eitaa logo
یاسین عصر
1.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
63 فایل
تنها کانال رسمی موسسه پژوهشی یاسین عصر 🌼محمدی دیگر در راه است...
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی برگشتم اداره خواستم ماشینم و پارک کنم، دیدم ماشینی که مربوط به حمل و نقل حاج هادی میشه داخل پارکینگ هست. از گیت کنترل اشیا رد شدم وارد ساختمون شدم و رفتم به سمت دفتر حاج هادی مدیر بخش ضدجاسوسی تا برای یک موضوعی باهاش دیدار داشته باشم، اما دیدم مسئول دفترش میگه حاجی چندساعتی میشه رفته... داشتم برمیگشتم دفترم دیدم حاج کاظم زنگ زد به موبایل کاریم. جواب دادم: +الو! سلام ! جانم آقا.. امر کنید. _دارم از دوربین میبینمت.. نرو دفترت. بیا دفترمن کارت دارم. +شما مگه هنوز اداره ای؟ _بله. بیا منتظرتم. +چشم. برگشتم رفتم سمت دفتر حاج کاظم... وقتی رفتم وارد شدم سلام علیکی کردیم و گفت: _برای چی رفتی سمت دفتر هادی ؟ +اتفاقی افتاده؟ _باید بیفته؟ +نه! آخه سوالتون غیر منتظره بود! برای همین بهم گفتید بیام دفتر شما؟ _سوال نپرس! جواب بده! چندلحظه ای مکث کردم گفتم: +راستش امشب تولد دختر عزتی هست. اون بچه گناهی نداره !! میخواستم ببینم حاج هادی اجازه میدن با دو سه تا تیم حفاظت افشین و بگیریم ببریم خونه ی خودش تا حداقل نیم ساعتی رو جلوی مهمونا و کنار دخترش باشه؟ _مخت تاب برداشته پسر؟ اون یک جاسوس رده بالا در سیستم اتمی ایران بوده. اتهامش امنیتی هست. +میدونم! اما دلم برای دخترش می سوزه! حاجی از پشت میزش بلند شد اومد سمتم، خیلی محکم گفت: _دلسوزی در کار امنیتی حماقته! بفهم. +من به شما حق میدم، اما قول میدم اتفاقی پیش نیاد! _خیر. اصلا چنین چیزی رو از من تقاضا نکن. +حاج آقا، من حالم از افشین عزتی به هم می خوره، اما دخترش گناهی نداره! _مخالفم. نمیشه.. اصرار بیهوده نکن... رفتی دفتر هادی که این و بگی؟ شک نکن اگر بود بهت چنین اجازه ای نمیداد! اگر میداد باید به عقلش شک میکردم... از تو هم تعجب میکنم که چرا میخوای این کارو کنی. تو که میدونی باگ داریم. این کار خطرناک هست. درسته کشف شدن و قرار نیست باهاشون فعلا برخورد بشه، اما اونا بو ببرن متهم و فراری میدن!!! خدایی نکرده اتفاقی بیفته، باید تک تکمون بریم گوشه زندان بیفتیم و آب خنک بخوریم. گفتم: +چی بگم والله! راستش من امروز طی هماهنگی که با حاج هادی داشتم، برای دختر عزتی یه هدیه خریدم گفتم این و پدرت فرستاده. _همین قدر کفایت میکنه... کارت ارزشمند بوده. اما دیگه ادامه نده. تموم کن. +چشم. _میتونی بری. اون شب گذشت و  من تا ساعت 1 صبح اداره موندم و یه کار نیمه تموم داشتم که انجامش دادم... وقتی خواستم از اداره خارج بشم، اون عکسی رو که از دختر افشین عزتی در کنار شاسخین نشسته بود و گرفتم بردم بهش نشون دادم.. خیلی خوشحال شد و ازم تشکر کرد گفت: «ببخشید وسط بازجویی که ازم داشتی، بهت گفتم چرا شما امنیتی ها انقدر بی انصاف و بی عاطفه اید! فکر نمیکردم بدون اینکه ازت تقاضا کنم برای دخترم چیزی بگیری، بری واسش چنین هدیه ای رو بخری.» طی مدتی که عزتی در اختیارمون بود سخت بازجویی می شد وَ اعترافاتش خیلی به دردمون خورد.. متاسفانه درچند مرحله اسناد به کلی سری سازمان اتمی رو در اختیار سرویس جاسوسی کشور آمریکا قرار داده بود. از طرفی اسم و آدرس محل زندگی چندنفر از متخصصین صنعت هسته ای رو به اسراییلی ها داده بود که تونستیم با قرار دادن محافظ برای اون ها و اقدامات پیشگیرانه شبکه ترور اون ها رو هم بعد از مدتی کشف کنیم. دکتر عزتی بخاطر مسئولیتی که در بخش بازرگانی سازمان انرژی هسته ای کشور داشت، از تموم شیوه های دور زدن تحریم ها با خبر بود.. چون خودش یک پای اون ماجرا بود. به همون علت بعضی از جوانان مظلوم ایرانی در خارج از ایران و عوامل خارجی که برای ایران کار میکردند و با بعضی شرکت های خارجی قرار داد می بستن تا قطعات لازم رو یواشکی با دور زدن آمریکایی ها  وارد کشور کنند، لو میداد، و همین کارش باعث میشد عوامل ما در خطر دستگیری قرار بگیرند. عزتی یا عوامل ایران برای دور زدن تحریم های هسته ای رو لو میداد، یا اینکه سعی میکرد قطعات خراب وارد کشور کنه تا هم هزینه مالی برای صنعت هسته ای ما داشته باشه، هم هزینه جانی که خداروشکر جلوشون گرفته شد! 20 روز از افشین عزتی در هر شبانه روز چندساعت بازجویی میکردیم. طوری که به غلط کردن افتاده بود... هر چند روز دارویی می دادیم که اصلا نمی خوابید و شدیدا تحت شکنجه روانی بود. با اون دارو هر 2 روز، سه ساعت الی پنج ساعت می خوابید... برای خودش در نخوابیدن یه پا عاکف سلیمانی شده بود!! یک ماه از دستگیری افشین عزتی گذشته بود و تخلیه اطلاعاتیش کرده بودم. یه روز داخل اتاق بازجویی بودم و داشتم با دکتر افشین عزتی ناهار میخوردم، بهش گفتم: +می دونی چرا آمریکایی ها تورو به ما برگردوندن؟ _نه!