eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
35 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 جشن میلاد انوار کربلا ✅️ مولودی‌خوانی مداحان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🗓 پنجشنبه ۲۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ 🕌 آستان مقدس امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام) ➖➖➖➖➖ 🏳 هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد 🆔 @darozzekr_com
🌹 جشن میلاد انوار کربلا ✅️ توزیع سیب تبرکی، شربت تربت امام‌حسین(علیه‌السلام) و آب سرداب حضرت ابوالفضل(علیه‌السلام) 🗓 پنجشنبه ۲۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ 🕌 آستان مقدس امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام) ➖➖➖➖➖ 🏳 هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد 🆔 @darozzekr_com
یزدیها واقعا حقیر رو شرمنده کردند پنجشنبه شب. ممنون از خانواده هایی که از اردکان تشریف آورده بودند🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی در غربی که کمتر متعهد به اخلاق و شرعیات است، اینطور زیبا و دراماتیک برای تقبیح «سقط جنین» برنامه های تبلیغی کوتاه میسازنند!! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن https://eitaa.com/yasegharibardakan
عارفانه دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈ https://eitaa.com/yasegharibardakan ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈
ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 به کوچه خودمان رسیدیم...چشمم به درخانه مان افتاد,خانه ای که روزگاری پرازخنده وشادی وامنیت بود برایم ,اما انزمان که امنیت داشتیم قدرش رانمیفهمیدیم ومدام ازسرخوش مینالیدیم واکنون که امنیتمان لگدکوب استران داعشی شده بود ,میفهمیدم که چه چیزی را از دست داده ام... درخانه ما بازبود..مشخص بود که غارت شده وکسی هم ساکنش نیست...بوی مرگ از خانه به مشامم میرسید. نگاه کردم لیلا شانه هایش به شدت میلرزید ودانستم که چرا......اخر خداااا چرااااا؟به چه گناهی؟؟؟ ابوعمر درخانه رابازکرده بود وچون دید ما محو خانه خودمان هستیم ,به زور مارا چپاند داخل خانه... خاله هاجر روی حیاط بود تاچشمش به ما وابوعمر افتاد گفت:اینها دیگر کیستند؟؟ازصبح غیبت زده که بروی مهمان بیاوری؟ ابوعمر خنده ای کردوگفت :میهمان نیستند,کنیز خریدم برایت ,دیگر نمیخواهد دست به سیاه وسفید بزنی وفردا هم باخیال راحت بابچه ها برو به خانواده برادرت در روستا سربزن وچندماهی هم انجا بمان ونگران این نباش که من تنها هستم ,این کنیزان بامن هستند,ودرحین گفتن این حرفها روبنده را از صورت ما کنارزد... خاله هاجر داشت لبخند میزد ازاینهمه مهرشوهرش که نسبت به او روا داشته... تاچشمش به من افتاد خنده روی لبانش خشکید وبه سمتم حمله کرد...با هروسیله ای که به دستش میرسید بر بدن من بینوا میزد,موهایم رامیکند باانگشتانش پوست سروصورتم را میخراشید وفحش وناسزا بود که نثار من وپدرومادرم میکرد.... اخربه چه گناهی😭😭 .. 💦⛈💦⛈💦⛈
ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 من:خاله هاجر منم سلما ,چرا میزنی؟ لیلا هم دیگه هق هقش هوا شده بود. ام عمر:من خاله ی تو نیستم عفریته,من ام عمرهستم,مادر عمر,همونکه توی چشم سفید دست رد به خواسته ی دلش زدی وبرای انتقام از تو به جنگ تمام ایزدیهای مغرور وکافر به روستاهای ایزدی اطراف, حمله برد ویک ایزدی کافر اورا شهید کرد....ودوباره افتادبه جانم وتا زمانی که خسته نشد ,دست اززدن نکشید. ابوعمر خنده تمسخرامیزی کردوبه زیرزمین خانه اشاره کرد وگفت:آنجا محل اقامت شماست ,البته پراز خرت وپرت واشغال است ,زود بروید وبرای خودتان جایی باز کنید. لنگ لنگان در حالی که لیلا دستم راگرفته بود وارد زیرزمین شدیم,معماری خانه های این محله شبیهه به هم بود ,یعنی خانه ابوعمر هم دقیقا نقشه خانه ماراداشت وهمین باعث میشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم. داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم. خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم. لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند... من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم. نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم. چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم . لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان... سریع شروع به خواندن کردم. بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم. وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم. .. ‎‌‌‎‌‎‌
ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 همانند شبهای قبل با تکرار دیدن صحنه ی سربریدن پدرومادرم وهق هق های لیلا ازخواب پریدم...صدای اذان صبح بلند شد....انگار با این اذانها میخواستند بگویند ما مسلمان راستین هستیم. لیلا رادربغل گرفتم ومحکم به خودم چسپاندم وشروع به نوازش سرش کردم:گریه نکن عزیزکم,گریه نکن خواهرکم ماهنوز همدیگر راداریم بایدعماد راپیداکنیم,طارق هنوز هست علی هنوز هست وبالاتر ازاین ما خدارا داریم. دلم گرفته بود,خواهر نازپرورده من که ازمورچه هم میترسید ,امشب بین موش وسوسک وپشه و. ..بر کف خاکی زیرزمین همسایه به خواب رفت.عجب دنیایست....خدایا مپسند ازاین خوارتر شویم....خدایا به دادمان برس... بازهم باتیمم نمازم راخواندم,دمدمه های صبح بود که صدای تلق تلق راه رفتن کسی برپله های زیر زمین باعث شد سریع بلند شویم وچادروروبنده هایمان رابپوشیم. دربازشد وقامت ابوعمر درچهارچوب درنمایان شد,کلید برق رازد وتاچشمش به ما افتاد,قهقه ای زدوگفت:عجب زنده اید؟فکرکردم تاحالا مرده اید...عجب جان سختید ,مثل گربه هفت جان دارید,اگر جلوی چشمان من, پدرومادرم راکشته بودند تاحالا هفت کفن پوسانده بودم وبه طرف ما امد بایک دستش چادرلیلا وبادست دیگرش چادر من را کشید وگفت:شما کنیز من هستید ,لازم نکرده حجاب داشته باشید ,سریع بیایید بالا,باید کمک ام عمر کنید تا وسایل سفرش رامهیا کند....بعد خنده ای زد وارام ترگفت:بزار ام عمربرود...خانه که خالی شد باشما دوتا کارها دارم.....سریع ....درضمن دیگه به من عمو وابوعمر و...نمیگویید فقط اررررباب....متوجه شدید؟؟ سرمان رابه علامت تصدیق تکان دادیم ورفتیم بالا... ترس تمام وجودم رافراگرفته بود,یعنی این کفتارپیر چه نقشه ی شومی درسرش داشت. من مشغول اتوکردن کوله باری ازلباسهای ام عمرودخترانش وبکیر ,پسردیگرش که یک سال ازعمر کوچکتر بود شدم ولیلا هم ظرفهای کثیف رامیشست ,هیچکدام ازدختران ام عمرکه روزگاری باهم همبازی بودیم ,جلویمان ظاهر نشدند ,دلیلش رانمیدانستم اما ازاین موضوع خوشحال بودم...دوست نداشتم انها هم به چشم کنیز به ما نگاه کنند. درحین کار صدای ابوعمروزنش رامیشنیدم که باهم صحبت میکردند. ابوعمر:زن,شما باید زودتر میرفتید,مگه نمیبینید که دولت اسلامی حکم کرده اگر زنی بدون مردش ازخانه خارج شود درجا تیرباران میشود,میترسم روزی من یا بکیرنباشیم وشما مجبور به بیرون رفتن شوید وجانتان رااز دست دهید,با بکیر بروید...بکیر شمارا میرساند وفردا برمیگردد,میخواهم سلما را به بکیر هدیه کنم که دلش خوش,شود. خدای من اینان که خود ازسینه چاکان دولت داعش هستند بازهم برای خانواده شان احساس امنیت نمیکنند,پس بدا به حال ما که ازجنس اینان نیستیم. درهمین لحظات فکری به خاطرم رسید...درسته...بعدازرفتن ام عمروبچه هایش ما دونفر باابوعمر تنهاییم ,اگر فرصتی پیش بیاید با لیلا تنها شوم,باید نقشه ام رابه لیلا بگویم وخیالش را راحت کنم. هرچه که بیشتر فکر میکردم,بیشتر ایمان میاوردم که ما میتوانیم کلک ابوعمر رابکنیم ,اری ارزوی کنیزی بکیر رابردلشان میگذارم .... اگر قرار است که همش کشت وکشتار باشد چرااینبار یک خونخواری مثل ابوعمر نمیرد... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همخوانی زیبای خادمان حرم در چایخانه امام رضا علیه السلام التماس دعا....😢 https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتخابات یا ؟! 🤔 چه فرقی میکنه به کی رأی بدیم وقتی حکومت هرکی رو که دلشون بخواد سر کار میارن؟ 🏔 🆔https://eitaa.com/yasegharibardakan
لبخند🌹🌹🌹 ✅ 😁😁😁 دسشویی پارک بودم یکی در زد. گفت: سلام خوبی؟ من با خجالت گفتم: خوبم مرسی! گفت: چیکا میکنی؟ گفتم: آدم اینجا چیکار میکنه؟ گفت: میتونم الان بیام اونجا؟ عصبی شدم گفتم: هنوز کار دارم. یهو گفت: بهت زنگ می‌زنم الان یه اسکل تو دستشویی داره جواب منو میده!! آفتابه که غش کرد و پس افتاد😂😂
🚨اطلاعیه جذب مدافع حرم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منظور از نزدیکی قله چیه؟🧐 🌐 برخی کشورها چگونه ابرقدرت شدند؟ این ۸ دقیقه را هم بارها ببینید هم ذخیره کنید هم حفظ کنید هم برای شبکه معاشرین خودمون بفرستیم (معاشرین یعنی اطرافیانمون) https://eitaa.com/yasegharibardakan
اندڪی‌چشم‌هایت‌رابہ‌ من‌قرض‌می‌دهی!؟ میخواهم‌ببینم‌دنیاراچگونہ‌دیدی ڪہ‌از‌چشمت‌افتاد ... :) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/yasegharibardakan
جزئیات مصاحبه أسما محمد، همسر ابوبکر البغدای رهبر داعش 🔺نخستین همسر ابوبکر البغدادی سرکرده مقتول گروهک تروریستی داعش در مصاحبه با شبکه عربستانی: 🔹ابوبکر بغدادی پس از اینکه مسئولیت خلافت اسلامی را به عهده گرفت، دچار غرور شد. من تا قبل از خطبه مشهور البغدادی در مسجد جامع موصل از انتخاب او به عنوان خلیفه داعش اطلاع نداشتم. او آرزو داشت دامنه خلافتش به رم برسد. 🔹من از ازدواج البغدادی با یک دختربچه عراقی غافلگیر شدم. او حتی دختر خود را نیز که ۱۲سال سن داشت شوهر داد. تا جایی که من اطلاع دارم البغدادی چهار بار ازدواج کرد. افرا‌د دیگری هم‌ در زندگی‌ البغدادی بودند که قلب من را شکست. نمیدانم بغدادی چند فرزند دارد. 🔹تمام امرای داعش دختران و زنان ایزدی را به بردگی گرفته بودند. داعش پس از اعلام خلافت به مکان شهوت پرانی تبدیل شده بود تمام نیروها به فکر شهوت بودند. 🔹البغدای همیشه جایش را عوض می‌کرد. دیابت داشت و در هیچ عملیاتی شرکت نکرد. من هرگز مشاهده نکردم که او از کشته شدن همرزمانش ناراحت شده باشد. 🔹پس از شکست داعش، چهار زن البغدادی با مدارک هویتی سوری به ترکیه منتقل شدیم و در سه منزل زندگی می کردیم. 🔹البغدادی با محافظان اندک تردد می‌کرد تا جلب توجه نکند. بیگانگان تفکر داعش را هدایت و رهبری می‌کردند. اعضای داعش شمار زیادی یتیم و بیوه از خود به جای گذاشتند. داعش یک تاریخ سیاه بود، تمام شد و دیگر‌ بر نمی‌گردد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ https://eitaa.com/yasegharibardakan
D1737719T13364290(Web)-mc.mp3
513.5K
🔖منبر کوتاه🔖 🔊 🔅آثار و برکات حرز امام جواد (ع) 🔰 https://eitaa.com/yasegharibardakan
😍 طرف رفت حـج وقتی برگشت، رفت سراغ بقالی محلشون. به مغازه‌دار گفت: ها رو در بیار. صاحب‌مغازه هم خوشحال بود و فکر میکرد حاجی اومده قرضشو ادا کنه. وقتی دفتر رو درآورد، حاجی بهش گفت: آفرین حالا اسم منو پیدا کن و یه بهش اضافه کن! 😂😂😝 🌹🌹🌹🌷🌷🌷 👇 🌷🌹🌷🌷🌹 ✍ اگر در قرض براى پس‌دادن آن مدتی مشخص کنند طلبكار پيش از اتمام مدت نمی‌‏تواند طلبش رو مطالبه کند.❌ 👈 ولى اگر مدت نداشته باشد طلبكار هروقت بخواد، می‌‏تواند طلبش رو بگیرد. ❗️كسى‌كه میدهد نباید شرط كند كه زيادتر از مقدار قرض پس بگیرد و الا پول‌زیاده، ربا و حرام است.😨 ⚠️ولى اگر خود بدهكار بخواد زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است. ❗️💀💀☠☠ ❌❌⛔️⛔️❌❌⛔️⛔️❌⛔️ 📛 یکی از گناهان کبیره است که در قرآن جنگ باخدا محسوب شده است. ⛔️گناه یک درهم ربا بزرگترازآن است که انسان هفتاد مرتبه بامحرم خود زناکند. ✅اما3نوع رباحرام نیست : 1⃣ پدروفرزند(دختروپسر)ازیکدیگر👨👶👧 2⃣ربای زن وشوهر💑 3⃣ربا ازکافری👺که درپناه اسلام نیست. ❌❌⛔️⛔ مادروفرزند ، ربای برادر وخواهر👫و نیز بستگان ودوستان ️حرام است، ولو اینکه طرفین راضی باشند. ❌❌⛔️⛔️ ــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/yasegharibardakan