eitaa logo
یاسین عصر
1.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
63 فایل
تنها کانال رسمی موسسه پژوهشی یاسین عصر 🌼محمدی دیگر در راه است...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻امام على عليه السلام: 🔹دوبهم زنی و سخن چينى را دروغ شمار، نادرست باشد يا درست 🔸أكذِبِ السِّعايَةَ و النَّميمَةَ، باطِلَةً كانَت أو صَحيحَةً 📚غررالحكم حدیث 2442 @yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠 ✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم: إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹 🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💚 توسل امروز(روز سه شنبه) 💚 🌹یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یا زَیْنَ الْعابِدینَ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْباقِرُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹یا اَبا عَبْدِ اللهِ یا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الصّادِقُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
🔴هیچ گاه مشکلات و گرفتاری های خود را به دیگران نگویید! ✳️مفضل بن قیس سخت در فشار فقر و بدهکاری و...واقع شده بود. به ناچار به محضر امام صادق(علیه السلام) رفت و لب به شکایت گشود. 🌺 امام صادق علیه السلام دستور داد کیسه ای اشرفی به او بدهند. مفضل گفت: مقصودم این نبود؛ بلکه فقط تقاضای دعا داشتم. 🌹امام فرمود: برایت دعا هم می کنم، اما هرگز مشکلات و بیچارگیهای خودرا برای مردم نگو؛ ⛔️چون اولین اثرش این است که در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود. ⛔️گذشته از آن اساسا ابراز کردن گرفتاریها کاری مذموم است؛ ❌ زیرا این به معنای شکایت بردن از خداوند نزد بندگان اوست و این کار با مرام بندگی سازگاری ندارد و بسیار ناپسند شمرده شده است. ✅حکایت است کسی نزد صاحبدلی رفت و گفت: دیشب از درد دندان نخوابیدم و این مطلب را چند بار تکرار کرد. 🔆آن مرد صاحبدل گفت: چقدر تکرار می کنی؟ به خدا قسم سی سال است که یک چشم من کور شده است و به کسی نگفته ام! 🛑همچنین افراد با آشکار نمودن گرفتاری خود مخاطب را ناراحت می کنند، زیرا اگر دوست باشد که با شنیدن مشکل شما ناراحت می شود و اگر این موارد تکرار هم شود موجب ناراحتی مخاطب مکرر شده و کم کم رابطه اش با شما سرد خواهد شد... 🔵بهمین خاطر اسلام از بازگو کردن گرفتاری ها و غم و غصه ها پیش دیگران به شدت نهی کرده! 💥و دستور به مناجات و راز و نیاز با خداوند و حجت غایب او برای کسب آرامش روحی و سبک شدن انسان داده است. 🌼چون خداوند شنونده ای هست که راز شما را هیچ گاه نزد کسی فاش نمیکند، ✨از مادر برای شما مهربان تر است، ✨هر چه او بخواهد میشود، ✨تمام عالم به امر و اراده اوست، 🔴 پس سراغ قدرت مطلق بروید برای دردودل، نه مخلوقات ضعیفی که بدون اذن او قدرت بر انجام هیچ کاری ندارند... 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 📙مطهری، ج 2، 1366: 44 📘ابن شعبه، حسن، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی‏، چ اول، تهران: امیر کبیر، 1382 📕کلینی، محمد بن یعقوب، الروضه من الکافی، ترجمه رسولی محلاتی‏، ج 1، چ اول، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه‏، 1364🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
📆 امروز تاریخ رو با هم مرور کنیم👇👇👇👇 30 مهر 1361 وزارت كشور انگليس اعلام كرد يك ديپلمات شوروي به نام «ولاديمير كوزيچكين» معاون كنسولي سفارت شوروي در تهران كه به غرب گريخته اجازه اقامت در انگلستان را به دست آورده است. 30 مهر 1342 حكومت نظامي كه در 15 خرداد 1342 در تهران برقرار شده بود، لغو شد. 30 مهر 1313 خيابان علاءالدوله به مناسبت يكهزارمين سال تولد حكيم ابوالقاسم فردوسي به اسم آن شاعر، نامگذاري شد. 30 مهر 1304 تظاهرات عليه قاجاريه، سراسري شد و مقامات لشكري و كشوري نيز خواستار انقراض سلسلة قاجار شدند. اين تظاهرات 9 روز قبل از تصويب طرح انقراض حكومت قاجار در مجلس شوراي ملي صورت گرفت. 🗒🗓🗓🗒🗓🗒🗓🗒🗓🗒🗓 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🔺پاسخ ضرغامی به سؤال حسام آشنا در توییتر 👈خیلی رو می‌خواد اینکه آدم طی شش سال سرمایه‌های داخلی رو به نفع آمریکا و هم‌پیمانانش به باد بده بعد حالا بپرسه که کدوم جریان قول سازش با آمریکا رو داده...😳 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
☺️ نتیجه داد... @yasinasr
💠 بازگشت 7000 میلیارد تومان به خزانه کشور از 91 پرونده فساد 🔸صرفا در ۹۱ فقره پرونده در مقام اجرای حکم، قریب به ۷ هزار میلیارد تومان وجه نقد و جزای نقدی به خزانه دولت و بانک‌ها برگشت که رقم دقیق آن ۶ هزار و ۹۳۷ میلیارد و ۴۱۲ میلیون و ۲۴۴ هزار تومان وجه نقد است. 🔸87 میلیون یورو نیز به خزانه عودت داده شد 🔹سخنگوی قوه قضاییه: 🔸علاوه بر آن ۸۷ میلیون و ۸۳۶ هزار و ۳۳۷ یورو به خزانه و بخش‌های ذیربط عودت داده شد، ۱۲ میلیون و ۹۳ هزار و ۵۴۳ دلار استرداد شد و ۲۹۴ میلیون و ۳۰۳ هزار و ۱۴۷ درهم امارات ارز‌هایی که توانسته‌ایم از متهمان و محکومان این پرونده‌ها وصول کنیم. @yasinasr
🎬ساخت "گاندو ۲" با محوریت آمدنیوز و زم 🔻مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سه سیما وعده داد که فصل دوم سریال «گاندو» حتما ساخته خواهد شد. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 پ.ن #پرستو_مروجی ✍ این بار حتما بودجه رسانه ملی قطع خواهد شد. بعدشم ملی کامل میشه «میلی»... 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
#گاندو ۲ خواهد آمد اگر بگذارند.... @yasinasr
از نسترن دوساعت دیگه بازجویی کردم. طوری که دیگه از شدت بی خوابی، فشار روحی، فشارعصبی و... به غلط کردن افتاد. برای اون روز، همون چند ساعت بازجویی فشرده بس بود.. چون قرار بود در روزهای دیگه هم ازش بازجویی بشه. وقتی بازجویی تموم شد، از اتاق اومدم بیرون.. خودمم خسته بودم... به اون همکار خانوم گفتم «فعلا دیگه باهاش کاری نداشته باشن و منتقلش کنن به یک اتاق بهتر.» برگشتم دفترم. گزارشات بازجویی رو نوشتم. یه تماس با منزل گرفتم و از حال همسرم اطلاع پیدا کردم، چون قرار بود ببرنش شیمی درمانی! بعد از تماس با منزل، دونفر از متخصصین سایبری در بخش ضدجاسوسی اداره رو دعوت کردم اتاقم و ازشون خواستم موبایل و ایمیل های مقاماتِ چندنفر از کشورهای مورد نظرو برام رصد کنن تا آمارش و بدست بیارن وَ از طریق یکسری کلید واژه ها وَ کُدها مسائلی که پیرامون همین پرونده هست مشخص بشه. دو روز بعد... تونستیم 24 ساعت قبل از موعد مقرر «فرصت 3 روزه ریاست برای پیدا کردن باگ» اون شخصی که اطلاعات حساس بخصوص اطلاعات این پرونده رو به بیرون از تشکیلات میداد کشفش کنیم. به طوری که پس از کشف نشتی، هدایت پرونده خیلی فرق کرد، تا جایی که حتی تونستیم سرشبکه های خیلی از پرونده ها رو زیر ضربه ببریم. خیلی روزهای سختی بود، از چند جای مختلف تحت فشار بودیم! مثل نهاد ریاست جمهوری وَ وزارت خارجه که دائم میپرسیدن موضوع این ربایش دانشمند اتمی ایران در عراق چیه، اما همچنان ما سکوت کرده بودیم و به هیچکسی خبر نمیدادیم و پاسخگو نبودیم. اما از یک جایی با رییس تشکیلات تماس گرفتن که چرا به مقامات و... پاسخگو نیستید، که حجت الاسلام «....» گفت حضوری میام و برای شما توضیح میدم. تماس از دفتر بالاترین بود. رییس نهادمون رفت وَ طی جلسه ای به یکی از امین های معظم له که معروف هم هستند و همه میشناسنش این مطلب و رسوند و قرار شد شخصا درمورد پرونده و... خدمتشون توضیحات لازم رو ارائه بدن.. آقا هم وقتی فهمیدن اصل ماجرا چیه به دفترشون دستور دادند تا به نهاد ریاست جمهوری وَ وزارت خارجه بگن فشارو از روی رییس فلان دستگاه اطلاعاتی وَ سرتیم و مسئولین این پرونده بردارن که بتونن راحت کار کنند. اما به رییس تشکیلات ما تاکید کردند که بلافاصله پس از اتمام پروژه و برطرف شدن ملاحظات امنیتی و اطلاعاتی باید نهادهای مربوطه درجریان قراربگیرند تا اون همدلی و اخوت و وحدت بین نهادها برای هدایت کشور از بین نره و باعث دلخوری نشه. این دستور آقا آب سردی بود بر پیکره ی پر از حرارت و التهاب پرونده که هر روز برخی به اون پف میکردند تا این داغ بیشتر بشه و با دستور آیت الله بزرگ ایران، فشارها خیلی کمتر شد.. طوری که میتونستیم راحت کار کنیم، اما مغرضین بیکار نشسته نبودند. بعضی رسانه های داخلی وَ خارجی هم خبرهایی رو در اذهان عمومی پمپاژ میکردند که ایران برای فلان دانشمند ربوده شده اش در عراق کاری نمیکنه. از طرفی VOA و CNN و BBC و... دیگر رسانه های خارجی و بخصوص شبکه 10 اسراییل تلاش میکردند این خبر ما رو دروغ جلوه بدن که آمریکا دست به ربایش دانشمند اتمی ایران نزده و اصلا خبری ازش ندارن. یه شب داخل دفترم تنها نشسته بودم داشتم به کارام میرسیدم، موبایل شخصیم زنگ خورد. موبایل و گرفتم نگاه به صفحه کردم دیدم شماره پدر خانومم هست... جواب دادم: +الو. سلام آقاجون. احوال شما. با لحن نسبتا تندی گفت: _فورا هرکجا هستی خودت و برسون بیمارستان تریتا ! دخترم فاطمه زهرا حالش بد شده.. وقتی این و گفت تپش قلب گرفتم... فورا وسیله هام و جمع کردم رفتم پایین داخل پارکینگ اداره سوار ماشینم شدم و گاز و گرفتم رفتم سمت بیمارستان.. وقتی رسیدم فاطمه رو برده بودن بخش مراقبت های ویژه و کسی رو راه نمیدادن.. مادرم،مادرخانومم،مهدیس و خواهرم حسنا و شوهرش با دخترش آلاء هم اومده بودن. سلام علیکی با جمع کردم رفتم سمت پدرخانومم که اون طرف تر ایستاده بود و داشت قدم میزد.. وقتی رسیدم بهش گفتم: +سلام پدر ! حالتون خوبه.. ببخشید باعث دردسر شدم و زحمت آوردن فاطمه به بیمارستان افتاد گردنتون ! نگاه غضب آلودی بهم کرد گفت: _چه سلامی، چه علیکی آقا. گندش و در آوردی. آخه این چه کارو ماموریتی هست که تمومی نداره! ما که نفهمیدیم آخرش چیکاره ای شما! خب تمومش کن دیگه این مسخره بازیات و! گند زدی به زندگی دخترم رفتی ! ای بابا. از شرمندگی خیس عرق شدم.. همه داشتن بهم نگاه میکردن.. مادرم، خواهرم،دامادم؛ مادرو خواهر فاطمه ... مردم و پزشک ها و پرستارهای داخل بیمارستان و... از خجالت سرم پایین بود و روم نمیشد چیزی بگم! آروم و مودبانه گفتم: +ببخشید. حق باشماست.
گفت: _ببین پسرجان، خوب گوش کن چی میگم آقایِ آقا محسن! اگر اتفاقی برای دخترم بیفته، هر چی دیدی از چشم خودت دیدی. چندوقت دیگه هم که حال فاطمه بهتر شد میرید برای طلاق.. من نمیزارم دخترم با یه آدم بی مسئولیتی مثل تو زندگی کنه. وای به حالت اگر برای دخترم اتفاقی بیفته ! دخترم سرطان داره! میفهمیییی؟ توی سرش تومور هست.. همچنان سرم پایین بود، دلم میخواست از خجالت جلوی اون همه آدم زمین دهن باز کنه و منو فرو ببره به داخل خودش تا انقدر تحقیر نشم و خجالت نکشم! آروم گفتم: +حاج آقا، یه کم ملاحظه خانواده رو کنید.. من خیلی خجالت میکشم.. مردم دارن رفت و آمد میکنن اینجا! هرچی شما فرمایش میکنید درسته! با کف دستش دوتا محکم زد به سینم گفت: _خودتم میدونی که من از روز اول با این ازدواج مخالف بودم، اما بخاطر دل دخترم و اصرار مادرش رضایت به این ازدواج دادم.. اما بزار یه چیزی رو خیلی رک و پوست کنده بهت بگم.. از وقتی فهمیدم مشکل داری و بچه دار نمیتونید بشید، دنبال این بودم از زندگی دخترم حذفت کنم. اوایل تورو دوست داشتم..الانشم دارم.. یه هویی بغضش ترکید به گریه افتاد گفت: _اما دیگه نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم و ببینم دخترم داره جلوی چشمام آب میشه و روز به روز لاغرتر میشه و شده یه تیکه استخون افتاده توی خونش.. پسرجان، دختر من داخل سرش یه تومور بدخیم داره! صداش و برد بالا، با گریه ادامه داد گفت: _میفهمییییی؟ دیگه نمیییتتتوننننننم.. نمیتوننننم ببینننننم دخترم داره زجر میکشه! نمیتونننمممم ببینم دخترم به سختی حرف میزنه و قدرت تکلمش اومده پایین! نمیتونم ببینم دخترم ویلچر نشین شده. خواستم ازش تقاضا کنم«یه کم آروم باشه و آرومتر صحبت کنه» اما... چنان هولم داد که خوردم به دیوار و افتادم روی ویلچرهای کنار راهروی بیمارستان و نقش زمین شدم!!! کمرم به خاطر برخورد با دسته ی ویلچر بدجور درد گرفته بود و نای بلند شدم نداشتم.. داشتم تلاش میکردم از روی زمین بلند بشم مجددا اومد سمتم گفت: _خوب گوشات و واکن ببین چی میگم محسن خان! حرف همونیه که گفتم.. یک کلام ختم کلام !! «طلاق...» تمام. پدر فاطمه این و گفت و از سالن بیمارستان خارج شد... دختر کوچیکش یعنی خواهر خانومم مهدیس با دامادم رفتند دنبالش تا آرومش کنند و...! وقتی بلند شدم مادر خانومم اومد سمتم، کلی ازم عذرخواهی کرد.. منم گفتم «چیزی نیست.. حاج آقا حق دارند که عصبی باشن، چون مقصر تموم این روزها منم.» یه لحظه نگاهم افتاد به مادرم، دیدم نشسته روی صندلی چادرش و کشیده روی صورتش شونه هاش داره میلرزه... معلوم بود داره گریه میکنه. گریه های مادرم منو به هم میریخت.. رفتم سمتش، خواهرم حسنا بلند شد از کنارش. نشستم کنار مادرم و بغلش کردم اما وقتی دست من و روی شونه ها و گردنش حس کرد بیشتر گریه کرد. سعی کردم آرومش کنم اما نمیشد. دیدم پرستارا اومدن کمک کردند بردنش داخل یه اتاق مربوط به خودشون تا آرومش کنن! منم رفتم داخل همون اتاق پیش مادرم.. پرستارا رفتن بیرون مجددا گریه ی مادرم شروع شد، دیدم با اشک و هق هق میگه: _پسرم، دردت اومد؟ کمرت ناراحت بود، الان بدتر شدی! آره؟ راستش خیلی درد داشتم اما اون لحظه برای دل مادرم لبخندی زدم گفتم: +نه دورت بگردم.. چیزیم نیست.. حاج آقا هم عصبی بود.. وگرنه توی دلش هیچچی نیست. همینطور اشک می ریخت گفت: _من طاقت ندارم ببینم کسی بهت چیزی میگه! خواهرات و برادرت و با سختی بزرگ کردم.. اما تو رو، هم با سختی بزرگت کردم، هم با نذر و نیاز تا الآن حفظت کردم! تو پسر مظلومی هستی، از بچگیت همین بودی! برای همین چون پدر بالای سرت نبود تا یک نفر بهت چیزی میگه دلم میشکنه و خیال میکنم تنها گیرت آوردن و میخوان اذیتت کنن. چرا حاج آقا محمدی باتو اینکارو کرد. +مادر من! نگران نباش. _محسن، تا جایی که یادمه همش این طرف اون طرف بودی.. میدونم مسئولیتت سنگینه! میدونم وقت نداری! برای من و خواهرات و برادرت وقت نزاشتی، حداقل برای خانومت وقت بزار. اون گناهی نداره! فاطمه هنوز جوونه! الانم درگیر بیماری هست. تو رو به روح پدر شهیدت قسمت میدم، یه کم بیشتر در کنار خانومت باش. +به روی چشام.. خواهرم حسنا و دختر کوچیکش آلاء اومدن داخل، مادرم فورا چشماش و پاک کرد و آلاء رو بغلش کرد. دلم میخواست برم خانومم و ببینم! اومدم بیرون با رایزنی که با مدیریت بخش مراقبت های ویژه انجام دادم، قرار شد خیلی کوتاه برم پیش خانومم. وقتی رسیدم بالای سرش بدجور به هم ریختم... داغون بودم، اما با دیدن اون صحنه داغون تر شدم.. کلی به خانومم سیم و دستگاه و ... وصل کرده بودند. واقعا دیگه کِشِش این همه مصیبت و تحمل سختی های روحی و جسمی رو نداشتم... اما تا این بی قراری ها می اومد سراغم یک جمله درون دلم میگفتم: «الهی رضا برضائک... تسلیما لقضائک...»
سعی میکردم با همین جمله خودم و آروم کنم.. اما گاهی آروم نمیشدم.. چون منم آدمم، سنگ نبودم که.. چون که انسان یک ظرفیتی داره... بگذریم. وقتی از بخش مراقبت های ویژه اومدم بیرون، همینطور که تسبیح دستم بود و داشتم برای سلامتی امام زمان صلوات میفرستادم تا سلامتی همسرم و بهش برگردونه، توی حال خودم بودم که عاصف زنگ زد به موبایلم. جواب دادم: +الو سلام.. بگو عاصف. _سلام آقاعاکف.. میتونم بپرسم کجایید؟ +نه! اول بگو چیشده؟ _التماس دعای آنی به وجود اومده! +بیمارستان تریتا هستم. بیا اینجا. عاصف اون شب حامل یک پیام فوق سری وَ آنی بود که باید اون نامه رو به دستم می رسوند. تا عاصف بیاد بیمارستان، روی صندلی داخل راهرو یکساعتی رو خوابیدم. وقتی عاصف رسید زنگ زد به موبایلم و رفتم بیرون از بیمارستان! حالا پدرِ همسرم، داشت منو میدید و زیر نظر داشت. خلاصه پیچوندمش و رفتم داخل حیاط بیمارستان. نامه رو از عاصف گرفتم بازش کردم. نامه تایپی نبود، بلکه دست خط رییس سیستم امنیتمون حاج آقای (....) بود. برام مطلب مهمی رو نوشته بود. متن نامه: بسم الله القاصم الجبارین با سلام و تحیت. با رایزنی و/خ مهره ی مورد نظر حتما باید برگردد. دیگر به صلاح نیست. اگر همینطور دست به دست بچرخد، پرونده و طرح شما با شکست روبرو خواهد شد وَ از طرفی جان آن دو در خطر است. و من الله توفیق نکته: و/خ یعنی وزارت خارجه.. اگر همینطور دست به دست بچرخه یعنی افشین عزتی اگر در آمریکا همینطور جا به جا بشه ممکنه ما شکست بخوریم و دیگه بهش دسترسی نداشته باشیم.. جان آن دو در خطر هست هم یعنی اون دوتا نیروی اطلاعاتی ما در خاک آمریکا ممکنه هر لحظه سوخت برن. به عاصف نگاه کردم و بعدش کمی قدم زدم تاملی کردم. بدون اینکه برگردم پیش فاطمه، فورا رفتم سوار ماشینم شدم برگشتم اداره. عاصف هم با موتورش برگشت اداره..وقتی رسیدم رفتم دفترم، با معاونت وزارت خارجه تماس گرفتم و گفتم از کجا و چه واحدی هستم. اون شب تا یه جلسه ای رو تشکیل بدیم شد ساعت 11 شب. حاج هادی یک ماموریت اجباری رفته بود. از طرفی توسط رییس سیستم، مسئول این شدم تا خودم در این جلسه حضور پیدا کنم.. قرار بر این شد که در یکی از ساختمان های وزارت خارجه محل ملاقات من و معاونت وزارت خارجه باشه. اما منم طبق اخلاق همیشگیم وَ ملاحظات امنیتی، دقیقه نود محل جلسه رو تغییر دادم وَ در یکی از ساختمون های خونه ی امن اداره خودمون قرار دادم. اون شب با معاونت وزارت خارجه تا حدود سه صبح من جلسه داشتم. اون جلسه واقعا مهم بود.. یادمه در اون جلسه چندبار بحثمون شد و سر هم داد زدیم، وَ اون میگفت شما به ما اطمینان نداشتید وَ منم میگفتم کار اطلاعاتی اینه که به پدرمادرتم اطمینان نکنی، چه برسه مسئولین! برای همین بعضی قسمت ها بحثمون بالا میگرفت با صدای بلند صحبت میکردیم! طوری که محافظاش خیال میکردند دعوا افتادیم و می اومدن داخل اتاق.. اونا هم تا می اومدن داخل میفرستادیمشون بیرون. خلاصه اون شب قرار شد وزارت خارجه ایران از طریق عمان رایزنی کنه وَ به آمریکا این پیغام و برسونه که هرگونه اتفاقی که برای این دانشمند اتمی ایران بیفته، مسئولیتش با آمریکا هست. چندروزی از جلسه من با معاون وزیر خارجه می گذشت که یک روز حوالی ساعت 4 و نیم عصر بود، یکی از بچه های 4412 که مسئول اقدامات فنی اطلاعاتی وَ سایبری علیه آمریکا و اسراییل در این پرونده بود، با یک خط امن و سفید زنگ زد بهم گفت به ایمیلتون یه کلیپ میفرستم. مشتاق بودم ببینم چیه.. وقتی بعد از چند دقیقه دریافت ایمیل گوشیم به صدا در اومد، وارد صندوق دریافت شدم. دیدم یه کلیپ 20 ثانیه ای از افشین عزتی هست که میگه: «منو دزدیدن.. من الآن در آریزونا هستم.. از مقامات جمهوری اسلامی میخوام هر چه زودتر منو نجات بدن. جان من در خطر هست. از نیروهای امنیتی و سیاسی ایران میخوام منو نجات بدن و برای آزادی من با ایالات متحده آمریکا مذاکره کنند!» فورا تماس گرفتم با 4412 به میثم گفتم این کلیپ و ببرید به معاون وزیر خارجه نشونش بدید، بگید تا دوساعت دیگه باید باشه همون خونه ای که جلسه اول همدیگرو دیدیم. @yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سپر قرار دادن طاعت براي روز قيامت 📌استاد فاطمی نیا 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠 ✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم: إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹 🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💚 توسل امروز(روز چهارشنبه) 💚 🌹یا اَبَا الْحَسَنِ یا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ اَیُّهَا الْکاظِمُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُوسى اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹 یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
🔴عاقبت فرزندان شیعیان که در کودکی از دنیا رفته اند چه میشود؟ ✅ رواياتى وارد است كه اولاد مؤمنين كه در سنّ كودكى از دنيا رفته اند، در عالم برزخ بوسيله حضرت إبراهيم خليل و يا بوسيله حضرت زهراء سلام الله عليها تربيت می شوند. ✅ در كتاب «أمالى» شيخ صدوق،بيان می كند كه: 🌻«چون رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به معراج رفت، عبورش افتاد به پيرمردى كه در زير درختى نشسته بود و در اطراف او كودكانى گرد آمده بودند. ❤رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم سؤال كرد: اى جبرئيل! اين پيرمرد كيست؟ جبرائيل گفت: اين شيخ، پدر تو إبراهيم است. 🌟رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم سؤال كرد: اين اطفال در اطراف او كيانند؟ 🍃جبرائيل گفت: اينها اطفال مؤمنان هستند كه حضرت إبراهيم به آنها غذا می دهد.» 💐امام صادق عليه السّلام فرمودند: بدرستى كه اطفال شيعيان ما را از مؤمنين، حضرت فاطمه سلامُ الله عَليها تربيت می كند. 🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺 📙معادشناسى ،ج3،ص113و114. 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | زیدآبادی فعال اصلاح‌طلب: اگر اقتصاد در دوره اصلاحات خوب بود و مردم راضی بودند، چرا انتخابات مجلس، شورای شهر دوم و انتخابات ۸۴ را باختید؟ چرا روزنامه‌ها اینقدر از فساد می گفتند؟ 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تقدیم نگاه قشنگ تون 🎥 ببینید | تماشای حرکت کهکشان راه شیری در یک دقیقه 🔺️ یک عکاس ، فیلم کوتاه شده ای از حرکت کهکشان راه شیری را در آسمان ثبت و به نمایش گذاشت. 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
پس از اینکه هماهنگی های لازم صورت گرفت، دو ساعت بعد رسیدم به یکی از خونه های امن برای جلسه با معاونت وزارت خارجه! وقتی وارد شدم دیدم عاصف و معاونت وزارت خارجه نشستند! سلام علیکی کردیم و رفتم نشستم تا گفتگومون و شروع کنیم... بهش گفتم: +خب آقای معاون وزارت خارجه، کلیپ و دیدید؟ _بله. با این اتفاقی که حالا پیش اومده میخواید چیکار کنید؟ +به نظرم از طریق عمان پیگیری هاتون و بیشتر کنید. به مقامات عمان بگید با مقامات آمریکایی صحبت کنند و بهشون بگن این بنده خدارو تحویلمون بدن. جان دکترافشین عزتی برای ما خیلی مهمه، چون ایشون دانشمند اتمی هستند و کلی اطلاعات در اختیارشون هست! _بله درسته، اما یک موضوعی که ذهن من و مشغول کرده اینه که دکتر عزتی چطور تونسته این کلیپ و ضبط کنه؟ +مهم نیست، لطفا وارد این مسائل نشید، چون اولویت ما الآن این نیست و شما هم در حال حاضر به این موضوع نپردازید، چون این ها بحث های اطلاعاتی و امنیتی هست که سرفرصت باید من و همکارانم بهش ورود کنیم. اتفاقا همین الآن هم بچه های من در حال رصد و تحلیل و تشریح اوضاع هستند.. البته همین خودش یک معمای قابل بحث هست.. بنظرم با جناب وزیرمحترم خارجه صحبت بفرمایید تا اقدامات دیپلماتیک رو از همین امشب شروع کنند. چون ما دیگه اصلا وقت نداریم. _امشب جناب وزیر وَ بنده وَ یک تیم اقتصادی راهی سوریه هستیم برای ... حرفش و قطع کردم گفتم: +برادر من، دوست عزیز! من شرایط شمارو درک میکنم. اما شماهم شرایط ما رو درک کنید. لطفا رایزنی کنید با عمان تا واسطه بشن! ما که در آمریکا سفارت نداریم. پس کارمون سخت هست و زمان بر. از طرفی کانادا وَ سوییس هم با ما همکاری نمیکنن. می مونه پاکستان، که اصلا این کشور قدرت چانه زنی نداره ! بعد، با کنایه بهش گفتم: «اینم عزت و دست گل های شما هست که مثلا خواستید با همه ارتباط برقرار کنید.» وقتی این و گفتم، خیلی بهش برخورد. اونم یه تیکه انداخت بهم، گفت: «معمولا آدم هایی که اهل سیاست باشن در سیستم اطلاعاتی دووم نمیارن، اما شما خوب دووم آوردی. فکر کنم پشتتون گرمه.» گفتم: «شما سرت به کار خودت باشه. الآن وقت این حرفا نیست دوست عزیز. الآن وقت خدمت به مردم هست. من با شما دعوای شخصی و جناحی ندارم. حالمم از سیاست بازی توی این مملکت به هم میخوره که یه عده می اُفتن به جون هم. من یه خط میشناسم اونم خط انقلاب و این مردم رنج کشیده هست که آقای خمینی و آقای خامنه ای گفتند این مردم ولی نعمتهای ما هستن. حالا هم اگر سیاسی بازیتون تموم شد، بفرمایید برید تا از پروازتون درکنار جناب وزیر جا نمونید.» خیییلییی بهش برخورد، معلوم بود اعصابش به هم ریخته... مجبور شدم باهاش یه شوخی کنم تا فضا کمی عوض بشه، وَ از این حالت کنایه زدن بیایم بیرون.. مذاکره رو به دست گرفتم وَ فضارو مدیریت کردم، گفتم: +آقای معاونِ وزیر، من باید دکتر افشین عزتی رو به خاک ایران برگردونم و تحویل همسر و فرزندانش و این مملکت، وَ تحویل سازمان اتمی بدم. نمیدونم چیکار میکنید، اما خواهشا همین الآن تموم امکاناتتون و بسیج کنید تا این جوون به خاک ایران برگرده. گفت: _جناب عاکف! ما از طریق عمان پیگیر هستیم.. طی این سه روز هم اقدامات دیپلماتیک رو انجام دادیم، اما لطفا شما هم شرایط مارو درک کنید. گفتم: +من شرایطتون و درک میکنم برادرم، اما این و بدونید، افشین عزتی پر از اطلاعات سری هست، اگر شکنجه بشه، که قطعا میشه وَ تا الآن شده، کلی از اطلاعات سری اتمی ایران و در اختیار دشمن گذاشته. کمی تامل کرد، بعد گفت: _بله. حق با شماستجناب سلیمانی، درست میفرمایید. +پس تا دیر نشده اقدام کنید. _میتونم سوالاتم رو از شما بپرسم؟ قطعا باید پاسخگو باشید! به هرحال شما نماینده یک سرویس اطلاعاتی در این مملکت هستید! +بله. بفرمایید. اما قطعا و بایدی برای من وجود نداره! هرچیزی که نیاز باشه پاسخ میدم! حالا بفرمایید سوالتون چیه؟ _ شما سرتیم این پرونده هستید.. درسته؟ +مهم نیست که هستم یا نه.. من یک سرباز و خادمم! همین! شما خیال کنید من نیابت دارم تا حرفای تشکیلاتمون و به سمع حضرتعالی و از طریق شما به مقامات بالاتر از شما برسونم. _خیل خب.. پس وارد این موضوع نمیشم. سوال دیگه ای دارم که میپرسم، دوست داشتید پاسخ بدید. +درخدمتم. _چرا وقتی ما طی این مدت هرچی پیگیری کردیم، از صدر تا ذیل سیستم شما پاسخگو نبود؟ چون اگر ما در جریان قرار میگرفتیم، شاید باهم میتونستیم کاری کنیم که این فضایی که الان بر پرونده حاکم شده، این اتفاق نمی افتاد! خیلی جدی بهش نگاه کردم، بعد از چندثانیه لبخندی زدم گفتم: +بنابردلایل حفاظتی و امنیتی، نمیتونم خدمت شما پاسخ کاملی رو عرض کنم، اما فقط میتونم یک جمله بگم، اونم اینکه «به صلاح نبود.» لبخندی زد گفت: _ما که جوابمون و نگرفتیم.
گفتم: +فعلا نگرفتید و نمیگیرید، اما خدا رو چه دیدید؟ شاید یک روزی جوابتون و گرفتید! ابروهاشو داد بالا و شبیه روشنفکرها !!! گفت: _که اینطور.. پس شاید یک روزی جوابمو گرفتم. باشه.. ممنونم. +بهتره وقت و تلف نکنیم.. لطفا هرچه زودتر برید پیگیر بشید. منم وقت شریف شمارو نمیگیرم، چون خودمم کلی کار دارم که بهتره بهش بپردازم. فقط لطفا عجله کنید! هر ثانیه ای که میگذره وَ افشین عزتی در آمریکا به سر میبره یک خسارت جبران ناپذیری برای کشور ایران محسوب میشه! چون آمریکایی ها رحمی ندارن! ممکنه برای به دست آوردن اطلاعات سری انرژی هسته ای و دور زدن تحریم ها هر کاری کنن. اونوقت دیگه خیلی بد میشه! گفت: _بله. حتما. بلند شدم، اونم بلند شد. به هم دست دادیم و خداحافظی کرد، به عاصف اشاره زدم بدرقش کنه. این خلاصه اون دیدار یک ساعت و نیم من و معاون وزیر خارجه کشور بود! نشستم گزارش دیدارو نوشتم، فورا با عاصف رفتیم سمت اداره. هماهنگ شد رفتم داخل اتاق رییس، گزارش و بهش دادم. مدت ها ما درگیر این موضوع بودیم، وَ شبانه روزی تلاش میکردیم وَ انصافا وزارت خارجه هم زحمت کشید. از دکتر عزتی دوتا کلیپ اومد بیرون که اظهارات متناقضی داشت. در یکی از کلیپ ها گفته بود منو دزدیدن وَ در کلیپی دیگه گفته بود من با پای خودم اومدم اینجایی که الآن هستم وَ دارم فیلم و تهیه میکنم !!! همه در شوک وَ سردرگمی بودن. از طرفی بابت اقدامات دیپلماتیک نا امید شده بودیم وَ احساس میکردیم که دیگه نمیشه دکتر عزتی رو برگردوند. وزارت خارجه هم مونده بود چیکار کنه، وَ گاهی نظراتی داشتند که تشکیلات ما بنابرملاحظات امنیتی نمیتونست قبول کنه. مثلا آمرکایی ها به عمانی ها میگفتند به ایران بگید سه تا از جاسوس های ما رو دستگیر کنه تا ما هم این یکی رو آزاد کنیم، اما ما زیر بار نمیرفتیم! از طرفی وزارت خارجه بهمون تحمیل میکرد که بیاید این کارو کنیم که یادم هست حاج کاظم معاونت کل تشکیلات ما، یک بار در یکی از جلسات، سرِ وزیر خارجه تشر زد وَ گفت کاری که ما بهتون میگیم رو وظیفه دارید انجام بدید. از اون وقت به بعد دیگه ورق ها برگشت. البته اینم بگم، این تشرها از روی دشمنی نبود، اتفاقا برعکس، از روی دلسوزی حاجی و وزیر محترم خارجه وقت بود که هر دو داشتند تلاش میکردند بهترین راه و شیوه انتخاب بشه تا کارها به صورت موفق جلو بره. خلاصه اختلاف سلیقه همه جا هست... بگذریم. هیچ کسی در کشور نمیدونست داره چی میگذره وَ چه اتفاقی قراره بیفته.. گاهی بچه های 4412 هم که برای هدایت این پرونده زحمت میکشیدن، بخاطر حیطه بندی و همچنین شرایط خاص پرونده، از بعضی مسائل و ماجراها خبر نداشتند. اما خب، کمکشون میکردم تا درست پیش برن و خِلَلی در روند هدایت پرونده ایجاد نشه. عُمانی ها خیلی با مقامات آمریکایی رایزنی کردند اما تاثیر چندانی نداشت. قرار شد طی یک سفر محرمانه، حاج کاظم و حاج هادی به همراه مقامات وزارت خارجه ایران به عمان داشته باشند و با سرویس اطلاعاتی عمان و وزارت خارجه اون کشور دیدارهای محرمانه صورت بگیره. اما... دوهفته از این دیدار محرمانه مقامات امنیتی و دستگاه دیپلماسی ایران_عمان گذشته بود، اما همچنان آمریکایی ها مقاومت میکردند و پاسخگو نبودند. دیگه تقریبا نا امید شده بودیم، وَ به فکر یک راه و چاره ی دیگه ای بودیم. شب و روز مشغول توسل کردن به خانوم ام البنین بودم. راستش و بخواید، 100 تا صلوات نذر حضرت ام البنین کردم که اگر آمریکایی ها دکتر افشین عزتی رو بهمون تحویل بدن، من این صلوات ها رو بفرستم. روزها و هفته ها طی میشد، اما خبری نبود! 18 روز از اون دیداردیپلماسی و اطلاعاتی ایران و کشور عمان میگذشت، که من دیگه به معنای حقیقی کلمه نا امید شده بودم. ساعت 8 صبح بود و صلوات خاصه امام رضا رو توی دلم خوندم. موقع خوندن خیلی دلم شکست! هم برای مریضی همسرم، هم برای مشکلاتی که سر راه این پرونده قرار داشت! صلوات خاصه رو به نیت شفای همسرم فرستادم. همینطور که در حال خودم بودم، رفتم توی فکر افشین عزتی. خیلی نگران بودم. عادتم هست که همیشه اگر نذر میکنم؛ قبل از گرفتن حاجتم اون و ادا کنم. از جایی که 100 تا صلوات نذر خانوم ام البنین کرده بودم، 99 تارو فرستادم، یه دونش و گِرو نگه داشتم. باحضرت ام البنین درد دل میکردم و میگفتم: « جان عباست یه کاری کن من شرمنده نشم. ما شهید دادیم برای این پرونده، عقیق ما رو زدند، داریوش و زدند. امروز روز هجدهم هست، شما رو به خانوم حضرت زهرا قسم که در 18 سالگی شهیده شدند، کمکمون کن.» گوشه چشمام خیس شده بود.
به خانوم ام البنین گفتم: «من 99 تا صلواتم و فرستادم، اون یه دونه رو نگه داشتم حاجتم و دادی ادا کنم. اما خانوم، این یه دونه رو هم میفرستم. من چیزی گرو نگه نمیدارم. من مخلصتونم. هر چی شما برامون بخواید همون خیر هست.» اون یه دونه صلوات رو هم فرستادم. اون روز شب شد و منم رفتم خونه.. خیلی ناراحت بودم که داریم شکست میخوریم. اون شب خوابیدم.. شاید 5 دقیقه مونده بود به اذان صبح، بعد از مدت ها خواب پدر شهیدم و دیدم که زمانش خیلی کم بود. درعالم رویا دیدم یه جایی هستیم که مادرم و خواهرام و ... همه هستند.. پدرم روی یک صندلی نشسته بود و داره فکر میکنه، یه کتابی که در عالم رویا احساس میکردم قرآن شاید باشه توی دستشه! من وقتی وارد شدم، پدرم نگاهی بهم کرد و لبخند زد. وقتی میرم سمتش دستش و برای ادای احترام ببوسم، پدرم نیم خیز میشه و پیشونیم و میبوسه.. درهمون عالم رویا دیدم پدرم لبخند زیبای زد که انگار دلم قرص شد... بعد بهم گفت: «بهت تبریک میگم باباجان. آفرین..آفرین. راضی هستم ازت.» بیدار شدم از خواب .خیلی ذهنم درگیر این رویا شد! صدای اذان از گلدسته های منطقمون طنین انداز شد، بلند شدم رفتم وضو گرفتم نمازم و خوندم، بعدش دیگه به راننده نگفتم بیاد دنبالم. با ماشین خودم رفتم اداره. ساعت 9 و نیم صبح شده بود و منم داشتم داخل دفترم کارام و میرسیدم که بهم خبر دادند از عمان به وزارت خارجه اطلاع دادند که مقامات آمریکایی حاضر شدند افشین عزتی رو تحویل جمهوری اسلامی بدن. داشتم بال در میاوردم. کلی قربون صدقه خانوم ام البنین و حضرت زهرا رفتم. همونجا بود که معنای تبریک های پدرم و در عالم رویا فهمیدم. خیلی خوشحال شدم، چون مسئول پرونده بودم وَ اگر این پرونده همینجا متوقف میشد، یکی از بزرگترین شکست های من، وَ خراب شدن من در سیستم بود. از همه بدتر اینکه یک شکست اطلاعاتی برای ایران حساب می شد که مسبب اصلیش بنده ی حقیر بودم! خلاصه، چندروزی طول کشید تا همه ی اقدامات صورت بگیره و دکتر عزتی رو تحویل بدن. بعد از این که همه ی جوانب و در نظر گرفتیم و مطمئن شدیم، هماهنگی های لازم رو با وزارت خارجه انجام دادیم تا طی یک سفر، معاون وزیر خارجه و مسئولین مربوطه ی اون وزارت، به کشور عمان برن و منتظر پرواز آمریکا به مسقط بمونن تا دکتر افشین عزتی رو تحویل بگیرن. اینکه آمریکایی ها حاضر شده بودن بدون هیچ پیش شرطی افشین عزتی رو تحویل بدن، برای کل مقامات جمهوری اسلامی سوال بود که دلیلش چیه! از طریق عواملمون در آمریکا پیگیر صحت و سقم این موضوع شدیم.. دسترسی بچه های برون مرزی ما به شدت کم بود اما کدی که از طریق یک ایمیل محرمانه برای ما فرستادند، پس از رمز گشایی حاکی از این بود که همه چیز درسته و سوژه در مسیر فرودگاه جان اف کِندی هست!!! با دریافت اون خبر مهم، عاصف و خانوم افشار و فرستادیم به عمان «مسقط » تا همه ی اتفاقات رو از نزدیک زیر ذره بین داشته باشند و بهمون خبر بدن... حدود 24 ساعت بچه ها اونجا موندن تا اینکه خلاصه بعد از کلی استرس و نگرانی، عاصف با یک خط سفید و امن بهمون خبر داد که هواپیمای حامل دکتر افشین عزتی در عمان نشسته و تا یک ساعت دیگه افشین در اختیار مقامات وزارت خارجه قرار میگیره. خیالمون جمع شد. نفس راحتی کشیدیم، اما هنوز هم استرس داشتیم.. دو ساعت بعد از دریافت این خبر بود که عاصف خبر نهایی رو داد وَ گفت: «داریم به همراه سوژه و ومقامات برمیگردیم سمت تهران.» در بیرون از مرز ایران یعنی در عمان سعی کردیم به خاطر مسائل امنیتی و حفاظتی، تحویل گرفتن عزتی در یک سکوت وَ بایکوت رسانه ای انجام بشه. علیرغم اینکه همه دنبال یه خبر از این شخص بودن. اما برای داخل ایران برنامه ریزی کردم وَ حدود یک ساعت مونده بود هواپیمای حامل دکتر عزتی در تهران بشینه، از طریق روابط عمومی سیستم خودمون به خبرگزاری ها وَ عکاسان و... گفتیم بیان فرودگاه امام خمینی تا شاهد این اتفاق مهم باشن. از فرودگاه مسقط عمان تا فرودگاه امام خمینی تهران حدود 2 ساعت و نیم زمان میبرد تا افشین عزتی وَ مقامات وزارت خارجه وَ تیم اطلاعاتی امنیتی یکی از سرویس های اطلاعاتی که پشت پرده این موضوع بود برسن به ایران.. تنها کسی که به طور علنی به عنوان یکی از مسئولین امنیتی ایران همراه وزارت خارجه بود حاج هادی بود !! تا رسیدن اون هواپیما با سرنشینان مهمش به ایران زمان زیادی نداشتیم. به بهزاد و سیدرضا گفتم برن دنبال خانواده دکتر افشین عزتی، پدر و مادر، بردار، همسر و فرزندانش رو سوار یک وَن کنند بیارن فرودگاه. @yasinasr
🔻امام علی علیه السلام: 🔹از گذشته های دنیا برای باقیمانده ی آن عبرت آموز، زیرا پاره های دنیا شبیه یکدیگرند 🔸اِعتَبِر بِما مَضى مِنَ الدُّنيا لِما بَقِيَ مِنها ؛ فَإِنَّ بَعضَها يُشبِهُ بَعضا 📚از نامه 69 نهج البلاغه @yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠 ✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم: إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹 🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💚 توسل امروز(روز پنجشنبه) 💚 🌹یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
🔴اولیا و مردان خدا چگونه به مقامات بالای الهی می رسیدند؟ ✳️يکي از دوستان(حاج اقا مجتهدي)براي (حاج اقا محمد صافي)و ايشان هم براي من تعريف کرد: حاج آقای مجتهدي يک اربعين درکوه خضر رياضت کشيدند. ⬅️کوه خضر بالاي مسجد مقدس جمکران است که بيشتر اولياء خدا در اين کوه رياضت مي کشند، آقاي مجتهدي هم چند تا از رياضت هايشان را در آنجا کشيدند و يک مدتي در قم بودند. ايشان وقتي اربعينش تمام شد بنا شد به منزل ما بيايند . 💥وقتي ايشان به منزل ما رسيدند جوراب هايشان را در آوردند و وضو گرفتند و بعد از وضو دستمالشان را از جيب در آوردند که دست و صورت شان را خشک کنند، يک وقت متوجه يک مورچه شدند که توي دستمالشان بود. ✳️ایشون وقتي اين مورچه را ديد فرمودند: ❌اين حيوان را من از آنجا آورده ام الان هم بايد پياده اين حيوان را ببرم تا تنبيه شوم که ديگر حواسم را جمع کنم و ديگران را از زندگي اشان نيندازم . 💠و پياده تا کوه خضر رفتند و در برگشت هم سوار وسيله نشدند و فرمودند: بايد تنبيه شوم تا حواسم را جمع کنم و حيواني را سرگردان نکنم... 🌟بله! اوليای خدا اين گونه ديگران را مراعات مي کنند که خداوند گوش و چشم باطن آنها را باز مي کند که همه چيز را مي بينند و گوششان همه چيز را مي شنود. 🌺حضرت علي عليه السلام ميفرمايد:کسي که به زير دست خود احسان کند،خداوند رحمت خود را شامل حال او مي سازد. 💠🌟💠🌺🌺🌺💠🌟💠 📕منبع:داستانهايي از مردان خدا 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🔸استوری شرم آور رحیم بلالزاده فرماندار سابق دولت تدبیر و امید در چاراویماق و کاندیدای احتمالی انتخابات مجلس در حوزه انتخابیه هشترود و چاراویماق! برخی از کاربران فضای مجازی در این منطقه با تغییر عکس پروفایل و انتشار مطالبی با مضمون #امام_حسنی‌ام از توهین این فرد اعلام برائت کردند. آیا واقعا این موجود سخیف میتونه از طرف شورای نگهبان تایید صلاحیت بشه. @yasinasr
🔸توئیت مهم دکتر محسن رضایی درباره حواشی اخیر پالرمو و سی اف تی: 🔹صحبت آقای جهانگیری تکذیب می‌شود. رهبر معظم انقلاب نه شفاهاً و نه کتباً کنوانسیون‌های #پالرمو و cft# را تایید نکرده است. 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🌐⚠️ جواد کریمی قدوسی رئیس کمیته تحقیق و تفحص مجلس : دو نفر از خبرنگاران و ادمین های تلگرامی و #آمدنیوز و رسانه های زنجیره ای که در سال ۹۵ و ۹۶ دستگیر شدند اعتراف کردند با یکی از وزرا وقت ارتباط مستقیم داشته و از آقای واعظی وزیر ارتباطات وقت کمک مالی دریافت می کرده اند. 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
فرودگاه امام خمینی... با حاج کاظم و تیم حفاظتش وارد فرودگاه شدیم.. حاجی به تیم حفاظتش گفت «از منو عاکف فاصله بگیرید.» اوناهم فاصله گرفتند و از چندمتر عقب تر حرکت میکردن تا همه چیز طبیعی جلوه کنه. هیچ کسی خبر نداشت داره چی میگذره، وَ چه اتفاقاتی داره زیر پوست این پرونده می افته. بعضیا خیال میکردند افشین عزتی خائن هست، بعضیا هم خیال میکردند خادم. از بالا تا پایین به جر رهبری و امینشون که این پیام و بهشون رسوندن، همه سردرگم بودن. تمام رسانه های ایران مشتاق این لحظه بودن. وقتی بچه های ما خبر دادند عاصف و خانوم افشار وارد سالن شدند، به یکی از بچه ها یه گوشی ریزی دادم تا برسونه به عاصف و بعد از اینکه گذاشت داخل گوشش با هم ارتباط بگیریم. رفتم روی خط عاصف... گفتم: +عاصف صدای من و داری! _بفرمایید آقاعاکف.. درخدمتم. +رسیدن بخیر. _ممنونم آقا. +دکتر در چه وضعیتیه؟ _داریم نزدیک پله برقی میشیم. چندثانیه بعد دیدم معاون وزیر خارجه و همچنین معاون وزیر در امور غرب آسیا «خاورمیانه» وَ دکتر افشین عزتی و... دارن از پله برقی میان پایین. خبرگزاری های رسمی کشور و عکسان خبری داشتند عکس میگرفتند. صداوسیماهم اومده بود برای گزارش و... ! یه هویی چشمم خورد به عاصف عبدالزهرا که از پشت سرشون داشت با فاصله می اومد، اما فورا برگشت بالا. علیرغم اینکه بخاطر مشکلات زندگیم و بیماری همسرم، به اضافه ی خستگی جسمی بابت کارهای شبانه روزی اصلا حوصله هیچ کسی رو نداشتم، اما از این حرکت عاصف که یه هویی برگشت بالا خندم گرفت.. حاجی که این صحنه رو دید، با تعجب بهم گفت: _تورو حضرت عباس نگاه کن، پله برقی داره میاد پایین، سوارش میشه دوباره بر میگرده میره بالا!! شده شبیه مستربین !! دستم و بردم سمت گوشم، گوشی ریزی که داخل گوشم بود کمی فشارش دادم رفتم روی خط عاصف... بهش گفتم: + عاصف صدای منو داری؟؟ _جانم آره. +چرا برگشتی بالا؟ _حاجی چرا بهم نگفتی در تیررس دوربین ها هستم و کلی خدم و حشم آوردید اینجا تا عکس بگیرن از این اُزمیت نکبت. خندم گرفت از حرف عاصف. حاجی بیسیمش و که دست مسئول دفترش بود گرفت، رفت روی خط عاصف، بهش گفت: «عاصف خان، خوشم میاد بچه زرنگی .. ایول الله پسر.. آفرین.» وقتی افشین عزتی و مسئولین وزارت خارجه رسیدند جلوی جمعیت، پدر افشین عزتی رفت گردنش گل انداخت، مادرش زار میزد اشک میریخت، افشین هم پسر و دخترش و بغل کرد و کلی میخندید. معاون رییس سازمان انرژی اتمی هم حضور داشت. از طرفی مسئولین وزارت خارجه هم با لبخندهای قهرمانانه سیاسی و دیپلماسی داشتن با افشین از بین عکاسان و خبرنگارها عبورمیکردند.. حاج هادی به محض اینکه میرسه جلوی جمعیت فورا راهش و کج میکنه و میره یه سمت دیگه !! یه تیم حفاظت برای افشین عزتی تدارک دیده بودم تا از بین جمعیت و عکاسان و خبرنگاران ردش کنند. تیم حفاظت و توجیه کرده بودم که به هیچ عنوان نباید اجازه بدن افشین عزتی با رسانه ها و خبرگزاری ها صحبت کنه، حتی در حد یک سلام کردن. افشین و خانوادش و تحت الحفظ تا بیرون سالن فرودگاه در یک قسمت خاص وَ خلوت حفاظت شده هدایت کردیم و 8 تا ماشین ضدگلوله شاسی بلند از تیم تشریفات اداره رو آماده کرده بودیم تا عزتی وَ خانوادش رو طبق هماهنگی هایی که از قبل کردیم، سوار دوتا از خودروها کنند! بقیه خوردوها پوشش بود و جهت رد گم کنی، تا افشین و به یک جای امن منتقل کنیم. به هیچ عنوان از داخل ماشین نمیشد بیرون و نگاه کرد به جز راننده و سرنشین کنارش که از بچه های خودمون بودند! بین صندلی عقب و جلو، شیشه های کاملا دودی و سیاه کشیده شده بود. یک ساعت بعد/ طبقه دوم ساختمان امنیتی الف 1000/ نزدیک به اداره... اگر یادتون باشه این ساختمون، همون جایی هست که نسترن و برای رد گم کنی از اون باگ، بردیم به اونجا! یعنی همون ساختمون مربوط به جلسه سری رییس تشکیلات با سران قوا و مقامات ارشد حکومتی و لشکری و امنیتی و...! منتقل کردن دکتر عزتی به این ساختمون بنا بر صلاحدید و تصمیم رییس بود که باید این دانشمند اتمی پس از ورود به ایران به ساختمون الف 1000 منتقل میشد. حدود یکساعت بعد، دکترعزتی و خانوادش با یک اسکورت کامل وَ دقیق به اون خونه امن انتقال داده شدن. وقتی وارد ساختمون شدن، اول خانواده افشین و فرستادیم بالا خدمت رییس تا هم و ببینن، بعد من و عاصف و حاج کاظم و دکتر افشین عزتی با آسانسور رفتیم بالا. با دوتا از بچه های بخش رسانه ای ضدجاسوسی هماهنگ شده بودیم تا از استقبال حاج آقای (....) و حاج هادی رییس بخش ضدجاسوسی از افشین عزتی کلیپ 20 ثانیه ای تهیه بشه و بدیم به خبرگزاری ها و رسانه، تا برای انتشار روش کار کنند. ریاست و حاج هادی استقبال گرمی از افشین عزتی کردند. هم دیگرو در آغوش گرفتند... حاج آقای ( .... ) با افشین روبوسی کرد و بهش خوش آمد گفت.