eitaa logo
یاسید الشهداءعلیه السلام
346 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
18.5هزار ویدیو
17 فایل
کانال عمومی
مشاهده در ایتا
دانلود
در نوروز سال 60 کارت تبریکى براى ایشان به جبهه فرستادیم که عکس بنى صدر هم در آن بود. وقتى این کارت بدستش رسیده بود سر بنى‏صدر را قیچى کرده و برایمان فرستاد. زمانى که خودش برگشت با ناراحتى گفت: این بنى‏صدر خیانتکار و خائن است. شهید علی‌ قاسم‌آبادی‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
ما معمولاً سالی دوبار برای دیدار با اقوام وخویشاوندان به اصفهان می رفتیم که عید نوروز وتابستان بود. پدرم این روزها رابین منزل مادرشان منزل مادر همسرشان تقسیم میکردند واز اقوام دیدار میکردند وگاه ربع ساعت زمان این دیدارازهریک از اقوام بود .غالباً هدایایی هم از تهران برای اقوام میبردند. مثلاً چون علاقه خاصی به عطرگل یاس داشتند در ایام نوروز وآخر سال شیشه بزرگی از این عطرمیخریدند وما با سرنگ آن را در شیشه های کوچکتری خالی میکردیم وبه فرزندان اقوام این عطرها را هدیه میدادند. درا ین روزها ازبعضی از همسایگان وکسبه قدیمی محل هم دیدن می کردند . کتاب سیره شهید دکتر بهشتی، ص49
سال 64 نزدیک عید نوروز بود. که علیرضا به مرخصی آمد. این بار حالتش با دفعات قبل بسیار متفاوت بود. در ایام عید به دیدن اکثر فامیل رفت و با همه خداحافظی نمود. و از آنها حلالیت طلبید. و با همان لباسها ی بسیجی به دیدن خانواده شهدا می رفت و به آنها تبریک می گفت. شهید علیرضا احمدآبادی‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
یک روز در عید نوروز از محمد خواستم که بازار برویم و برایش لباس نو بخرم ولی او قبول نکرد. من ناراحت شدم وگفتم: چرا قبول نمی کنی ؟گفت: افراد زیادی هستند که توانایی خرید لباس ندارند. شما بروید برای من لباس بخرید وآن را به نیازمندان بدهید. لباسهای من خوب هستند و لزومی ندارد که لباس نوبخرد. شهید جلال‌الدین‌ موفق‌یامی‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
روز چهاردهم نوروز بود آن روز خیلی باران می بارید به حدی که سیل راه افتاده بود حیاط ما هم از این حیاط های قدیمی با دیوار های گلی بود برادرم محمد یوسفی برای خودش یک شلوار لی و جفت کفش فوتبالی گرفته بود. شب خواب بودیم که ناگهان صدای شرشر آب را شنیدیم وقتی بلند شدیم دیدیم دیوار باغمان توی جوی آب ریخته است و آب هم همین طور در حیاطمان موج میزد محمدهم با همان شلوار لی نوش آبهای داخل حیاط را با سطلی جمع می کرد به ایشان گفتم داداش جان بگیر این چکمه ها و لباس ها را تنت کن لباسهای نوی تو خراب می شود ایشان در جواب گفت: ولش کن از این کفش و شلوارها زیاد است تا موقعی که من لباس عوض کنم این دیوارها فرو می ریزد روی سر این بچه ها ی کوچک چطور تو می خواهی من غصه ی کفش و شلوار را بخورم ولی غصه ی این بچه ها را نخورم. شهید محمد یوسفی‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
آقای بهشتی موقع عید نوروز مبلغی را به وین می فرستادند ومیگفتند من به بچه های دیگرم که در ایران هستند عیدی داده ام این عیدی هم مال ملوک خانم است که در ایران نیست تا اگر میخواهد چیزی برای خودش بخرد از این پول بخرد. درمواردی هم از پولهای شخصی خودشان که جهت خریدهای مرتبط به خودشان مثل کتاب ونظایر من داشتند در نامه مینوشتند که معادل این مبلغ به دخترم به عنوان عیدی پول بدهید واز حساب من کم کنید . کتاب سیره شهید دکتر بهشتی، ص73
در یکی از سالها هنگام عید نوروز طبق معمول که برای عید لباس نوی خرند برای مهدی هم لباس خریده بودم ولی ایشان لباس را نپوشید و به من گفتند: که مهدی لباس را نمی پوشد و من با او صحبت کردم و علت آن را از او پرسیدم وگفتم: اگر رنگ یا مدلش را دوست نداشتی پس چرا همان موقع که خریدم نگفتی. حالا با این نپوشیدن ممکن است پدر یا مادر دلگیر شوند. ایشان در جواب به من گفت: من هم رنگ و مدلش را دوست دارم و این را هم بنا به درخواست پدر گرفتم ولی من احتیاجی به این لباس ندارم چون در این محلی که ما زندگی می کنیم لااقل 50 درصد از بچه های این محل نمی توانند این لباس را بپوشند و فقط یکبار این لباس را پوشید. شهید مهدی‌ صبور منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
به خاطر دارم روز اول عید نوروز بود که برادرم غلامحسین هزار تومان عیدی جمع کرده بود من و خواهرم هر کدام برای خودمان قرار بود چیزی بخریم برای همین به غلامحسین گفتیم تو با عیدیت چه می خواهی بگیری گفت من هیچ چیز برای خودم نمی خواهم بگیرم این پول را می خواهم به یک مستضعف بدهم که برای بچه های خود کفش و لباس نو بخرد و از بچه هایش خجالت نکشد این حرف برادرم چنان من را در خود لرزاند که من هم پول های خود را به او دادم تا به مستضعفین کمک کند. شهید غلامحسین‌ تیمورزاده‌حصاری‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
به یاد دارم برای مرتبه دوم که عباس به جبهه رفت ایشان را به خط مقدم فرستاده بودند. برای همین او برایمان نامه‌ای نوشته بود و یک عکس هم داخل پاکت گذاشته بود فرستاد. نامه را اوایل عید نوروز بود که به داخل حیاط خانه انداختند. وقتی نامه را برداشتم. دیدم عکس داخل آن است که در عکس دستش را طوری گذاشته بود که من فکر کردم دستش زخمی شده است و من دل نگران شدم که مبادا اتفاقی برای او افتاده باشد بعد پسربزرگم گفت: نه مادر عباس چیزی نشده بلکه چیزی را به بدنش بسته و شما متوجه نشدید. به یاد دارم حتی پشت عکس نوشته شده بود این آخرین عکس من است به عنوان یادگاری نگه دارید، طولی نکشید که در اواسط عید نوروز خبر شهادت ایشان را برایمان آوردند. شهید عباس‌ نوروزی‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻پایان زمستان و شروع بهار👇🏻🌸 🔆 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) غنيمت بدانيد هوای بهار را، زيرا كه با بدن هاى شما همان مى‌كند كه با درختان مى‌كند. و از سرمای پاییز دوری کنید، که با بدن های شما همان کاری را می‌کند که با درختان می‌کند. 🔅 امام علی (علیه السلام) در آغاز سردی هوا خود را از سرما حفظ کنید و در پایان آن از آن استقبال کنید؛ زیرا سرما با بدنها همان می‌کند که با درختان می‌کند! در آغاز برگ درختان را می‌سوزاند و در پایان می‌رویاند. 📚حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه بحارالانوار، ج ۶۲ ، ص ۲۷۱
🌹مادر شهیدی که وصیتنامه فرزندش را بافت 🔹 نوشته های خوب به روح ما طراوت و شادی میدهد ✏️ ن وَ اَلْقَلَمِ وَ مٰا يَسْطُرُونَ (١)قلم قسم به قلم و آنچه می نویسد... 🌷خانم گل بانو سوری مادر ۷۵ ساله شهید عزت‌الله کرمعلی در شهرستان نهاوند برای اثبات عشق مادرانه به فرزند ۱۷ ساله شهیدش کاری کرد، کارستان، وی با سوادآموزی وصیت نامه فرزندش را به شکل تابلو فرش بافت، تا همواره به یاد فرزند شهیدش باشد. 🇮🇷
🌺 با دختر کوچکم به دیدار امام رفتیم ♦️ خاطره رهبرمعظم انقلاب از دیدار نوروزی با امام خمينی(ره): یک بار هم من خودم [دخترم را برای زیارت امام] بردم. چهار پنج ساله بود. خانواده ما رفته بودند مشهد و او ماند پیش من برای اینکه بیاید امام را روز عید ببیند. صبح پا شدیم و سرش را شانه کردیم و مرتبش کردیم و موهایش را به زحمت بافتیم. ♦️یک دستی هم که نمیشود؛ من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمی شود؛ دودستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند. رفقای پاسدار آمدند به کمک ما و موی سرش را بافتیم و چادر سرش کردیم و خدمت امام آوردیم. 🇮🇷