🔶دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
👤سخنران: حجت الاسلام #محمودی
🗣ذاکرین: #حاج_محمد_ابراهیمیان و #کربلایی_حمید_ابراهیمیان
🆔 @YasegharibArdakan
1SokhanMahmudi-21Ramazan1400-Part1.mp3
8.35M
✅ #سخنرانی بخش اول
🎤حجت الاسلام #محمودی
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
🆔 @YasegharibArdakan
2SokhanMahmudi-21Ramazan1400-Part2.mp3
3.46M
✅ #سخنرانی بخش دوم
🎤حجت الاسلام #محمودی
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
🆔 @YasegharibArdakan
3Madh-Ebrahimian-21Ramazan1400.mp3
6.3M
✅ #مدح حضرت علی علیه السلام
🎤 #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
🆔 @YasegharibArdakan
4Roze-Ebrahimian-21Ramazan1400.mp3
2.45M
✅ #روضه
🎤 #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
🆔 @YasegharibArdakan
5Zamine-HEbrahimian-21Ramazan1400.mp3
5.49M
✅ #زمینه (اللهم عجّل وفاتی بالزّهراء...)
🎤#کربلایی_حمید_ابراهیمیان
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
🆔 @YasegharibArdakan
6Shoor-HEbrahimian-21Ramazan1400.mp3
1.85M
✅ #شور (رو لبم ذکر یا علیه، شه مشکل گشا علیه...)
🎤#کربلایی_حمید_ابراهیمیان
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب 21 ماه مبارک رمضان 1400
🆔 @YasegharibArdakan
7shoor2-Ebrahimian-21Ramazan1400.mp3
2.29M
✅ #ذکر_علی (روح محشر علی علی، جان پیمبر علی علی...)
🎤 #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
🆔 @YasegharibArdakan
8Quran-Ebrahimian-21Ramazan1400.mp3
10.59M
✅ #قرآن
🎤 #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔺 دانلود فایلهای صوتی مراسم احیای شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰
🆔 @YasegharibArdakan
اهداء نان گرم برای سفره افطار این شبها از طرف خیری عزیز
قبول باشه الهی
🆔 @YasegharibArdakan
۲۰عددقوطی ارده خیرات اموات...
توزیع شد....
قبول باشه...
🆔 @YasegharibArdakan
۵۰عددشربت تودرووگلاب...
توزیع شد....
نذرشون قبول....
🆔 @YasegharibArdakan
اهداء یک راس گوسفند از طرف خانواده محترم خادم الحسینی به خیریه مجمع...
نذر و عقیقشون قبول
🆔 @YasegharibArdakan
خدا برکت بده به عزیزانی که تا دیشب مبالغ مختلفی رو به حساب خیریه واریز نمودند از ۵/۰۰۰ تومان داشتیم تا ۲/۰۰۰/۰۰۰ تومان.
دیشب ۲۰۰ پرس غذای گرم توزیع شد.
به حمدالله بیست روز سفره افطار خیریه پهن شده و انشاالله تا پایان ماه مبارک ادامه داره .
حاجت روا بشین الهی....
🆔 @YasegharibArdakan
سفره افطار امشب به نام سردار کربلا ، حضرت ابوالفضل العباس ع.
ابالفضلیا بسم الله
🆔 @YasegharibArdakan
#رمان
#ناحله
#قسمت_نوزدهم
🔵محمد :
پنجره ی ماشین و تکیه گاه آرنجم کردم
یه دستم رو فرمون بود
نگاهم و به در مدرسه ریحانه دوخته بودم
حدس زدم اگه خودم نرم داخل ریحانه پایین بیا نیست
ی دستی ب موهام کشیدم و به همون حالت همیشگی برشون گردوندم
از ماشین پیاده شدم
تو دلم خدا خدا میکردم زنگ تفریحشون نباشه !
خوشبختانه با دیدن حیاط خلوتشون فهمیدم که همچی امن و امانه
در زدمو وارد دفتر مدیر شدم
🔵بعد اینکه بهشون گفتم اومدم ریحانه رو ببرم سریعا از مدرسه بیرون رفتم و به در ماشین تکیه زدم تا بیاد
مدیرشون یکی و فرستاده بود ک به ریحانه بگه من اومدم
چند دیقه بعد صورت ماهه خواهرم به چشمام خورد
خواستم ی لبخند گرم بزنم ک بادیدن کسی کنارش همونطور جدی موندم !
🔵صدای ریحانه رو شنیدم ک گفت :
+سلام داداش یه دیقه واستا الان اومدم
توجه ام جلب شد ب دختری ک با تعجب بهم خیره شده بود
خیلی نامحسوس یه پوزخند زدم و تودلم گفتم امان از دختر بچه های امروزی !
وقتی ریحانه اومد سمت ماشین
ماشین و دور زدم و در طرف راننده و باز کردم و نشستم
🔵شیشه پنجره طرفه ریحانه باز بود
هنوز درو باز نکرده بودکه دوستش بلند صداش زد:
ریحووونن
اخمام توهم رفت خیلی بدم میومد دختر جیغ بزنه.
و مخصوصا اسم ابجیمو اینجوری صدا کنن!
ریحانه جوابش و داد
میخواستم بش بگم بشین بریم ولی خب کنترل کردم خودمو
کلافه منتظر تموم شدن گفتگوشون بودم
دوباره داد زد :
+جزوه قاجارو میفرسم برات
🔵خواستم اهمیتی ندم به جیغ زدنش که یهو بلند بلندد زد زیر خندههه
واییی خداا اگه ریحانه اینجوری میخندید تو خیابون میکشتمش
نمیتونستم کاری کنم که از اینجور رفتارا بدم نیاد .هرکاری میکردم ریلکس باشم فرقی نمیکرد و ناخودآگاه عصبی میشدم .
ریحانه هم خیلی خوب با خصوصیاتم آشنا بود
خندید ولی صدایی ازش بلند نشد
دوستش و فاطمه خطاب کرد
🔵صدایی که از دوستش شنیدم به شدت برام آشنا بود مخصوصا وقتی جیغ زد
ریحانه نشست تو ماشین
میخواستم برگردم و یه بار دیگه با دقت ببینم ولی میترسیدم خدایی نکرده هوا برش داره
دخترای تو این سن خیلی بچه ان . فکر و خیال الکی تو ذهنشون زیاده
با این حال ب دلیل کنجکاوی خیلی زیادم
طوری که متوجه نشه ،نگاهش کردم
بعد چند ثانیه پامو رو گاز فشردم و حرکت کردم
🔵فکرم مشغول شده بود
تمرکز کردم تا بفهمم کجا دیدمش و چرا انقدر آشناست
یهوووو بلنددد گفتمممم عهههههههه فهمیدممم
بعد چند ثانیه مکث زدم زیر خندهه
و تودلم گفتم
آخییی اینکه همون دخترس
چقدررر کوچولووووو
واییی منو باش جدیش گرفته بودم
خب خداروشکر الان که فهمیدم همسنه خواهرمه خیالم راحت شد !
توجه ام جلب شد به ریحانه که اخمو و دست ب سینه به روبه روش خیره شده بود
با دیدن قیافش خندم گرفت
زدم رو دماغش و گفتم
_چیهه بازم قهریی ؟؟؟
حق ب جانب سریع برگشت طرفم و گفت:
+ ۱۰۰ بارررررر صداتتت زدممممم .عه عه عه معلوم نی حواسش کجاست نشنید حتیییی !!!!
🔵لپش و کشدمو گفتم :
_خو حالا توهم حرص نخور جوجه کوچول
چش غره داد ک گفتم :
_سلام بر زشت ترین خواهر دنیا
حال شما چطورههه
با همون حالت جواب داد:
+ با احوال پرسی شما .راسی بابا چطوره .کجاست ؟
_خونس پیش داداش .رفتیم خونه زود اماده شو که بریم.
پکر گفت :
+چشم
_نبینم غصه بخوریا
لبخند قشنگی زد و دوباره ب دستش خیره شد
____
🔵رسیدیم خونه
داداش علی برامون ناهار و آماده کرده بود
ما که رسیدم خونه خیالش راحت شد ورفت سر کارش
خیلی زود آماده شدیم
و بعد خوردن ناهار
اینبار با پدرم نشستیم تو ماشین
بابام اولین الگوی زندگی بود واز بهترین آدمایی که میشناختم !!!
حاضر بودم جوونمم بدم تا کنار ما بمونه
داغ مادرمون نفس گیر بود وطاقت غمِ دیگه ای رو نداشتیم
......
🔵یکی دوساعت بود که تو راه بودیم
بی حوصله به جاده خیره شده بودم
بابا خواب بود
صدای زنگ موبایل ریحانه همین زمان بلند شد
از توآینه نگاش کردم و گفتم کیه ؟
صداشو قطع کرده بود و به صفحه اش نگا میکرد
وقتی دیدم جواب نمیدع دستم و بردم پشت تا گوشی و بده بهم
بی چون و چرا موبایلش و گذاشت کف دستم
🔵تماس قطع شده بود.گوشی وگذاشتم روی پام ک اگه دوباره زنگ زدجواب بدم
چند ثانیه بعددوباره زنگ خورد
جواب دادم وگفتم:الو؟
بازم قطع شده بود .بعد چندلحظه زنگ خورد
حدس زدم مزاحمیه و بازیش گرفته واسه همین لحنم و ملایم کردم وگفتم:
_سلام
وقتی جواب نداد اماده شدم هرچی میتونم بگم ک..صدای نازک ودخترونه ای مانع حرف زدنم شد
گفته بود:الو بفرمایین
حدس زدم از دوستای ریحانه باشه
وقتی ب جملش فکر کردم .یهو منفجر شدم
گوشی وازخودم فاصله دادم و لبم و به دندون گرفتم تاصدام بلند نشه
ریحانه که قیافه سرخمم و دید دستپاچه گفت:
+کیه داداش
دوباره گوشی و کنار گوشم گرفتم..
ادامه دارد...
نویسندگان: #فاطمه_زهرا_درزی و #غزاله_میرزاپور
#رمان
#ناحله
#قسمت_بیستم
🔵کسی که پشت خط بود و هنوز نفهمیده بودم کیه بلنددد گفت :
+ دوست ریحان جونم . ممنون میشم گوشیش و بدین بهش
بعد تموم شدن جملش تماس قطع شد
با چشایی که از جاشون در اومده بودن به صفحه گوشیم نگاه کردم و بلندزدم زیر خنده
که ریحانه زد رو بازوم و گفت :
+هییییس بابا بیدار شد
صدام و پایین تر اوردم ولی نمیتونستم کنترل کنم خندمو
از تو اینه ب ریحانه نگاه کردم و گفتم : _واییی تو چجوریی کنار این دوستای خلت دووم میاری
ریحانه :
+چیشدد کییی بوووود چی گفتتتت !؟
_اوووو یواااش نمیرییی از فضولی زنگ بزن بش میگم بهت بعدش
+ حداقل بگو کی بود
_فک کنم این دوست جیغ جیغوت بود ک دم مدرستون ازش خداحافظی کردی
از اینکه دوسش و جیغ جیغو خطاب کردم خندش گرفت و گفت:
+نه بابا فاطمه خیلی خانوم و آرومه
_بعله کاملاا مشهوده چقدر آروم و خانومه
🔵داشت شماره میگرفت ک گفت :
+عه داداش من گوشیم شارژ نداره
گوشیم و دادم بهش و گفتم :
_ بیا با گوشی من بزن
ریحانه از تعجب چشاش چهارتا شد و گفت
+چییییییی؟؟؟ با گوشییییییییی تو زنگ بزنممم ب دوستم ؟؟؟؟؟؟دختره ها!!
خندیدم و گفتم :
_اره بزن.اینی که من دیدمم باید بره با عروسکاش بازی کنه خطرناک نیس !
🔵ریحانه هنوزم ترید داشت
بلاخره شماره دوسش و گرفت
تو فکر بودم .
اصلا متوجه حرفاشون نشدم .
با خداحافظی ریحانه از دوستش به خودم اومدم .
یادِ اون شب دوباره عصبیم کرده بود.
از تو آینه به ریحانه نگاه کردم .
_ریحانه جان
+جانم داداش؟
_این دوستتو چقد میشناسیش؟
+هیچی تقریبا در حد یه همکلاسی .با اینکه چند ساله باهمیم زیادم صمیمی نیستیم
راستش دخترِ خیلی آرومیه .
دوس نداره زیاد با کسی دم خور شه .
برا همین با هیچکس گرم نمیگیره .
_اها پس مغروره
+نه اتفاقا. فاطمه دختر خیلی خوبیه
_تو که میگی نمیشناسیش بعد چطور دختره خوبیه ؟
+عه خب کامل نمیشناسمش و از جزئیات زندگیش خبر ندارم ولی میدونم دختر خوبیه
_که اینطور . داداش داره ؟
+تک بچه اس
_ازدواج کرده ؟
زد زیر خنده
+اوه اوه تو چیکار به اونش داری اقا دادا؟
_عهههه پروشدیااا
اخه یه جا با یه نفر دیدمش ...
لا اله الا الله
🔵لبشو گزیدو محکم زد رو دستش .
+ای وایِ من .
محمد!!!!داداشم تو که اینطوری نبودی !!.
از کی تا حالا مردمو دید میزنی ؟
از کی تا حالا داداشم آبرویِ یه مومن و میبره ؟؟
وای محمددد!! باورم نمیشههه این حرف از دهن تو در اومده باشه .
محمد خودتی اصن ؟ ببینمت !!
چجوری قضاوت میکنی اخه !
چی میگی توووو !؟
از یه ریز حرف زدنش خندم گرفته بود.
راسم میگف بچه !
خودمم دلیل تغییر یهوییمو نفهمیده بودم.
نمیدونم چرا انقد رو مخم بود .
دوباره از آینه نگاش کردم
_خلاصه زیاد باهاش گرم نشو . ب نظر دختر خوبی نمیاد .
+محمد خدایی از تو توقع این حرفا رو ندارم .
از کی تا حالا انقد مغرور و از خود مطمئن شدی که تو یه نگاه تعیین میکنی کی بده کی خوب ؟
مگه من دست پرورده ی خودت نیسم !؟
عه عه عه . ببین دوستات چقدر روت تاثیر منفی گذاشتن.
🔵بهتره تو روابطتو با اونا قطع کنی ن من .
اینو گفت و از پنجره محو تماشای جاده شد .
یهو انگار که چیزی یادش اومده باشه برگشت سمتم.
+نگفتی واس چی ریسه رفتی از خنده؟!
_وای دوباره یادم اوردی .
اینو گفتمو زدم زیر خنده .
_این دوستت پزشکیَم میخاد قبول شه لابد ؟
+خب اره چشه مگه ؟
_هیچی خواهرم هیچی
زنگ میزنه به گوشیت میگه الو بفرمایین!دختره ی خل و چل !
ریحانه چن ثانیه مکث کرد وبعدش زد زیر خنده
انقدر باهم خندیدیم و بیچاره رو سوژه کردیم ،دل درد گرفتیم
___
🔵نزدیکای تهران بودیم زدم کنار که یه کش و قوسی به بدنم بدم .
به ریحانه نگاه کردم که مظلومانه زیر چادر خوابیده بود .
عادتش بود تو ماشین اینجوری میخوابید.
چادرشو دادم کنار تا بیدارش کنم از منظره لذت ببره.
وقتی دیدم چجوری خابیده دلم رفت براش.
صورتشو نوازش کردم و بیخیال بیدار کردنش شدم .
ریحانه ی بیچاره .
تنها تکیه گاهش من بودم .
من باید جای تمام نداشته هاشو پر میکردم .
واسه همین خیلی تو رفتارم باهاش دقت میکردم و میکنم
همیشه سعی میکنم جوری باشم که همه خواسته هاشو به خودم بگه نه به غریبه !
تو همین افکار بودم که صداش بلند شد .
🔵کلافه گفت
+رسیدیم ؟
_نه خواهری .
خسته شدم نگه داشتم.
دوس داری بیا قدم بزنیم .
اینو گفتمو نگام برگشت سمت بابا که از اول راه خواب بود و جیکَم نزد .
بیچاره .
به خاطر دردی که داشت چقدر زجر میکشید...
همیشه به خاطر این قضیه ناراحت بودم تا فهمیدم خودمم به دردش دچار شدم ...
ولی ارثیه ی فراموش نشدنیمو با تمومِ تراژدی هاش دوس داشتم
اما من فقط یک هزارم دردشو داشتم ...
و اون هر روز با هزار تا درد دیگه هم دست و پنجه نرم میکرد ...
ادامه دارد...
نویسندگان: #فاطمه_زهرا_درزی و #غزاله_میرزاپور
ممنون از همه عزیزانی که به محبت قمر بنی هاشم ع ، سفره افطار دیشب خیریه رو پهن کردند.
مبالغ مختلفی واریز شد که از ۱۵ هزار تومان بود تا۲ میلیون تومان ....
خدا خیر بده بهتون انشاالله...
اجرتون با همین آقا....
صلواااااات
🆔 @YasegharibArdakan
به به... سفره افطار امشبمون ، در سومین شب قدر ، به نام ارباب بی کفنمون ، امام حسین ع خواهد بود.
خدایا به امید خودت....
🆔 @YasegharibArdakan
گزارش مصور شب ۲۱ ماه مبارک مجمع و استقبال بی نظیر جوانان و نوجوانان 👇