به دنبالِ چه می گردی در این دنیای وانفسا ؟
که من بسیار گردیدم ولی چیزی نشد پیدا
برای ذائقه شور است طعمِ بحرِ این عالم
اگر چه ساحلِ زیبا نوازد دیده ی ما را
در این پائین شدم مشغولِ بازیهای تکراری
چو مرغِ پر شکسته غافل آز آن عالمِ بالا
به هنگامِ خزان دیگر چه سود از نغمه پردازی
شود خاموش و افسرده دریغا بلبلِ شیدا
سراسر جادّه از رهزن نباشد لحظه ای خالی
ندارد ایمنی رهرو در اینجا دامنِ صحرا
همانند قفس دنیا برای عاشقان تنگ است
بیا بگشای بال و پر به روی قلّه چون عنقا
فضای شهر از بسکه نفسگیر است و افسرده
کسی باور ندارد غصّه ی تنهائی ما را
جهانی که زبیدادِ ستمگر روز و شب سوزد
کنون محتاجِ امدادِ تو می باشد ، بیا آقا
من از عشق مجازی در فضای شهر بیزارم
چو ( شائق) در سرم دارم هوای دلبرِ زیبا
#اکبر_حمیدی_شایق