333333333333333333.mp3
7.94M
✅ #سرود
🗣ذاکر: کربلایی_حمید_ابراهیمیان
🔶 مراسم ولادت امام حسن عسکری(ع)
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
44444444444444.mp3
11.18M
✅ #شور
🗣ذاکر: کربلایی_حمید_ابراهیمیان
🔶 مراسم ولادت امام حسن عسکری(ع)
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
555555555555555555.mp3
16.03M
✅ # شعرخوانی_روایت
🗣ذاکر: حاج_محمد_ابراهیمیان
🔶 مراسم ولادت امام حسن عسکری(ع)
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
66666666666666666666.mp3
17.94M
✅ # شور
🗣ذاکر: حاج_محمد_ابراهیمیان
🔶 مراسم ولادت امام حسن عسکری(ع)
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
عارفانه
کاری به سرد و گرمِ بهار و خزان نداشت!
این پنجره فقط به هوایِ تو باز بود ..
#فرامرز_عربعامری
https://eitaa.com/yasegharibardakan
قسمت هیجدهم
قصه دلبری
گاهی ناگهان تصمیم می گرفت، انگار می زد به سـرش. اگـر ازطرف محل کار مانعی نداشـت، بی هوا می رفتیم مشـهد. به خصوص اگر از همیـن بلیت های چارتر باز می شد. یادم هست ایام تعطیلی بود، بارو بنه بسته بودم برویم یزد. آن زمان هنوز خانواده ام نیامده بودند تهران. خانۀ خواهرش بودم، زنگ زد: «الان بلیت گرفتم بریم مشهد!» من هم از خدا خواسته: «کجا بهتر از مشهد؟» ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچ وقت مشهد این شکلی نرفته بودم: ناگهانی، بدون رزرو هتل، ولی وقتی رفتم خوشم آمد. انگار همه چیز دست خود امام(ع) بود، خودش همه چیز را خیلی بهتر از ما مدیریت می کرد. داخـل صحـن، کفش هایـش را درمـی آورد. توجیهـش ایـن بـود کـه «وقتـی حضـرت موسـی(ع) بـه وادی طـور نزدیـک می شـد، خـدا بهـش گفـت: فَاخْلَعْ نَعْلَیْك» صحـن امام رضا(ع)را وادی طور می پنداشـت. وارد صحن کـه می شـد، بعـد از سـلام و اذن دخـول گوشـه ای می ایسـتاد بـا امام رضـا (ع)حرف می زد. جلوتر که می رفت، وصل روضه و مداحی می شد. محفل روضـه ای بود در گوشـه ای از حـرم، بین صحـن گوهرشـاد و جمهوری. به گمانم داخل بسـت شـیخ بهایی، معروف بود به «اتاق اشـک». آن اتاق شاید به زور با دوسه قالی سه در چهار فرش شده بود. غلغله می شد. نمی دانم چطور این همه آدم آن داخل جا می شدند. فقط آقایان را راه می دادند و می گفت روضۀ خواص اسـت. عده ای محـدود، آن هـم بچه هیئتی ها خبر داشـتند که ظهرها اینجا روضه برپاست. اگر می خواستند به روضه برسند، باید نماز شکستۀ ظهر و عصرشـان را با نماز ظهر حرم می خواندند، این طوری شـاید جا می شدند. از وقتی در باز می شـد تا حاج محمود، خادم آنجا، در را می بست، شاید سه چهار دقیقه بیشتر طول نمی کشید. خیلی ها پشت در می ماندند، کیپِ کیپ می شد و بندۀ خدا به زور در را می بست. چند دفعه کمی دورتر، اشتیاق این جماعت را نظاره می کردم که چطور دوان دوان خودشان را می رساندند. بهش گفتم: «چرا فقط مردا رو راه می دن؟ منم می خوام بیام!» ظاهراً با حاج محمود سـر و سـرّی داشـت. رفت و بـا او صحبت کـرد. نمی دانم چطور راضی اش کرده بود. می گفتند تا آن موقع پای هیچ زنی به آنجا باز نشده. قرار شد زودتر از آقایان تا کسی متوجه نشـده بروم داخل. فردا ظهر طبق قرار رفتیم و وارد شدم. اتاق روح داشـت، می خواستی همان وسط بنشینی و زارزار گریه کنی. برای چه، نمی دانم! معنویت موج می زد. می گفتند چندین سال، ظهر تا ظهر در چوبی این اتاق باز می شود، تعدادی می آیند روضه می خوانند واشـکی می ریزنـد و می رونـد. در قفـل می شـد تـا فـردا. حتـی حاج محمـود،مستمعان را زود بیرون می کرد که فرصتی برای شـوخی و شاید غیبت و تهمت و گناه پیش نیاید. انتهـای اتـاق دری بـاز می شـد کـه آنجـا را آشـپزخانه کـرده بـود. بـه زور دو نفر می ایستادند پای سماور و بعد از روضه چایی می دادند. به نظرم همه کارۀ آنجا همان حاج محمود بود. از من قول گرفت به هیچ کس نگویم که آمده ام اینجا. در آن آشپزخانه پله هایی آهنی بود که می رفت روی سقف اتاق. شرط دیگری هم گذاشت: «نباید صدات بیرون بیاد! خواستی گریه کنی، یه چیزی بگیر جلوی دهنت!» بعـد از روضه باید صبـر می کردم همـه بروند و خوب کـه آب ها از آسـیاب افتاد، بیایم پایین. اول تا آخر روضه آنجا نشسـتم و طبق قولی کـه داده بودم، چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بیرون نرود. آن پایین غوغا بود. یک نفر روضه را شـروع کرد. باء بسـم الله را که گفت، صدای ناله بلند شـد. همین طور این روضه دست به دست می چرخید. یکی گوشه ای از روضۀ قبلی را می گرفت و ادامه می داد. گاهی روضه در روضه می شد. تا آن موقع مجلسی به این شکل ندیده بودم. حتی حاج محمود در آشـپزخانه همان طور که چای می ریخت، با جمع هم ناله بود. نمی دانم به خاطر نفس روضه خوان هایش بود یا روح آن اتاق، هیچ کجا چنین حالی را تجربه نکـرده بودم. توصیف نشـدنی بـود، فقط می دانم صـدای گریۀ آقایان تا آخر قطع نشد، گریه ای شبیه مادر جوان ازدست داده. چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود می رسید و صدای سیلی هایی که به صورتشان می زدند، به گوشم می خورد. پایین که آمدم به حاج محمود گفتم: «حالاکه این قدر ساکت بودم، اجازه بدین فردام بیام!» بندۀ خدا سـرش پایین بـود، مکثی کرد و گفت: «مـن هنوز خانم خودم رو نیاوردم اینجا! ولی چه کنم!» باورم نمی شد قبول کند.نمی رفـت از خـدام تقاضـای تبرکـی کنـد. می گفـت: «آقـا خودشـون زوار رو می بینن. اگه لازم باشـه خدام رو وسـیله قرار میدن!» معتقد بـود: «همون آب سـقاخونه ها و نفسـی که توی حرم می کشـیم، همه مال خود آقاسـت!» روزی قبل از روضۀ داخل رواق، هوس چای کردم. گفتم: «الان اگه چایی بود، چقدر می چسـبید!» هنوز صدای روضه می آمد که یکی از خـدام دو تا چایی برایمان آورد. خیلی مزه داد.
ادامه دارد...
اگر نمیتونی پرواز کنی بدو
اگر نمیتونی بدویی راه برو
اگر نمیتونی راه بری سینه خیز برو
مهم نیست چطوری
اما همیشه به سمت جلو حرکت کن
روزهای خوب منتظر تو هستند ..
🌹🌹صبحتووون به خیر
سلام
آقای....... سخنرانی دیشب عالی بود
خیلی واضح
و شمرده و خوب سخنرانی کردن
لذت بردیم
خداقوت
خدا قوت خیلی دیشب خوب بود سخنران و ...... همیشه عالی 👌👌تازه شام به ما رسید چندتا😋
سلام آقای ..... دیشب قیمه خیلی عالی بود هم نمک هم سیب و ادویه ولیمو ...
دم آشپز و بچه های آشپزخانه گرم
✊تنها کسی که میتواند جهان را اداره کند
"حضرت آیتالله خامنهای" میباشند
♨️مایکل اچ هارت، دانشمند بزرگ آمریکائی و یهودی معتقد، فیزیکدان، ریاضیدان ، اخترفیزیک ، حقوقدان، کارشناس علوم رایانه و ... و نویسنده کتاب بزرگ و معروف "۱۰۰ تاثیرگذارترین افراد در تاریخ" در مقالهای مینویسد :
🔹چنانچه از من سوال شود که چه کسی میتواند این جهان آشفتهبازار را سامان بخشد و مدیریت کند ؟
میگویم :
محمد(ص)، اگر محمد(ص) نبود میگویم :
علی(ع)، اگر علی(ع) نبود میگویم :
فقها، آنهم فقهای شیعه نه اهل سنت،
اگر به من گفته شود :
از فقهای شیعه کدام فقها، در جواب میگویم :
فقهای ایران و در میان فقهای ایران تنها کسی که میتواند جهان را اداره کند
"حضرت آیتالله خامنهای" میباشند
🌹 https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملیات وعده صادق اینگونه ایران را در دنیا عزیز کرد ....
ارسالی مخاطبین :
سلام
خدا کمکتون کنه ان شاالله
ما براتون دعا میکنیم همیشه
مراسم های مجمع تو سطح شهر برامون تک
هیج جا یه سخنرانی عقیدتی همراه با مسائل سیاسی کشور رو یه جا نمیتونیم بشنویم
مداحی ها در سطح مداحی های کشوری حتی گاها بالاتر، اینو به قطع و حتم دارم میگم بی تعارف.
🌹جواب مدیر کانال :
لطف شما مستمعین عزیز مجمع ، همیشه باعت دلگرمی خادمین شما در مجمع با همه معایبمون هست. ممنونم.
در مورد مداحی که حتما مبالغه میفرمایید و در این حد و حدود نیستیم 😊 اما سعی کردیم همیشه با مطالب جدید و مفید خدمت برسیم.
اما جلسات خوب نتیجه زحمت همه بچه های مجمع هست . صوت و تصویر و انتظامات و مالی و فرهنگی و روابط عمومی و آبدارخانه و آشپزخانه و سخنران و مداح و خواهران زحمتکش مجمع.... و حضور شما مستمعین فهیم... از همه ممنونم.
لبخند 😂😂
زن داداشم زنگ زده به بابام میگه:
حمید خیلی عوض شده احساس میکنم معتاد شده
بابام میگه : به من چه ما سالم تحویلش دادیم😳
یعنی ماشین لباس شویی ام بود
تا یک سال گارانتی داشت، خانواده ما نه😂😂😂
مجمع عاشقان بقیع اردکان
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 جشن میلاد باسعادت اباالمهدی 🌹 امام حسن عسکری ع 🌹 باکلام 🔹️ حجتالاسلام محسن
📸 #گزارش_تصویری 👇👇
✅️ جشن میلاد باسعادت اباالمهدی با سخنرانی حجتالاسلام برزگرپور و مولودی خوانی حاج محمد و کربلایی حمید ابراهیمیان در بیت الزهرا س برگزار گردید.