو روز شگفت زده ام. تا حالا ندیدم کسی مثل شما مذاکره کنه. یه کم بیشتر برام میگین. از این مهارت در مذاکره و مشاوره. -لطف دارین. خب مشاوره اقتصادی که رشته خودمه. نفر اول رشته خودم بودم. بخاطر همین وقتی میخواستم برم آلمان، همه کارام ظرف مدت دو ماه انجام شد. اما مذاکره ... من اینجوری نبودم. یه استاد داشتیم که متخصص مذاکره بود. مخصوصا مذاکره در بحران. اهل اسپانیا بود. پیرمرد شادابی نبود اما آدم از کلاسش خسته نمیشد. -جالبه! -آره. تو یکی از کلاساش اعلام کرد که اگر دانشجویی بتونه منو متقاعد کنه که خریدار واقعی هست و میخواد که ماشینمو بهش بفروشم، هم ماشینمو بهش رایگان میدم و هم دو سال مذاکره باهاش کار میکنم. شما تصور کن که یه دانشگاه که دو هزار نفر دانشجو داشت همه تیز کرده بودند که خودی نشون بدن و دو سال شاگرد اون پیرمرد بشن. هر روز، یک ساعت تو محوطه مینشست و همه رو به جون هم مینداخت. چون هر کسی ادعا میکرد که میتونه راضیش کنه، اول باید از روی جنازه رقیبانش رد میشد. اونا رو راضی میکرد. تا برسه به خودش و بتونه با خودش مذاکره کنه. -خودش ساکت بود در اون مدت؟ -بله. ده ماه طول کشید. اون ساکت. اما در عوض، همه داشتن با هم چالش میکردند. من فرحناز شدم فقط و فقط به خاطر اون ده ماه! باورتون نمیشه. من کل اون ده ماهو فقط میرفتم مینشستم و به حرف بقیه گوش میدادم و تو ذهنم تحلیل میکردم. روزی ده دوازده ساعت به حرفای بقیه و روش هایی که به کار میگرفتند تا از روی رقیبانشون رد بشن، فکر میکردم. تا این یه پسر اهل عراق داشت موفق میشد و با زبان جدل و مذاکره ای که داشت، همه رو سر جاشون نشونده بود. روزی که قرار بود دیگه اعلام بشه که همه باختن و دیگه رقیبی نداره و دو ماه فرصت داره که استاد رو راضی کنه، اعلام کردند که اگر کسی رقیبش نیست و کاندیدا برای مذاکره نمیشه، از فردا با استاد مذاکره کنه. -چه هیجان انگیز! ادامه👇 @Mohamadrezahadadpour
-تا این که من دستمو بلند کردم. وسط اون همه آدم، فقط من بودم که دستمو بلند کردم. چون اون پسر عراقی تقریبا همه رو شکست داده بود. من گفتم یه سول دارم! سوالم این بود؛ شما سه ماه دیگه تحصیلتون در این دانشگاه تمام میشه و فارغ التحصیل میشید. این ماشین رو نه میتونید با خودتون به خارج از اروپا ببرید و نه میتونید بفروشید. چون ارزش معنوی زیادی برای شما داره. بعلاوه این که شما دو سال فرصت شاگردی ندارید و باید نهایتا تا چهار ماه آینده این کشور را ترک کنید. پس عملنا نه شما دیگه دانشجوی اینجا میمونید و نه این ماشین به درد شما میخوره! حالا اگر همین حالا اعلام بشه که شما برنده هستید و نشانِ برتر دانشگاه رو هم دریافت کنید، از بردن اون ماشین منصرف میشید؟ اون عراقی اندکی فکر کرد و جواب داد که بله! منصرف میشم. چون واقعا ماشین به دردم نمیخوره و دیگه هم خودم اینجا نیستم. -خب؟ -من همون لحظه رو به استاد کردم و گفتم شما قیدِ «خریدار واقعی» برای خریدار ماشینتون اعلام کردید. این آقا خریدار واقعی نیست لذا از اولش هم بحث با این آقا بی فایده بوده و این آقا از اولش یک بازنده بوده! تا این را گفتم، استادی که کل اون ده ماه روی صندلیش ساکت نشسته بود و حرفی نمیزد و فقط به دانشجوها نگاه میکرد، از سر جاش بلند شد و گفت «اوکی! همینه. تو از اولش همه رو فریب دادی.» اون بنده خدا هر چی دست و پا زد و جوابم داد، دیگه فایده نداشت. چون یک بار به طور صریح، به نداشتن شرط اصلی که واقعی بودن خریدار بود، اقرار کرده بود. -عجب! چقدر جالب! -اینطوری شد که اون استاد، دو سال به من مذاکره یاد داد. من اون موقع فهمیدم که به اندازه‌ای که شرایط خارج از مذاکره در نتیجه مذاکره نقش داره و باید حریف را خارج از گودِ مذاکره زمین گیر کرد، خودِ موضوعِ اصلیِ مذاکره مهم نیست و یه جورایی نقش فرعی داره. -بخاطر همین اون روز رفتید هتل و تبار رو که اومده بود خفت شماها را ببینه، خارج از هلدینگ زمینگیر کردید و برگشتید؟ فرحناز لبخند زد. احمدی ادامه داد: «و بخاطر همین به جای مذاکره روی موضوع بهار، ترجیح میدید که از راه جلسه روضه و صلح و صفا با خانم لطیفی و توکل و بردن نذری و تقویت رابطه عاطفی با بهار و این چیزا تمرکز کنید! درسته؟» فرحناز باز هم لبخند زد. احمدی گفت: «من حرفمو پس میگیرم! اعلام میکنم که هیچ شناختی روی خانما ندارم و دستمو به نشانِ تسلیم بالا میگیرم!» تا احمدی این حرف را زد و دستش را بالا گرفت، صدای قهقهه فرحناز بلند شد. احمدی بلند شد و کتش را پوشید و پرونده را برداشت و با دستش به طرف در اشاره کرد و گفت: «بفرمایید سرکار خانم! بنظرم اگر در جلسه امشب حضور داشته باشید، خیلی چیزا از شما یاد بگیرم.» فرحناز گفت: «لطف دارین اما میخوام که خودتون زحمتش را بکشید. ضمنا تا بیست درصد جای پایین و بالا دارید.» احمدی گفت: «بسیار عالی. اتفاقا میخواستم بپرسم اجازه پایین و بالا دارم یا نه؟ امری نیست؟» فرحناز بلند شد و همین طور که اتاق احمدی را ترک میکرد، گفت: «خیر پیش! هر ساعتی که تمام شد، با من تماس بگیرید. من امشب بیدارم.» ادامه👇 @Mohamadrezahadadpour
این را گفت و به اتاقش رفت. نشست روی راحتی و گوشی را برداشت و برای مادرش تماس گرفت. -مامان! -مامان جان! سلام. خوبی؟ -سلام. مرسی. تو خوبی؟ بابا خوبه؟ -آره. اتفاقا کارِت داره. گفته باهاش تماس بگیری! -چشم. چه خبر؟ خوبی شما؟ -تو معلومه کجایی؟ پاشو بیا پیش خودم. -شرکتم الان. نمیتونم. خیلی کار دارم. امشب شاید برم خونه خودم. باید چند تا مدرک و این چیزا بردارم. راستی بابا چه کارم داره؟ -حالا گوشیو بهش میدم. از مهرداد چه خبر؟ -بیچاره خیلی گرفتار شده. من نمیرسم پیگیرِ مهرداد باشم. نگرانشم. -خدا بزرگه. راستی این مُنگل خانم(سوسن-زن داداش فرحناز) امروز رفته ناخن کاشته. میخواد باهات حرف بزنه. گوشی! سوسن گوشی را گرفت و شروع به حرف زدن کرد. -الو سلام. -سلام. خوبی؟ چی میگه مامان؟ -یه ناخن زدم. فقط هفت میلیون تومن! اینقدر نشسته به دستام که نگو! -لابد بلند و تیز و قرمز جیگری! آره؟ -آره خارشوهر جون! خوشم میاد که سلیقمو میدونی! -داداشم به درک! سوسن خودت اذیت نمیشی از ناخن دراز و تیز؟ -وا ! نه... چرا اذیت بشم؟ خیلی هم قشنگه! -مثلا دستشویی اذیت نمیشی! اصلا میشوری خودتو؟ صدای قهقهه سوسن به هوا رفت و گفت: «مگه هر بار باید خودمونو بشوریم؟!» و دوباره زد زیر خنده. فرحناز با حالت چندش گفت: «دارم با کی حرف میزنم! نه. راحت باش. فقط وای به حالت اگه صورت داداشم خط خطی بشه!» -باشه بابا! دلشم بخواد. راستی آقاجون کارِت داره! -باشه. سلام داداش برسون! -از من خدافظ! چند ثانیه بعد، پدر فرحناز گوشی را برداشت. -الو! -سلام آقاجون! -سلام. خوبی؟ -ممنون. شما خوبین؟ -بد نیستم. بذار برم تو اتاق! چند لحظه بعد، صدای بسته شدن در از آن طرف خط آمد. معلوم بود که بابای فرحناز رفته در اتاق و در را بسته و نشسته روی صندلی‌اش. -الو! -جانم بابا! -میخواستم درباره بهار یه چیزی بهت بگم! -حتما! جانم! -با یه مشاور حرف بزن! نری با این دختره فرانک حرف بزنیا! با یه مشاور درست و حسابی حرف بزن! فرحناز خنده ای کرد و گفت: «فرانک بیچاره دکترای مشاوره است. خیلی کار بلده. دو سه ماه باید طول بکشه که مردم بتونن ازش وقت بگیرن. اما چشم. بابا میشه بگین چی تو ذهنتونه؟» -خب اگه اونجوری باشه که درباره بهار گفتی و دختر خاصی هست و حرفای عجیب میزنه و این چیزا، ما هیچ کدوممون ظرفیت زندگی و مراقب از این جور بچه ای نداریم. حتی خودِ تو! فرحناز یکباره لبخند از صورتش رفت و به فکر فرو رفت. -ببین فرحناز! البته این حرفا رو باید اون فرانک بهت بگه ها! نه من. من میگم یه حسی در تو شکل گرفته و خیلی دوسش داری. این شاید به خاطر ذات درستِ اون بچه باشه. حالا یکی دو بار هم بغلت کرده. اینم ممکنه به خاطر مهربونی تو باشه که آدم خودبه خود دوستت داره. اما این دلیل نمیشه که به درد هم بخورین و بتونی از پس یه بچه خاص، با توانایی خاصی که من هنوز برام مشخص نیست که معنوی هست یا جنیه دیگری داره، بتونین زندگی کنین و مشکلی نداشته باشین! فرحناز با این حرف های پدرش دچار ایستِ فلسفی و معنایی شد! کل جهان و خلقت و زمین و زمان برایش از حرکت و جوش و خروش ایستاد! ابدا در این فکرها که پدرش میگفت، نبود. -خب بابا من با کی میتونم مشورت کنم؟ کی میتونه تشخیص بده؟ با همون روحانیِ دوستِ خودت حرف بزنم؟ -نه بابا! این کار همه کس نیست. همین طور که کار فرانکِ مثلا متخصص نیست، کار هر آخوندی هم نیست که بتونه تشخیص بده که این حرفا که بهار میزنه از کجاست و اصلا شماها به درد هم میخورین یا نه؟ @Mohamadrezahadadpour
-بابا پس من چه خاکی به سر کنم؟ حرفاتون درسته. ولی گیجم. چیکار کنم حالا؟ دلم داره براش میتپه. شما بگو چیکار کنم؟ -نمیدونم. خیلی فکر کردم. باید بیشتر فکر کنم. فقط یه چیزی! -جان! -کیا از این حالت خاصِ بهار خبر دارن؟ -من و شما و مامان و احمدی و مهرداد و دیگه فکر نکنم کسی بدونه! -لا اله الا الله! پس همه میدونن! تو ظلم بزرگی به اون دختر کردی که اینو به من و مامانت و احمدی و فرانک و بقیه گفتی! نمیخوام بترسونمت اما الان اون دختر در خطره! -وای بابا دلشوره گرفتم! حرفاتون درسته. چیکار کنم حالا؟ نکنه اتفاقی براش بیفته! -مثلا تصور کن که تا چشمشون به اون دختر مظلوم و بی زبون بیفته، دوره اش کنن و بگن چه خبر و ازش بخوان حرف بزنه! این خیلی بده. به ایناش فکر کردی عقل کل؟ فرحناز از دلشوره بلند شد و شروع به راه رفتن کرد. گفت: «نه! اصلا تو این فکرا نبودم. نکنه به خاطر من، اتفاقی برای بهار بیفته!» -دقت کن! زودتر باید یکی رو پیدا کنیم که بتونه راهنماییمون کنه! حتی شاید لازم باشه که فعلا دست نگه داری و حتی یک دور بریم ایران رو بگردیم تا با راهنماییِ یه مرجع تقلید یا بزرگ، یه عالِم یا عارف پیدا کنیم که حرفش حجت باشه و بتونه راهنماییت کنه! -وای بابا دارم میمیرم از دلشوره. راس میگی. بابا میشه پیگیری کنی؟! -حتما! منتظر تماسم باش! این کارا خیلی احتیاط داره. دیگه با هیچ کس درباره بهار حرف نزن! تاکید میکنم با هیچ کس! اگه دلت براش میسوزه و دوسش داری، نباید کاری کنی که تو خطر بیفته. فهمیدی چی گفتم؟ -چشم بابا! حتما. دستتون درد نکنه که این حرفو زدین. دیگه منتظرما. زحمتش با شما! -خدا بزرگه. باشه. ببینم چیکار میتونم بکنم. مراقب خودت باش! -چشم. شبتون بخیر! تلفن که قطع شد، تپش قلب فرحناز بیشتر شد. از فرحناز بانشاط نیم ساعت قبل، تبدیل شد به یک فرحنازِ نگران! ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour https://eitaa.com/yasegharibardakan
🔴 چرا غافلیم؟؟!! 🔹 از یک سو تصاویر کتک خوردن یک زن آمر به معروف را بصورت گسترده در میان نیروهای انقلابی و مذهبی منتشر و احساسات آنان را جریحه دار و تحریک می‌کنند... 🔹 از سویی دیگر اقدام اشتباه یک زن محجبه را بصورت گسترده در میان مکشفه ها منتشر و احساسات آنان را جریحه دار و تحریک می‌کنند... 🔻 چرا؟! 🔸 چون میخواهند با تحرکات احساسات دو طرف ماجرا، آنان را از یکسو به تقابل و درگیری در میدان وادار کنند و از سوی دیگر نسبت به برخورد حاکمیت با طرف مقابل مطالبه گر و معترض کنند... ◀️ ما کجای میدان ایستاده ایم؟! 🔻 دقیقا سرباز بی جیره و مواجب دشمن شده ایم و بر اساس نقشه و برنامه او عمل میکنیم، یعنی ضریب دادن به این تصاویر و تحریک،عصبانی و خشمگین کردن مردم!! ✅ یادمان باشد اگر ما در میانه میدان غفلت کردیم، دشمن غفلت نمیکند ✅ یادمان باشد رهبری فرمودند دشمن با نقشه و برنامه وارد میدان شده است و به مهندسی دقیق دشمن آفرین گفتند؛ قبل از اقدام هر حرکتی، به نتیجه آن توجه کنیم و ببینیم در راستای اهداف دشمن هست یا خیر؟!! ✍ سید احمد رضوی 🔻 برنامه قطعی دشمن، تحریک احساسات مردم نسبت به یکدیگر هست تا با هیجانی کردن فضای عمومی کشور در سالگرد فوت مهسا امینی، در میانه میدان ایجاد درگیری مردم با مردم را رقم بزند و تا قِبَل آن بتواند مجددا کشور را به منجلابِ آشوب و اغتشاش بکشاند و به جسم مُرده فتنه سال گذشته خود، روح و جان ببخشد. 🔻 دو قطبی سازی، درگیری مردم با مردم و گسست اجتماعی(بر هم زدن وحدت عمومی مردم) خواسته شفاف و صریح دشمن هست، لذا هر اقدامی که منجر به شکل گیری و تقویت این موضوع شود در چهارچوب پازل دشمن تعریف میشود. 🔹 مراقبت کنیم تا تکمیل کننده پازل دشمن نباشیم.
طبیبانه 🔘راهکارهایی برای عرق‌سوز نشدن اربعین
🌼✨🌼 "میثم تمار" طبق عادت هر روز، تشت خرما را بر سر گذاشت و راهی بازار شد. در راه به امیرالمومنین‌ علیه السلام برخورد. حضرت مشاهده کرد که خرماها در دو دسته جداگانه مقابل هم قرار گرفته‌اند. دلیلش را از میثم تمار پرسید؛ عرض کرد: یا امیرالمومنین؛ خرمای مرغوب قیمت بیشتری دارد، آنها را از خرمای نامرغوب جدا کرده ام تا به افراد کم بضاعت با قیمت کمتر نیز خرما بفروشم! حضرت برآشفت! فرمود: وای بر من! که یارانی همچون میثم تمار دارم! میثم دست و پایش را باخت و به دامان حضرت افتاد و گفت: مولای من، مگر چه اشتباهی کرده ام؟! حضرت فرمود: چه اشتباهی بزرگ‎تر از این که با چنین کاری، فاصله‌ی طبقاتی در جامعه‌ی مسلمین ایجاد می‎کنی؛ و عملاً طبقه فقیر و طبقه غنی می‎سازی، و جامعه را به فقیر و غنی تقسیم می‎کنی! بعد حضرت با دستان مبارک خود خرماها را با هم مخلوط کرد و فرمود: اینگونه طبقه‌ی ضعیف هم خرمای مرغوب میخورند! اکنون به بازار برو و بدان که حالا این کار زیبنده‌ علی و یاران علی است. عدل‌ موثق‌ علی‌ علیه‌السلام🦋
سلام علیکم دقیقا چه کسی شما را تحریک کرده و گفته که وظیفه شماست که با بچه کوچیک، برید در خیابان و مثلا جلوی اینا را بگیرید؟!! آخه چقدر میتونه کسی غیرمنطقی و غیرعقلانی رفتار کنه که ایجاد هیجان بکنه و جوری بچینه که حتی مادر نوزاد دار فکر کنه که با بچه در بغل، وظیفشه که بزنه بیرون و جلوی کسانی بایسته که قانون باید با اونا برخورد کنه؟! نکنین شما رو به امام حسین قسم میدم مردم را تحریک نکنید ✍محمد رضا حدادپور جهرمی
لطفا به این ادبیات👆توجه کنید! خب در بهترین حالت ممکن میشه برداشت کرد که ایشون خیلی ناراحت هست و دلش میخواد یه کار مثبت انجام بده اما بلد نیست. اما در حالت بدبینانه(که اصلا دلم نمیخواد بهش فکر کنم) قصد به خیابون کشیدن مردم داره و از فردا باید در هر کوچه و خیابان، باید منتظر به جون هم افتادن مردم باشیم. در هر دو حالت(چه این که بگیم دلش میخواد کار کنه اما بلد نیست و چه بگیم قصدش به کف خیابون کشیدن مردم و تنش اجتماعی است) نتیجه اش میشه در نظر نگرفتن قانون و کار را از دست ارکان نظام درآوردن! دوستانه و مشفقانه پیشنهاد میکنم، خواهش میکنم، تمنا میکنم، التماس میکنم که اجازه بدید همه چیز از مجرای قانونی و حقوقی خودش دنبال بشه. نه این که عرصه عمومی را جریحه دار بشه و تصمیمات از روی هیجان گرفته بشه و آخرش هم اسمش بذارن اقدام انقلابی! ✍محمد رضا حدادپور جهرمی
نه برادر عزیز نه جانم دلم ما به نظام اسلامی و تصمیمات نظام، اعتماد کامل داریم و از تصمیمات قانونی باید حمایت کنیم. اما این که میفرمایید (مسئولین هیچ!) این حرف غلطی هست آخرش سر از هرج و مرج درمیاره آخرش سر از ناامیدی از نظام و انقلاب درمیاره. ادمین به ظاهر انقلابی که هم صدا با دشمن به شما القا میکنه که (مسئولین هیچ!) میخواد بگه فساد سیستماتیک هست اما روش نمیشه رک بگه! لطفا متوجه باشید که ته حرف اینا چیه؟ رهبر معظم انقلاب با این که بگیم همه جا را فساد برداشته و مسئولین هیچ و این حرفها کاملا مخالف هستند. اینا حتی به همینم فکر نمیکنن که چقدر اشتباه بزرگی دارند مرتکب می‌شوند. لطفا آرام باشید و بفرموده رهبر فرزانه انقلاب، به تذکر مودبانه لسانی اکتفا کنید و اجازه بدید مبادی ذی ربط، کارهای قانونی را برای لایحه حجاب و عفاف دنبال و عملیاتی کنند. ✍محمد رضا حدادپور جهرمی
درباره لطفا به این دو خبر (که هیچ وقت در کانال های تندرو و به ظاهر انقلابی پیدا نمیکنید) توجه کنید👇👇 🔺زارع پور(وزیر ارتباطات) :راه برخورد با کارکنان متخلف یک سکو، بستن آن سکو نیست. راه حل، برخورد با افراد متخلف است. 🔹شخص رییس‌جمهور محترم نیز مخالف توقف جریان خدمت رسانی فناورانه و نوآورانه به‌ویژه در بسترهای بومی به مردم عزیز هستند و در این زمینه به مراجع مسئول تذکر داده اند. پیگیر حل موضوع هستم. 🔺سخنگوی قوه قضاییه: پلمب با دستور قوه قضائیه نبوده است. 🔹اگر پلمب یا توقیف‌هایی در این زمینه صورت پذیرفته است، بدون اطلاع و صدور دستور مربوطه از سوی قوه قضاییه بوده و ما تاکنون چنین دستوری مبنی بر پلمب اماکن یا واحدهای متخلف صادر نکرده‌ایم. 👈 ملاحظه بفرمایید! حتی رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه هم گفتن اگر کسی تخلف کرده، با خودش برخورد کنید نه با اپلیکیشن! خلاص ما از روز اول هم همینو می‌گفتیم اگر طاقچه آن عکس را از صفحات رسمیش منتشر کرده بود(نه این که یک عکس از صفحه یک شخص که دیگه کارمند آنجا نیست و ممکنه هزار تا عکس بدتر از آن منتشر کند) باید باهاش برخورد میشد. اما این که بذاریم پای اصل و اساس یک اپلیکیشن، کار اشتباهی هست. ببینید👆 حتی رئیس جمهور هم مخالفه و گفته برید با شخص برخورد کنید. نه با اپلیکیشن. عزیزان! اصلا گول فضاسازی ها را نخورید. همیشه قبل از این که حرفی بزنید و پیامی بنویسید و موضعی بگیرید، با چند نفر مشورت کنید. به خدا اظهار نظر کردن دیر نمیشه. به تبعات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و دنیوی و اخروی مواضع توجه کنید. ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی @Mohamadrezahadadpour
12-nohe.mp3
6.71M
🔰میراث نوحه از قدیمی‌ترین نوحه‌های ضبط شده در رثای «امام حسین (علیه السلام)»، مداحی‌ است با شعری از ناصرالدین شاه قاجار با عنوان «جبرئیل» خوانده شده است. 🔺 این مداحی در دستگاه موسیقی همایون از سوی مداحی ناشناس اجرا شده است. از عرش با ملائک سیاح جبرئیل آمد به یار شه بی‌یار جبرئیل وقتی رسید دید حسین را میان خون گفتا فدای جان تو، صد بار جبرئیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما را به خدا خواهش میکنم حتما این کلیپ از سخنرانی حاج آقا طائب را ببینید و منتشر کنید. اجازه ندید عده ای به نام انقلابی و ایجاد هیجانات اجتماعی، به گسست مردم و حاکمیت دامن بزنند👆👇 🎥 حجت‌الاسلام طائب: دشمن به‌دنبال گسست اجتماعی است. 🔹 دشمن می‌خواهد بعد از گسست نسلی، قومی و مذهبی گسست اجتماعی را ایجاد کند. می‌خواهد ۲ طرف گسست با یکدیگر دعوا کنند و از هم متنفر بشوند. در مرحله بعد هم دنبال گسست بین اجتماع و حاکمیت است. 🔸 یک گروه می‌گوید چرا مماشات می‌کنید اما طرفی می‌گوید چرا با مردم خشن برخورد می‌کنید. یک گروه می‌گوید چرا با بی‌حجابی برخورد می‌کنید از آن طرف افرادی می‌گویند چرا جلوی بی‌حجابی را نمی‌گیرید. حدادپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن "اینقدر اشک ریختین و گریه کردین که پیشرفتی نداشتیم! کشورهای دیگه رو ببینین؛ نه گریه‌ای نه افسردگی‌ای، تازه این همه پیشرفت دارن!" پاسخ به این شبهه رو در کلیپ بالا ببینید.
نامه.pdf
715.7K
✍️ نامه مهم جامعه فعالان مردمی اربعین به ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابراهیم رییسی تحلیل راه‌بردی، عمده مشکلات، چالش‌ها، خطاهای استراتژیک و سوءتدبیرهای مدیریتی اربعین • نبرد با اژدهای هفت‌سر بروکراسی و دیو سیاه تکنوکراسی • فرهنگی‌ترین پدیده، امنیتی‌ترین ساختار • تهدیدمحوری به‌جای فرصت‌محوری • دوگانه نامطبوع «اربعین دولتی، اربعین مردمی» • ستاد خصولتی بازسازی عتبات عالیات، نقطه کانونی چالش‌های اربعین • دوری بدنه مدیران از میدان عینی اربعین • وقتی زائر سیدالشهداء محترم نیست • عدم ارزیابی پیامدها و تأثیرات اجتماعی فرهنگیِ تصمیمات 💠 جامعه‌ فعالان مردمی اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا