eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
35 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادران، خواهران جامعه‌ای صالح می‌شود که افراد صالح بر آن حاکم شوند افراد منزه جامعه را منظم می‌کنند حاج قاسم https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 ... 🎬 مراسم پرفیض دعای عرفه با نوای گرم حاج‌محمد ابراهیمیان و با حضور دلدادگان درگاه الهی ، همچنین آغاز جشن های در یادمان شهید گمنام پارک آزادی برگزار شد. 💠مسجدالمهدی با همکاری: شهرداری و مجمع عاشقان بقیع اردکان ✅ کاری از کمیته رسانه و تبلیغات یادمان شهید گمنام پارک آزادی اردکان 🆔️ @yasegharibardakan
مجمع عاشقان بقیع اردکان
#کلیپ_تصویری 👆 #لطفا_تماشا_کنید... 🎬 مراسم پرفیض دعای عرفه با نوای گرم حاج‌محمد ابراهیمیان و با حضو
🙏تشکر از خادمین آشپزخانه مجمع که برای پخت افطاری روز عرفه زحمت کشیدن 🌹اجرتون با سالار شهیدان....
عارفانه به چه مشغول کنم دیده و دل راکه مدام دل تو را می‌طَلَبد ، دیده تو را می‌جویَد… https://eitaa.com/yasegharibardakan
🎬: بعداز رخداد این واقعه ,دوباره سوار بر هواپیما,شدیم ورهسپار بیت المقدس.... در بیابانی نزدیک قدس,فرود امدیم ,همانطور که از هواپیما پیاده میشدیم,نا گاه سیاهی هایی از دور در اسمان پیدا شد...اوه خدای من باورم نمیشد ,رژیم غاصب وتا دندان مسلح اسراییل ,جنگ را از همین بدو ورود شروع کرده بود...وحشت از دیدن اینهمه هواپیمای جنگی که به قصد نابودی ما میامدند باعث شد به طرف علی بروم ,با دو دستم محکم دستان علی را چسپیدم وشروع به تکان دادن کردم وگفتم:علی علی نگاه کن...ما هنوز تجهیزات نظامی را از هواپیماهای باری را خالی نکرده ایم ,بااین حمله ی غافلگیرانه ,حتما درچشم بهم زدنی نابود میشیم. علی با همان ارامش همیشگی درحالی که لبخند میزد گفت:نترس سلما,نترس...ما که تنها نیستیم...حجت خدا دربین ماست وبدون تردید دست یاری خدا وامدادغیبی اش نخواهد گذاشت حجت ویارانش اسیب ببینند وصحنه ای که ثانیه های بعد جلوی چشمم رخ داد,درستی حرف علی را تایید کرد... پرنده های اهنین اسراییلی ,نرسیده به بالای سرما,بدون کوچکترین شلیکی از سمت ما,یکی یکی دراسمان میترکیدند وصدتکه میشدند. حضرت که لبخند ملیحی برچهره ی زیبایشان نشسته بود فرمودند:براستی که وعده ی خدا حق است وحزب الله فهم غالبون.... وسخنگوی حضرت ادامه داد:محکم باشید واستوار در راه برقراری حکومت حق قدم بردارید,شاد باشید که گروه کثیری از فرشتگان دراین نبرد ما راحمایت میکنند واین نابودی پرنده های اهنین دشمن ,گوشه ای از نبرد فرشتگان بود که رخ داد... وقتی به چشم خود نابودی دشمن را دیدم ,به راستی روایاتی که از معصومین به مارسیده بود پی بردم,روایاتی که همه حکایت از خدمت تمام جن وانس مسلمان وفرشتگان اسمان درلشکر مهدی زهراس ,داشت.. سرشار از حسهای خوب بودم اما نمیدانستم این واقعه پیش درامدی برای اتفاق عظیم دیگریست... دارد.. 🖊به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۱۳ 🎬: تجهیزات نظامی را از هواپیما پیاده کردیم ,تجهیزاتی که فوق برتر بود که تا به حال هیچ بشری به چشم ندیده بود,از راه دور هم کنترل میشدند وصدالبته خون بیگناهی را زمین نمیریختند... با یاد خدا پیشرویمان را شروع کردیم,به راحتی اب خوردن شهر تلاویو را که روزگاری پیش به همراه علی در ان زندگی میکردیم به تصرف خود دراوردیم,سران صهیونیستها که اکثرا شیطان در عمق جانشان نفوذ کرده بود وجز حزب شیطان وشیطان پرست بودند,هرچه امام با سخن گفتن واوردن ایاتی از تورات ونشان دادن تابوت سکینه ی موسی ع ,تلاش نمود,به راه نیامدند وبه امام علنا اعلام کردند تا پای جان از فرمانده شان که الان به صورت واضح همه ان را میدیدند,اطاعت میکنند...وفرمانده شان کسی نبود جز عزازیل بزرگ یا همان ابلیس که به عینه با چشم خودمان میدیدیمش,حضرت که اطمینان پیدا کردند انها هدایت نخواهند شد دستور جنگ را صادر کردند....جنگ سختی بود ومیتوان با اطمینان بگویم که این حزب شیطان واقعا برای زنده ماندن سرورشان از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند ,اما اینبار با دیگر بارها فرق داشت واین جنگ با دیگر جنگها فرق داشت,دیگر مظلوم کشی به پایان رسیده بود,دیگر کودک ربایی وکودک کشی جایی دربین مردم نداشت,به راستی که پایان حکومت شیطان بر دنیا وبرقلب مریض شیطان پرستان بود... با مدد خداوند وامدادهای غیبی ومهارت لشکر عظیم مولا ,بسیاری از سران لشکر شیطان را کشتیم وسپاهیانشان که ترس از حضرت درعمق جانشان نفوذ کرده بود,بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم شدند واقرار به پشیمانی کردند,پا درون تل اویو گذاشتیم,دربین انبوه کشتگان به دنبال چهره ای اشنا بودم.....چهره ای که انقدر شیطان براوتسلط داشت که محال بود جز زنده گان وتوبه کنندگان باشد... علی هم مثل من چشم میگرداند..... دل در دلم نبود...قلبم درفشار وتلاطم بود..یعنی...یعنی..امروز ,اینجا,عباس وزینبم را خواهم یافت... جلو.میرفتم ونگاه میکردم ,سعی میکردم هیچ کشته ای را از,قلم نیاندازم... دارد... 🖊به قلم....ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۱۴ 🎬: هرچه که گشتم هیچ اثری از انور خبیث پیدا نکردم,لشکر، کل شهر را از لوث وجود این جانیان پاک کرده بودند,ساعتی استراحت میکردیم وبعد به سمت بیت المقدس حرکت مینمودیم.. دراین هنگام اشک از چشمانم سرازیر شد ,علی نزدیکم امد وبا همان طمانینه ی خاص خودش گفت:گریه نکن سلما...امام با ماست...نگران نباش عباس وزینب را پیدا میکنیم وبعد اشاره کرد که بلند شوم وبااو درشهر قدمی بزنیم وخانه های انور را که علی مثل کف دست میشناخت جستجوکنیم,شاید ردی,از انها پیدا کردیم. اول به طرف خانه ی انور که درکنار دانشگاه بود وزمانی من مرگ خود رابه چشمانم درانجا دیدم روان شدیم... هرچه که به خانه نزدیکتر میشدیم دل در سینه ام بیشتر میتپید ,انگار قرار بود با صحنه ای یا خبری بد ,روبرو شوم. درب خانه قفل بود علی رسم جوانمردی را فراموش نکرده بود واحتمال کوچکی میدادکه شاید انور توبه کرده باشد,ابتدا چندین بار درزدیم وبعد علی صدازد اما هیچ خبری,نشد دراخر وبا شلیک یک گلوله درب خانه بازشد...وارد خانه شدم...خدای من این خانه اصلا هیچ تغییری نسبت به چندین سال پیش نکرده بود. هیچ کس درخانه نبود واز,اشفتگی خانه مشخص بود که انور دستپاچه به جایی گریخته,است. همه ی خانه را گشتیم,تنها جایی که مانده بود,همان اتاقی بود که روزگاری بنیامین,این موجود کج ومعوج که ساخته دست انور بود و عمری هم نکرد,بود. به سمت اتاق رفتم...انگار صحنه ها جلوی چشمم جان گرفته بود,درب اتاق رابازکردم,علی هم قدم به قدم با من میامد. اتاق به همان حالتی که اخرین بار دیده بودم,خالی خالی بود,اما... اما خوب که دقت کردم,روی تخت خالی که قبلا هیکل نحیف بنیامین رویش جان داد,چیزی توجهم را جلب کرد... خدای من باورم نمیشد... دارد.... 🖊به قلم....ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از کجا بفهمم «وفاداری» نسبت به امام زمان علیه‌السلام در درون من وجود داره یا نه ؟ https://eitaa.com/yasegharibardakan
مداحی آنلاین - عنایت ویژه امام زمان با انجام سه عمل - استاد مومنی.mp3
6.43M
♨️عنایت ویژه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) با انجام سه عمل 🎙حجت الاسلام مومنی https://eitaa.com/yasegharibardakan
43.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شماره ۲ 👆👆 ... ◾روزی که مردم دعوت عاشقانه به سوی خدا رو لبیک گفتند و در جوار چشم های خود را بارانی کردند...😭😭 🎬گزارش تصویری از مراسم پرفیض دعای عرفه و همچنین آغاز جشن های در یادمان شهید گمنام پارک آزادی 💠مسجدالمهدی با همکاری: شهرداری و مجمع عاشقان بقیع اردکان 🔰یکشنبه ۲۷ خرداد ماه ۱۴۰۳ ✅ کاری از روابط عمومی شهرداری اردکان @yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایمپلنت دندونون😳😳😳 خیلی دکتر خوبیه🤔🤣 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کارش خیلی تمیزه😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تنها تا تا عشق، به سرزمینِ دل غالب شد معشوق، علی بن ابی‌طالب شد تا کلّ جهان عاشقِ این عشق شوند تبلیغِ غدیر خم به ما واجب شد https://eitaa.com/yasegharibardakan
☀️ چیزی که نمی‌توانی در قیامت از آن دفاع کنی، نه ببین، نه بشنو، نه بگو، نه بنویس! ‏| آیت‌الله جوادی آملی | https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدوم شیر پاک خورده ای رفته اینا رو شیعه کرده؟؟! 😅😅 دمشون گرم👏😎 شیعه امیرالمومنین رو هرجا ببینی عشق میکنی https://eitaa.com/yasegharibardakan
🎬: درست روی تخت ,عکسی از زینب وعباس بود,عکسی که مشخص بود تازه گرفته شده,باورم نمیشد این بچه های من بودند که معصومانه به دوربین زل زده بودند وصورتشان اینچنین تکیده ولاغر شده بود... عکس رابرداشتم,علی هم پشت سرم قرارگرفت,شانه هایم را ماساژ میداد وهمراهم اشک میریخت... پس پس درست حدس زده بودم,زینب وعباسم دست این شیطان خبیث اسیربودند,همینطور که با گریه عکس را زیرورو میکردم ,علی عکس راگرفت وبرگرداندش... اوه...انور خبیپ چند جمله پشتش نوشته بود: خوب میدانستم که بالاخره همراه ان امامتان که ادعا دارید کل دنیا را بدست میاورید ,به اینجا میرسید...خوب عکس وچهره ی فرزندانتان را نگاه کنید چون میدانم ,قرار نیست دیگر زنده وسالم انها را ببینید... من خیلی بدجنس نیستم,این عکس را گذاشتم تا اخرین یادگاری باشد برایتان... اینها قربانیهای عزازیل بزرگند,تا کباب شدنشان راهی نمانده... با هرکلمه ,کلمه ای که میخواندم ,فشار روحی ام شدید وشدیدتر میشد...اخر من زنم...من مادرم...عاطفه زنانگی ام ومهر مادریم مرا شکننده تر از,علی...این مرد زندگی ام نموده,من طاقت اینهمه ناملایمات راندارم, دنیا دور سرم میچرخید که با لیوان ابی که علی به صورتم پاشید به خود امدم, علی:سلما...این شیطان خبیث میخواسته با روح وروان ما بازی کند....والله که وعده ی امام حق است...نگران نباش,امام با ماست...خدا با ماست....عباس وزینب را بالاخره به ما میرسانند... دارد... 🖊به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۱۶ 🎬: با به صدا درامدن بیسیم علی که خبر از حرکت لشکر به سمت بیت المقدس میداد ,به طرف لشکر حرکت کردیم. به محض رسیدنمان,طارق مثل اسپندی روی اتش از جا جهید وگفت:کجا رفتید؟یک دفعه کجا غیبتان زد,انهم باهم؟؟ اشکم که بند امده بود دوباره روان شد,عکس مظلوم جگرگوشه هایم را نشان طارق دادم,طارق با دیدن عکس,غمی برچهره اش افتاد ووقتی مضمون نوشته های انور را که باخط عبری نوشته بود متوجه شد,بغض گلویش راگرفت اما مثل علی خودش رانشکست وگفت:غمت نباشه خواهر,ما الان صاحب داریم,بی صاحب وبی پدر نیستیم که,ما از دوران یتیمی رد شدیم,پدر امت وپدر دنیا با ماست ما در رکاب مهدی زهراس هستیم,با لطف خدا وبه مدد امام,عباس وزینب را پیدا میکنیم... به راستی که حقیقت همین بود ,ما در رکاب کسی بودیم که از پدر مهربان تر برامتش بود وداد مظلوم را از ظالم میستاند ,اینجا منبع سکینه وارامش بود,پس چه غم...مراغمی نیست باوجود مهدی زهراس.. بالاخره حرکت کردیم...هرچه که جلوتر میرفتیم ,پایگاه های کلیدی این رژیم غاصب را یکی پس از دیگری به تصرف خودمان درمیاوردیم.. از جای جای دنیا ,سیل پیامهای بسیار بسیار زیاد به سمت ما روان بود,اینبار پیامها حاکی از پیوستن عده ای زیاد از یهودیان دنیا داشت که با دیدن صحنه هایی از کوه انطاکیه وتورات اصلی وتابوت سکینه ی حضرت موسی ع,به حضرت بقیه الله ایمان اورده بودند وخود را درجرگه ی مسلمانان میخواندند... به راستی که کلام حق بر دلهایی که فطرتی پاک دارند ,به راحتی مینشیند وجهان ودنیا کم کم داشت یکدست میشد برای برپایی حکومتی الهی ... در یک قدمی بیت المقدس بودیم وحضرت دوباره مثل روال قبل عمل کرد,دوربینها آماده فیلمبرداری و صحنه ها مخابره می شدند وبی شک تمام کسانی که دربیت المقدس بودند ,سخنان حضرت را مستقیم وزنده داشتند... دارد... 🖊 به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۱۷ 🎬: حضرت لب به سخن گشود وابتدا مانند همیشه با حمد وثنای الهی شروع کرد وسپس دین موسی ع وعیسی ع و تمام پیامبران قبل از رسول خاتم را تاییدنمود وادامه داد که دین اسلام همان دینی است که پیامبران قبل از,پیامبر خاتم اورده اند واما کاملتر وجامع تراست پس هرکس خداجوست وایمان قلبی به پیامبران دارد به ما بپیوندد وکاملترین دین خدا را که اسلام ناب محمدی ست یاری کند ,بی شک هرکس به ما بپیوندد ما با اغوشی باز از او استقبال میکنیم وان کس که مارا غضب کند وعلم جنگ برافرازد ,مورد خشم وغضب خداوند قرارمیگیرد وما هم با اونبرد خواهیم کرد تا زمین از,وجود چنین افرادی پاک شود و.... بعد از,سخنان حضرت وارد بیت المقدس شدیم,باز هم تعدادی از,سران لشکر مخالف به میدان امدند ودریک چشم بهم زدن نیست ونابود شدند,سربازان لشکر مخالف که با دیدن مهارتهای لشکر امام ته دلشان خالی,شده بود,همه اسلحه ها را زمین نهادند وبا دستهایی که تا بالای,سر اورده بودند,تسلیم لشکریان حق شدند انگار لشکر رعب حضرت که بردلهای مخالفان میافتد,ضربه اش کاری تر بود که درچشم بهم زدنی کل لشکر دشمن تارومارشد .. نزدیک اذان ظهر به وقت فلسطین بودیم,جمعیتی انبوه از مسلمانان زجر کشیده در مسجدالاقصی جمع شده بودند,فریادوهیاهوی شادی به هوا بلند بود,همه وهمه ,کودک وبزرگ وپیر وجوان,اشک ریزان ولبیک گویان به طرف حضرت میامدند تا جز اولین کسانی باشند که باحضرت بیعت میکنند وگلی از گوشه ی جمال یوسف تازه از سفر برگشته میچینند. که ناگهان... دارد... 🖊به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۱۸ 🎬: ناگهان رعدبرقی دراسمان به درخشیدن گرفت واسمان از وسط به دونیم شد وانگار درهای اسمان بازشد,تمام دوربینها به کار افتادند ولحظه ها راشکار میکردند.. ابتدا ,راهرویی از نور برپا شد وگروهی که پیشاپیش انها مردی نورانی بود سوار بربال ملایک در صحن مسجدالاقصی پیش پای بقیه الله فرود امدند وسپس ملایک همانطور که امده بودند ,برگشتند ودر اسمان بسته شد وآسمان به حالت اول خود برگشت... حضرت با رویی گشاده ودرحالیکه تمام صورتش از شادی میخندید اغوش باز کرد وان مرد نورانی را که پیشاپیش مردانی دیگر از,اسمان نزول کرده بود را دربر گرفته وبا بوسه برپیشانیش فرمود:خوش امدی برادرم عیسی... انوقت بود که فهمیدم حضرت عیسی مسیح که هزاران سال پیش برای درامان ماندن جانش به امر خداوند به اسمان عروج کرده بود,هم اینک به زمین نزول اجلال فرموده بود تا وجودش ذخیره ای باشد برای یاری بقیه الله وکمک به برپایی حکومت حق الهی... از بس که عظمت وجود حضرت عیسی مسیح من را گرفته بود از توجه به دیگر همراهان حضرت غافل شده بودم ,با تلنگر علی که به بازویم میزد واشاره به جمع نزول کرده میکرد,نگاهم به سمت مردانی کشیده شد که مانند ما لباس سربازی امام زمان عج را دربر کرده بودند وگوییا از اسمان نزول کرده بودند تا مهدی زهراس را مانندنگین انگشتری گرانبها دوره کنند ویار باشند برای وجود نازنینش...چهره ها همه نورانی وناشناس بود وناگهان دربین چهره های از اسمان امده,چهره ای اشنا را دیدم بالبخندی برلب...باورم نمیشد... دارد... 🖊به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/yasegharibardakan