⚫سفارش به عزرائیل در لحظه های مرگ!
🔰مسمع بن عبدالملک می گوید:
امام صادق (علیه السلام) به من فرمود:
🌹آیا از مظلومیت و شهادت حسین (علیه السلام) یاد می کنی؟
🔅- بلی به خاطر می آورم.
🌹- آیا ناراحت و غمگین می شوی؟
🔅- بلی، به خدا سوگند از گرفتاری و مصیبت آن حضرت سخت منقلب شده گریه می کنم و اشک می ریزم، به طوری که اثر آن را اهل و عیالم در چهره ام مشاهده می کنند، و از خوردن و آشامیدن باز می مانم.
🌹خداوند اشکهای تو را رحمت کند، تو از کسانی هستی که از عزاداران ما به شمار می روند و از کسانی هستی که در شادی ما شاد و در غم و اندوه ما غمگینند.
💥ای مسمع! تو در هنگام مرگ پدرانم را بر بالین خود خواهی دید که تو را به عزرائیل سفارش می نمایند تا با تو مدارا کند. و تو را بشارت به آینده نیک می دهند،
آنگاه عزرائیل را مهربانتر از مادر خود می بینی...
سپس امام صادق گریان شد و من نیز گریستم...
💠❄️💠❄️💠🌺🌺🌺💠❄️💠❄️
📒بحار،ج 44, باب 33.
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | نظر مقام معظم رهبری در خصوص #نقد به دستگاه های مختلف من جمله دفتر رهبری
🔺️ رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان قاطعانه نفس دیدگاه نقادانه به دستگاه های مختلف از جمله دفتر رهبری را جایز و صحیح شمردند و نیز آن را هم لازم دانستند.
🔺️ بر خلاف نظر عده ای که در روزهای اخیر جنجال راه انداختند که با نقد یک عضو از دفتر رهبری ، به شخص رهبر انقلاب جسارت شده است !!!
🔺️ خدا شاهده اگر این سخنان صریح از حضرت آقا نبود عده ای حکم به تکفیر منتقدین نیز می دادند. !!
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
🔸روزنامه آمریکایی: حمله به آرامکو بیانگر شکست تلاشهای آمریکاست
🔹روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال حمله به تاسیسات نفتی آرامکو عربستان را بیانگر شکست تلاشهای آمریکا برای مذاکرات مستقیم با انصار الله یمن دانست.
📌 پ.ن
یمن، تجربه ی مذاکره ایران رو با امریکا سر برجام دید و بخوبی میدونه آمریکا کدخدا منش نیست.
عربستان ، تمام زورشون به پول شونه...اینم حذف بشه قطعا توسط یمن فتح میشه و دست امریکا از منابع مالی عربستان کوتاه میشه...
هر روز عربستان رو به تضعیف هست وجنگی رو شروع کرد که سالها قبل « صدام حسین» به اعتبار اروپا و امریکا آغازگرش بود و تاریخ دستگیری و مرگ او را هرگز فراموش نخواهد کرد.
صدام حسین نماد اعتماد به غرب بود...و با ذلت و ننگ چشمانش را خاک پر کرد..
🚨اکنون نوبت عربستان است...
#پرستومروجی
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید
🇷🇺نیروهای عملیات ویژه روس چگونه کار میکنند ...
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_بیست_و_هشت
وقتی حاج کاظم گفت مطمئنم این کار تو بدجور سر و صدا میکنه که اونوریا «دشمنان» رو به لرزه میندازه و آبروشون میره...من همینجوری دهنم باز مونده بود که چی داره میگه حاجی !
حاج کاظم ادامه داد گفت:
_اما عاکف جان، مجددا دارم بهت این و گوشزد میکنم که مسئول مستقیمت حاج هادی، همچنان پاش و کرده داخل یه کفش و با طرح تو مخالفه.
گفتم:
+حاج کاظم یه سوال دارم.. من با حاج هادی خیلی صحبت کردم، اما دلیل قانع کننده ای برای رد طرح من نداره. به نظر شما چرا مخالفه؟
حاج کاظم گفت:
_ببین عاکف جان پسرم.. تو برای من عین پدرت علی عزیز هستی... خب؟
+خب !
_میخوام رُک یه چیزی رو بهت بگم !
+خب بگید.. اگر واقعا چیزی هست که باید بدونم پس لطفا بهم بگید تا از این سردرگمی در بیام؟
حاج کاظم کمی فکر کرد، دستی به محاسنش و موهاش کشید گفت:
_چند روز قبل حاج هادی اومد همینجا داخل دفترم دقیقا همینجایی که الآن تو نشستی نشست روی صندلی باهام کلی حرف زد... بهم گفت ببین کاظم آقا، من با طرح عاکف هیچ مخالفتی ندارم.. اما از اینکه عاکف بخواد انجامش بده مخالفم.
تعجب کردم.. گفتم:
+یعنی حسادت داره؟
_استغفرالله.. این چه حرفیه.. حاج هادی اصلا اهل این مسائل نیست. آدم مومن و موجهی هست.. تو نگاه به چهارتا دیگه از همکارا نکن که وقتی با این سن کمت تونستی یکی از معاونت های ضدجاسوسی رو عهده دار بشی به تو حسادت کردن وَ دنبال این بودن ریشه تورو همون روزای اول بِخُشکونن. خبرهای این حسادت ها به گوش ما میرسید وَ تیر و ترکش های این حسادتهای بجا هنوز داره بهمون اثابت میکنه... اما عاکف جان، حاج هادی اینطور نیست، یعنی آدم حسود و بد ذاتی نیست.. درسته تو یکی از معاونت های بخش ضدجاسوسی زیر نظر هادی هستی اما این آدم به صراحت به خودم گفته که عاکف سن و تجربه کافی رو برای هدایت این طرح نداره.. راستش هادی میترسه گند بزنی.
خیلی بهم برخورد. گفتم:
+خاک بر سر من کردن که شدم معاون کسی که هنوز بهم اطمینان نداره.
حاج کاظم چپ_چپ نگام کرد گفت:
_یه چیزی بهت میگم عاکف، اما بین خودمون بمونه و جایی درز نکنه.. چون از این موضوع هادی باخبر نیست. فعلا قرار هست فقط تو بدونی.
نفسم و درون سینم حبس کردم تا خبر به اون مهمی که حاجی تاکید داشته سکرت هست وَ حتی حاج هادی هم باخبر نیست رو بهم بگه و بدونم چیه! گفتم:
+چیزی شده حاجی؟ اتفاقی افتاده؟ چیه اون موضوع که میگی هادی نمیدونه!!
_من موافقت حجت الاسلام «....رییس تشکیلات» رو گرفتم.
چشمام از خوشحالی برق زد.. حاجی ادامه داد گفت:
_عاکف... امیدوارم گند نزنی. چون کاری که روی این پرونده داری میکنی، وَ برنامه ای که طراحی کردی، به قول خودت (....) فر میخوره.
نگاهی به حاجی کردم و خندیدم. حاج کاظم اومد سمتم منم بلند شدم، حاجی با نامه ای که بود دستش زد به سینم، گفت:
_خیال کردی فقط خودت لاتی؟
خندیدم گفتم:
+نه حاجی. این چه حرفیه. شما تاج سری. شماهم لاتی. ماهم خدمتتون درس پس میدیم.
حاجی رفت اثر انگشت زد تا درب اتاقش باز بشه بریم بیرون، رفتم سمتش گفتم:
+فقط حاج کاظم یه چیز مهمی رو میخوام بگم !!
درب اتاقش و مجددا بست و موندیم داخل... گفت:
_بگو پسرم!
+اگر طرحم موافقت صد در صدی رو بگیره، یه وقت حاج هادی با من مشکل پیدا نکنه؟
_ هادی با من.. بین مُشت های منه.. امروز ممکنه هم دیگر و ببینیم..اگر دیدمش درمورد موافقت رییس با طرح تو رو صحبت میکنم.. دیگه قطعا کوتاه میاد.
+ممنونم.
_بریم؟ همه حرفات تمومه؟ غیر از گزارش منظورمه.
+بله بریم. همه چی تمومه. گزارش هم که تقریبا تموم شده بود.
_پس بریم که طرف «رییس» منتظرمه داخل دفترش.
حاجی مجددا اثر انگشت زد و در باز شد، رفتیم بیرون و از هم خداحافظی کردیم.. من برگشتم به دفترم، حاجی هم رفت دفتر رییس تشکیلات.
وارد دفترم شدم نشستم پشت میزم و با خیال راحت یه آب پرتقال زدم بر بدن و کمی خستگی در کردم. جلسه با حاجی به نیم ساعت هم نکشید وَ زودتر از اونی که فکر میکردم تموم شد. یک ساعتی تا جلسه بعدی وقت داشتم. زنگ زدم به خونه امن با سیدعاصف عبدالزهرا ارتباط گرفتم تا ببینم 4412 چه خبره ! عاصفم گزارش کار تکمیلی رو بهم داد و بابت یه سری اتفاقات صحبت کوتاهی بینمون رد و بدل شد.
بعد از تماس با عاصف زنگ زدم به موبایل خانومم اما جواب نداد. زنگ زدم خونه اما بازم جواب نداد. خیلی زنگ زدم اما همچنان...
مجبور شدم زنگ بزنم به خواهر خانومم. چندتا بوق خورد جواب داد:
_به به سلام علیکم داماد گرامی. چه عجب ما شماره موبایلت و روی گوشی آیفونمون دیدیم.
+دو دقیقه ساکت باش تا من یه سلامی عرض کنم خدمتت، بعدا گله کن.
_خب بعدش.
+دلم به حالت سوخت.. کسی بهت زنگ نمیزنه؟ فکر کنم از اونایی هستی که فقط ایرانسل بهت پیامک تبلیغاتی میده.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_بیست_و_نه
مهدیس گفت:
_آره دیگه، از بس فک و فامیلای با محبتی دارم.
به شوخی گفتم:
+مهدیس! تو نمیخوای دست از این مسخره بازیات برداری؟ نمیخوای شوهر کنی بری پی زندگیت؟ تا کی میخوای به بهانه درس خوندن همینطور مفت بخوری و بخوابی؟
خندید گفت:
_خب بعدش... «تیکه کلامش بود»
گفتم:
+بعدش و تو بگو.
_چه عجب. راه گم کردید. از اینورا ؟
+از اونورا !!
_حضرت آقای دامادِ کم پیدا !! چه عجب یادی از خواهر خانومت کردی؟ چیشده یادت اومده یه آبجی کوچولو داری؟
+خواستم بهت افتخار بدم.
_بسیار عالی..
+میگم مهدیس، فاطمه خونه شماست؟
_وااا. نه بابا... آخه این وقت صبح خونه ما چیکار میکنه. خودش شوهر داره. زندگی داره. بعدشم شوهرش تویی، از من میپرسی؟
+آخه زنگ زدم جواب نداده بود، برای همین خیلی نگران شدم. گفتم شاید اومده خونه شما به تو و پدر مادرت سر بزنه، برای همین شاید شمارو دیده، دیگه من و فراموش کرده.
_نه اینجا نیست.. پدرمم صبح رفته بیرون.. مادرمم رفته بازار خرید.
+باشه. کاری نداری؟
_نه. خداحافظ.
خداحافظی کردم بلافاصله شماره خونه مادرم و گرفتم. پنج_شش تا بوق خورد مادرم جواب داد. نمیخواستم نگرانش کنم.. بعد از سلام و احوالپرسی، خواستم آمار اینکه پیشش کی هست رو بگیرم که گفت:
« فاطمه زهرا خوبه مادر جان؟ کجایید؟ چرا اینجا نمیاید؟ »
دو زاریم افتاد که فاطمه اونجا هم نیست. کمی با مادرم صحبت کردم بعدش قطع کردم.. مجددا یکبار به فاطمه زنگ زدم، ولی بازم جواب نداد. تماس گرفتم با مهدیس... جواب داد:
+الو مهدیس، ببخشید دوباره زنگ زدم.
_نه خواهش میکنم. چیزی شده آقا محسن؟
+جات خوبه؟ میتونی تابلو نکنی و باهام صحبت کنی؟
_نه خوب نیست. زن داداشم اینجاست.. فقط میتونم شنونده باشم.
+باشه. پس خوب گوش کن چی میگم. پدر و مادرت از ماجرای الان باخبر نشن.. راستش فاطمه از دیشب تا وقتی که صبح خواستم بیام سر کار کمی ناخوش احوال بوده.
_چرا؟ چی شده مگه؟
+هول نکن! ازم سوال هم نپرس.. فقط کاری که بهت میگم انجام بده. نیم ساعتی میشه که هرچی زنگ میزنم به موبایل فاطمه زهرا، حتی با خونه هم تماس میگیرم، اصلا جواب نمیده. دلم شور افتاده. کلید خونه رو میدم به یکی از همکارا بیاره برات. ماشین پدرت و بگیر فورا برو سمت خونه ما، ببین فاطمه چیزیش نشده باشه یا اینکه یک وقت فشارش بالا_پایین نره.
_باشه. پس فوری بفرست بیاره تا منم برم. الان که اینطوری گفتی خودمم نگران شدم! راستی نکنه بارداره !!
+میشه دست برداری؟
_ببخشید..
تلفن و قطع کردم، کلید خونه رو از کیفم گرفتم و زنگ زدم به برادرم تا بیاد داخل یه پارک نزدیک ادارمون ازم بگیره و ببره بده به خواهرخانومم. من همینطور پشت هم زنگ میزدم اما همچنان تماس های من بی پاسخ می موند.
نیم ساعت بعد، خواهر خانومم مهدیس پیامک زد گفت:
« سلام. من کلید و از داداشت گرفتم . دارم میرم سمت خونتون. »
منزل پدر فاطمه تا منزل ما با ماشین به مدت بیست دقیقه زمان میبرد. زیاد وقت نداشتم و باید ساعت 10 میرفتم جلسه. زنگ زدم به مهدیس. جواب نداد.. حدودا 10 دقیقه بعد خودش زنگ زد بهم. از دلهره ی زیاد، رفلاکس معده گرفتم و تموم معدم به هم ریخته بود. تماس مهدیس و فوری جواب دادم:
+الو مهدیس کجایی؟ خواهرت و دیدی؟ خونه هست؟
باحالت تقریبا عصبانی گفت:
_سلام.. آقا محسن این آبجیِ گرانقدر من داخل اتاقش خوابیده بود.. بیا گوشی رو میدم به خودش تا باهاش صحبت کنی. همین الان بیدار شده دورش بگردم.
یعنی میخواستم با سر برم داخل دیوار. خونسردیم و حفظ کردم. فاطمه زهرا گوشی رو گرفت..گفت:
_سلام محسن. چیشده؟
+سلام. ساعت خواب!! معلومه کجایی؟ چرا جواب تلفنام و نمیدی؟
_خب معلومه کجا هستم. خونه دیگه.
+اولین باره میبینم ساعت 9 خواب باشی. همیشه از من سحر خیز تر بودی.
_آخه الان این چه حرفیه داری میزنی تو !! خب من سرم درد میکنه.
+دیشب بهت گفتم بیا بریم دکتر، اما به حرفم گوش نمیدی. همین امروز وقت میگیرم میریم با هم پیش یه دکتر خوب تا معالجت کنه. به مهدیس بگو نره خونه و بمونه خونه ما ازت مراقبت کنه.
_بمونه چیکار کنه. بزار طفلک بره به درس و دانشگاه و زندگیش برسه...خیالت جمع باشه، منم نیاز به مراقبت ندارم. خودم از پس کارام بر میام.
حوصله بحث نداشتم... گفتم:
+خوددانی. ازمن گفتن بود. لااقل بگیر الان بلند شو یه آبی به دست و روت بزن، یه چیزی هم بگیر بخور تغییر ذائقه بده تا حالت بهتر بشه. نگیر همینطور نخواب. زیاد خوابیدن خوب نیست، چون تنبل ترت میکنه!
_چشم. کی میای خونه؟
+فعلا درگیر کارام هستم.
_کجایی؟
+طبق معمول اداره هستم ! راستی، برنامه ی مسافرت رفتنت با دوستات چی شده؟
_قراربود اگر پنجشنبه شیراز پرواز داره بریم که ظاهرا این هفته نداره.. دلیلشم نمیدونم چیه؟
+باشه..ان شاءالله خیره.. من برم جلسه.. فعلا خداحافظ..
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_سی
اون روز من کلا من در جلسه بودم.. غروب همون روز کارام که تموم شد خسته و کوفته رفتم دنبال خانومم و بردمش درمانگاه. دکتر یه سری آزمایش و سی تی اسکن و ام ار آی از سر و مغز برای خانومم نوشت و قرار شد سرفرصت بریم کلینیک.
کارای مربوط به معالجه که تموم شد، خانومم و سر راه رسوندم خونه مادرم. فاطمه که خواست پیاده بشه، دیدم موبایل فاطمه زنگ خورد.. صفحه گوشیش و نشونم داد، دیدم شماره مادرمه. گفتم: « جواب بده ببین چی میگه مادرم » گذاشت روی اسپیکر، شروع کرد صحبت کردن:
*سلام مادرجون. خوبید. من جلوی درب خونتونم.
*سلام دخترم.. خوبی مادرجان.. خوش اومدی.. من پشت پنجره هستم دارم میبینمت.. به محسن بگو بیاد بالا. دلم براش تنگ شده. برادر خواهراشم اینجا هستند.
اشاره زدم به فاطمه تا به مادرم بگه که میریم بالا ! فرصت نبود باید سریع میرفتم مادرم و میدیدم و بر میگشتم. ماشین و پارک کردم با خانومم رفتیم بالا.. مادرم تا منو دید گفت:
_سلام پسر بی وفای من ! خوبی!
+سلام زندگی من.. خوبی دورت بگردم؟
رفتم دستش و بوسیدم، کنارش نشستم.. با بردارا و خواهرام کمی گفتیم و خندیدیم. مادرم گفت:
_می دونی چندوقته ندیدمت؟
+تصدق چشات...من خاک پاتم.. ببخشید.. بخدا فرصت ندارم.. مادرجان خودتم میدونی که من یه تایم خالی گیر بیارم، غیرممکن هست بهت سر نزنم..
برادر خواهرامم گفتند:
«خونه ما هم که سالی چندبار بیشتر نمیای!»
گفتم:
« من شرمنده همه ی شماها هستم. حق دارید. این خانومم که الآن اینجا حی و حاضر هست، خودتون ازش بپرسید من دیشب بعد از چند روز رفتم خونه! بخدا درگیر کارام هستم. شرکت ما کلا همینه.»
غیر از مادرم و همسرم، هیچ کسی نمیدونست من در سیستم اطلاعاتی ایران کار میکنم. همه خیال میکردن در وزارت نفت کار میکنم.. طی این سالها یکی دوبار هم گفتم کارمند شهراداری هستم، یه بار هم گفتم رفیقم من و برده اداره برق مشغول به کار کرده و... خلاصه معمایی بود برای خودش...بگذریم.
بعد از حدود 20 دقیقه از همه خداحافظی کردم اومدم پایین سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونه امن.. چون به هیچ عنوان فرصت نداشتم بیشتر از این بمونم. وقتی رسیدم یکی از بچه ها درب و باز کرد رفتم داخل پارکینگ. فورا اسلحه و وسیله هام و از صندوق عقب ماشین گرفتم، مستقیم رفتم طبقه اول سراغ بچه های تیم مستقر در 4412. یه سری گزارشات کاری بهم دادن و منم راهنماییشون کردم و... !!
گزارشات و که شنیدم رفتم به طبقه سوم داخل اتاق کارم. سنسور و زدم وارد شدم! دیدم عاصف طبق معمول با کفش روی مبل خوابیده، خواستم پارچ آب که روی میز بود بگیرم خالی کنم روی صورت عاصف، اما منصرف شدم. دیدم خودشو جمع کرده!! طفلی انگار سردش بود، رفتم یه پتو گرفتم کشیدم سرش تا گرمش بشه. بعد رفتم کمی شوفاژ و زیاد کردم تا اتاق گرمتر بشه ! واقعا خستگی و زحمات بچه ها رو با پوست و گوشتم لمس میکردم.
همین که پشت میزم نشستم تا کارم و شروع کنم صدای عاصف خان اومد...گفت:
_چه عجب! بعد از یکی دو روز تشریف آوردی اینجا ! آفتاب از کدوم طرف در اومده که سری به کلبه فقیرانه ما زدی برادر.
+عه بیداری !!؟؟
_پ ن پ! در یک غار به همراه اصحاب کهف خوابیده ام! مثل اینکه از خودت یاد گرفتم موقع خوابمم هوشیار باشم !!
+چخبر؟
_هیچچی. خبر خاصی نیست! یعنی هست، اما تو هنوز نگفتی که چیشد یادی از 4412 کردی.
+به تو هم باید جواب پس بدم؟ بعدشم اینجا کلبه وحشت هست.. کلبه فقرا نیست.. چون کلبه فقرا این همه امکانات نداره ! نمیخوای بگی خبر چی داری؟
_ خبر که زیاده، اما از کجا بگم؟ معلومه کجایی عاکف جان؟
+مثل اینکه دیروز رفتماااا. جوری میگی کجایی که انگار دوسالی میشه که نیستم و فراقم کورتون کرده. بعدشم، تو اینجا همچین بهت بد نمیگذره هااا. گرفتی روی مبل گرم و نرم با کفش خوابیدی!
_دیگه چه کنیم ! چو ایران نباشد تن من مباد !! خسته ام، خسته! برای ایران هست تموم این کارها! متوجه ای که!
خندم گرفت.. یه شکلات روی میز بود پرت کردم سمتش گفتم:
+مسخره! بار آخرت باشه با کفش میری روی مبل میخوابی !! تا الان چندبار بهت تذکر دادم.. دفعه بعد از همین بالا میندازمت پایین تا اعدام انقلابی بشی!
شکلات و باز کرد انداخت دهنش، گفت:
_چشم آقا عاکف. ما دیگه روی زمین میخوابیم.. خوبه؟
+هرجا میخوابی بخواب داداش.. اینارو ولش کن الآن.. لطفا همین الان خیلی فوری آماده شو تا با بچه ها جلسه بزاریم ببینیم کجای کاریم !
عاصف بلند شد رفت یه صندلی رو از گوشه اتاق کشید آورد سمت میز من. نشست کنارم، جدی شد و گفت:
_آقا عاکف یه خبر بد دارم..
بدون این که نگاش کنم گفتم:
+بگو.
_داریوش و صابر اونور احساس خطر میکنن.
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠
✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم:
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹
🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
💚 توسل امروز (روز دوشنبه)💚
🌹 یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْمُجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🌹 یا اَبا عَبْدِاللهِ یا حُسَیْنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الشَّهیدُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
🔵چرا نباید گناهکاران را سرزنش کنیم؟
✳️گاهی ما وقتی گناهکاری را میبینیم به راحتی به او طعنه ،دشنام،و... میدهیم و او را زیر سوال برده و حتی تحقیر میکنیم.
⛔️و گاهی حتی با خودمان مقایسه کرده و خود را از او خیلی بهتر و بالاتر میبینیم.
با اینکه در روایات و احادیث بسیاری،معصومین علیه السلام ما را از این کار نهی و منع کرده اند باز گوش ما بدهکار نیست!
🔰ما حق سرزنش هیچ مؤمنی را نداریم چون ما به شرایط ،نوع زندگی و محیطی که او در آن زندگی میکرده آشنا نبوده و شرایط اورا نمیفهمیم،
⚡️وگرنه ممکن بود اگر ما هم در شرایط او بودیم گناهی خیلی بالاتر و بدتر انجام میدادیم.
🔘مقایسه او با شرایط خودمان،کار درستی نیست، چون چه بسا او هم اگر در شرایط قبلی و فعلی ما زندگی میکرد به همچین گناهی مبتلا نمی شد.
♻️به همین خاطر هست که حق سرزنش و قضاوت در مورد دیگران را نداریم و فقط خداوند متعال که آگاه به گذشته،حال و آینده ی ماست،می تواند قضاوت کند و بس!
🔆بهمین دلیل هم هست که در احادیث داریم که:
اگر کسی مومنی را سرزنش کند ،نمیرد تا به آن بلا مبتلا شود
🌺یعنی خداوند ما را در شرایط آن شخص قرار میدهد تا به مایی که حق قضاوت و سرزنش به خود میدهیم نشان دهد ما در شرایط مشابه آن گناهکار،خودمان چگونه رفتار میکنیم!!
🔴به قول بزرگی:چون شرایط گناه مهیا نبود،توهّم تقوا برمان داشت...
?🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📙چکیده ای از سخنان بزرگان
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
😬حیف شد!
🔻 گفت: چه خبر!
🔺️ گفتم: آقای روحانی گفته است دولت باید رنج مردم را کاهش بدهد.
🔻 گفت: آقای جهانگیری هم گفته است دولت باید از افزایش قیمت کالا جلوگیری کند.
🔺️ گفتم: آقای روحانی می گوید دولت باید کاری کند که مردم به ۴۵ هزار تومان یارانه ماهانه احتیاجی نداشته باشند.
🔻 گفت: آقای جهانگیری می گوید دولت باید به فکر اشتغال و ازدواج و مسکن جوانان باشد.
🔺️ گفتم: ای دل غافل! خیلی حیف شد! کاش آقای روحانی رئیس جمهور و آقای جهانگیری معاون اول رئیس جمهور بودند تا همه این پیشنهادها و طرح ها جامه عمل می پوشید!
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
📌 امروز ۲۵ /شهریور / ۱۳۹۸ با تحلیل هایی در حوزه 👇👇👇
🔸حمله پهپادهای یمنی به تاسیسات آرامکو عربستان
با ما باشید...
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر رو به دوست و دشمن معرفی کنید..
منتظر تحلیل های #نفت و #دلار باشین..
#پرستومروجی
لینک کانال خودتون👇👇
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
🔸یحیی السریع، سخنگوی نیروهای مسلح یمن:
🔹حملات به تاسیسات نفتی آرامکوی عربستان با پهپادهایی با موتورهای جدید و متنوع صورت گرفت.
🔹به شرکتها و افراد خارجی هشدار میدهیم که از حضور در تاسیساتی که هدف قرار گرفته شده، پرهیز کنند چرا که هنوز در تیررس ما هستند و هر لحظه ممکن است هدف قرار گیرند.
🔹هر زمان اراده کنيم به هر کجا بخواهيم دسترسی خواهيم داشت.
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
1⃣ نسخه اول
📌 نکات مهم در مورد حمله مهم #پهپاد_های_یمنی به تاسیسات #عربستان 👇👇
۱) حضور ناوگان پنجم #امریکا در بحرین
۲) فاصله ۵۰ کیلومتری بحرین تا محل انفجار
۳) نزدیکی به پایگاه های دیگر امریکا در کویت و امارات
ادامه دارد.....
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
📌 تحلیلی بر نابودی عربستان شاید تا ۳۷ روز دیگر
درIGTV پیج زیر ( اینستا گرام )👇👇👇
http://Instagram.com/parastoo_moraveji
لینک اپارات بعد از بارگذاری خدمتتون ارائه خواهد شد.
با کانال خودتون همراه باشین
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
#پرستومروجی
May 11
May 11
2⃣ نسخه دوم
📌 نکات مهم در مورد حمله #پهپاد_های_یمنی به تاسیسات #عربستان 👇👇
۴) این حملات باعث شده که استخراج روزانه ۵ میلیون و ۷۰۰ هزار بشکه نفت در این پالایشگاه که بیش از نیمی از تولید روزانه نفت در عربستان را شامل میشود تا اطلاع ثانوی معلق بماند.
۵) بلومبرگ محل حادثه را « قلب صنعت انرژی پادشاه » نامیده است.
۶) محل حمله در شهر بقیق و هجره خریص بزرگترین شرکت های فرآوری نفتی در جهان هستند.
ادامه دارد....
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
📌 ویدیوی جدید با عنوان نابودی #عربستان در آپارات بارگذاری شد.👇👇👇👇
https://www.aparat.com/v/uepQb
#پرستومروجی
May 11
3⃣ نسخه سوم
📌 نکات مهم در مورد حمله #پهپاد_های_یمنی به تاسیسات #عربستان 👇👇
۷) صهیونیست ها :« #پهپاد_های_یمنی از تکنولوژی خاصی برخوردارند که تا کنون ۳ بار بدون اینکه سیستم های پیشرفته دفاعی ساخت #امریکا در عربستان نتوانستند آنها را ردگیری کنند.»
۸) منطقه نفتی آرامکو در شدیدترین تدابیر هوایی و سامانه های هوایی امریکایی قرار گرفته است.
۹) ترامپ اعلام کرده است:« دلایلی وجود دارد که بر اساس آن میتوان گفت که عاملان این حملات را شناسایی کرده ایم.» !!!
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
🎥 ویدیوی دوم در اپارات بارگذاری شد.
عنوان : حمله پهپادی یمنی ها و نابودی ال سعود
#پرستومروجی
🆔 لینک مستقیم 👇👇
https://www.aparat.com/v/eLSfc
لینک اینستاگرام 👇👇
http://Instagram.com/parastoo_moraveji
امشب مستند داستانی امنیتی عاکف منتشر نمیشود.
لطفا از آمدن به پی وی خودداری کنید 😊
🙏🏻🙏🏻🙏🏻
🔻امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
🔸هرگاه بنده بميرد، فرشتگان گويند: چه پيش فرستاد؟ و مردم گويند: چه بر جاى گذاشت؟ پس، زيادى مال خود را پيش فرستيد، تا براى شما باشد و بر جاى نگذاريد تا مايه حسرت شما گردد؛ زيرا محروم كسى است كه از خير و منفعت مال خود محروم بماند و سعادتمند كسى است كه ترازوهاى اعمالش از صدقات و خيرات سنگين شود
📚ميزان الحكمه جلد11 صفحه177
@yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠
✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم:
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹
🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
💚 توسل امروز(روز سه شنبه) 💚
🌹یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یا زَیْنَ الْعابِدینَ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🌹یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْباقِرُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🌹یا اَبا عَبْدِ اللهِ یا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الصّادِقُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
⚫️دو مصرع شعری که امیرالمومنین و امام زمان عج به محتشم کاشانی آموختند!
✳️محتشم از شعرای متوسط الحالی بوده که علی الظاهر برادری هم داشته که در جوانی از دست می دهد و مرثیه هایی هم برای وی سروده است.
🌸شبی در عالم رویا حضرت علی(علیه السلام) را می بیند و حضرت از وی گله می کند که چرا فقط برای برادرش مرثیه گفته و برای حسین(علیه السلام) شعر نمی گوید!
💠محتشم ادب کرده و عرض می کند که خود را شایسته ی مقام شاعری آن حضرت نمی داند و ضمن این که اگر بخواهد شعری بگوید واقعا نمی داند از کجا باید شروع کند.
🌹حضرت مصرع اول را برای محتشم خوانده و می فرماید این گونه شروع کن:
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
🌟 و محتشم می گوید: یک مرتبه از خواب پریدم در حالی که زیر لب زمزمه می کردم: «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
🔴 محتشم شعر را بی وقفه ادامه می دهد تا به این مصرع می رسد که: «هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال» او اما برای ادامه ی این بیت تردید می کند.
❎ چون قاعدتا مصرع دوم باید به گونه ای عنوان می شد که خداوند را از این واقعه ملول و ناراحت نشان دهد،در حالی که ناراحتی و غم در خداوند راهی ندارد.
🔆 به همین دلیل از ادامه باز مانده و به ائمه متوسل می شود.
تا در عالم رویا یا در بیداری به محضر امام زمان عج🌸 مشرف شده و مشکل را در میان می گذارد و از حضرتش برای ادامه ی شعر استمداد می کند.
❤️ حضرت به او می فرماید که این بیت را این گونه تکمیل کند:
❄️هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال
❄️او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال
و اینگونه حضرت بدون این که در مصرع اول دستی برده باشند، بیت را کامل می کنند به گونه ای که به محتوای آن هیچ گونه خدشه ای وارد نباشد.
🔵بدین صورت باید گفت در ترکیب بند محتشم کاشانی دو مصرع از دو معصوم علیه السلام نهفته است.
🌷مصرع اول شعر که از مولای متقیان امام علی است و مصرع بعدی که در بالا اشاره شد، از امام زمان(عج) است....
?🌼🍃▪️🌸🍃▪️🌺🍃▪️💠
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
📌با ارائه تحلیل هایی با موضوع #پهپاد_های_یمنی کاربران سوالاتی مشابه داشتند که امروز بصورت ویس پاسخ داده خواهد شد.
🙏🏻لطفا با هندزفری گوش کنید.