eitaa logo
یاوران ولایت دختران تهران
2هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
3.8هزار ویدیو
99 فایل
اَݪـلّهُمَّ إستَعمِݪـݩۍ‌ ݪـِمـا خَݪَـقتَݩۍ‌ بـہ خــدایــا⚘ مـن ࢪا‌ خـࢪج‌ ڪاࢪۍ‌ڪݩ ڪـہ‌‌بـہ خاطࢪش آ؋ـࢪیـٓدۍ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ارتباط با ادمین @yavarane_velayat313
مشاهده در ایتا
دانلود
••بِسم‌اللّٰھ‌اَلرَحْمـٰن‌اَلرَحیم•• ••• •|یہ‌‌موضوعے‌هست‌ڪہ‌این‌چند‌وقتہ •|فضاۍ‌مجازۍ‌بہ‌صورت‌فجیحے‌درگیر‌کرده! •|این‌متن‌راجب‌همونہ‌خواهش‌میڪنم‌تا •|آخر‌بخونید‌خیـــلے‌میتونہ‌کمکمون‌ڪنه... ••• •|یہ‌مدتے‌هست‌ڪہ‌‌خانوم‌ها‌تو‌فضاۍ‌مجازۍ •|‌پروفایل‌هایے‌میزارن‌و‌َاسمشم‌میزارن‌مذهبے! •|اولش‌عڪس‌هاۍ‌دختراۍ‌چادری‌از‌پشت‌ِ •|سر‌‌بود‌‌ڪه‌یا‌با‌گل‌عکس‌گرفتہ‌بودن‌یا‌یہ •|جور‌‌دیگه‌...! •|یہ‌مدت‌ڪه‌گذشت‌عکس‌هایی‌اضافہ‌شدن •|ڪهدختر‌خانوم‌ها‌یا‌‌دوربین‌رو‌‌گرفتہ‌‌بودن‌ •|جلو‌صورتشون!یا‌نیم‌رُخ!یا‌یہ‌جور‌دیگہ‌که •|بہ‌هرشکلے‌ڪه‌شده‌یہ‌قسمت‌از‌صورت‌شون •|یا‌ظرافت‌شون‌رو‌بہ‌حراج‌میزارن...! •|بازهم‌یہ‌مدتگذشت‌...ڪلا‌‌چـآدر‌ •|ڪنار‌گذاشتہ‌شد...!🚶🏻‍♀ •|وعکس‌هایے‌منتشر‌شدن‌‌بہ‌اسم‌[عڪس‌هاۍ‌محجبہ]‌ •|ڪه‌دیگه‌به‌صورت‌‌ڪاملظرافت‌ها‌ •|و‌دخترونگے‌ها‌رو‌‌جلو‌چشم‌هـر‌کسے‌ •|که‌شما‌فکر‌کنے‌قرار‌میدن...👀💔 •|بـاز‌هم‌مذهبے‌هایے‌ڪه‌گول‌این‌ترفند‌ •|رو‌خوردن‌از‌این‌‌عڪسا‌‌منتشر‌کردن‌ •|بدون‌اینڪه‌بدونن‌دارن‌از‌دشمنان‌‌اسلام •|حمایت‌میکنن...! •|دشمن‌هم‌دید‌که‌نقشہ‌‌همون‌جورۍ •|‌ڪه‌باید‌داره‌پیش‌میره‌‌عکساۍ‌بعدے‌رو‌‌ •|رو‌کـرد‌🚶🏻‍♀🥀 •|تو‌این‌عڪساها •|‌دختر‌خانوم‌ها‌یا‌لباسشون‌ڪوتاهه! •|یا‌‌روسرۍ‌شون‌رفتہ‌عقب! •|یا‌کاملا‌چھرشون‌مشخصہ! •|یا‌لباسشون‌تنگہ! •|یامفسده‌های‌دیگہ...! ••• •|الان‌احتمالا‌خیلے‌ها‌فکر‌میکنن‌ڪه‌مورد •|اول‌چہ‌ایرادۍ‌داره... •|این‌حدیث‌رو‌بخونید...⇩ •|امیرالمؤمنین‌علیہ‌‌السلام‌مے‌فرماید: •|روزۍ‌رسول‌خدا،از‌ما پرسید... •|« بهترین‌ڪار‌براے‌زنان‌چیست؟» •|فاطمہ‌علیہ‌السلام‌پاسخ داد: •|« بهترین‌کار‌‌براۍ‌زنان‌این‌است‌ڪہ •|مردان‌را‌نبینند‌و‌مـردان‌نیز‌آنھا‌رانبینند...» •|این‌هم‌یہ‌حدیث‌از‌بانوۍ‌دوعالم‌حضرت‌ •|فا‌طمہ‌سلام‌الله‌علیہ... •|اگر‌این‌‌رو‌هم‌قبل‌ندارید‌‌و‌میگید‌ڪِذبہ! •|آیہ‌‌ِ؛سے‌وسے‌ویڪ‌سوره‌مبارڪ‌ِ‌نور‌ •|رو‌خودتون‌‌با‌چشم‌های‌خودتون‌بخونید •|تا‌متوجہ‌این‌اشتباھ‌بزرگ‌بشید...! ••• •|پس...من‌و‌شمایے‌کهاسم‌خودمون‌رو •|گذاشتیم‌مذهبے‌‌باید‌جلوۍ‌این‌اتفاق •|رو‌بگیریم‌ •|اینڪه‌مےبینید‌‌بعضی‌کانال‌های‌بزرگ‌ •|مذهبی‌این‌اشتباه‌رو‌میکنن‌بهشون‌ •|اطلاع‌بدید‌ •|خوب‌مالک‌های‌کانالای‌پر‌مخاطب‌هم •|اشتباه‌‌میکنن‌...انسان‌جـایز‌الخطاست •|شما‌کہ‌نباید‌دنبال‌شون‌این‌راه‌‌اشتباه‌رو‌برید! •|آخہ‌‌کانالت‌پر‌مخاطب‌و‌جذاب‌و‌متنوع‌باشہ •|به‌چه‌قیمتے‌...؟! •|عقب‌افتادن‌ظھور •|شادی‌قاتل‌های‌حاج‌قاسم •|پیروزی‌ِدشمنای‌اسلام...؟! ••• •|خواهش‌میکنم‌این‌موضوع‌رو‌نادیده‌‌نگیرید •|شاید‌یکے‌از‌دوستای‌‌شما‌هم‌درگیر‌این‌‌اشتباه •|شده‌باشن‌‌وخودشون‌‌اینجور‌عڪاس‌هایے •|بندازن‌و‌نشر‌بدن...! •|بھشون‌بگید... •|همون‌قدری‌که‌فضای‌حقیقے‌مهمہ‌فضای •|مجازی‌هم‌مهمه‌مخصوصاً‌الان‌ڪه‌‌تموم‌ •|دنیا‌شب‌وروزشون‌تو‌عالم‌مجازین! ••• •|لطفـٰا‌این‌متن‌رو‌انتشار‌بدید...✋🏻🌻 •|چہ‌فروارد‌...چہ‌کپے •|شما‌فڪرش‌رو‌بکنید‌شاید‌یڪ‌نفر‌‌با‌اینکارشما •|دست‌از‌این‌اشتباه‌‌بزرگ‌برداره‌‌ •|ثوابش‌رو‌شما‌میبرید‌دیگہ...مگه‌نہ...؟! •|خواهش‌میکنم‌ڪم‌کاری‌نکنید‌... •|هر‌چے‌هم‌باشہ‌‌می‌اَرزه‌به‌لبخند‌مهدی‌فاطمه. :)
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۶۵ (نیما) کف دستش را محکم به کناره‌ی صندلی کوفت: -جناب سرهنگ این سومین باریه که دارم بازجویی میشم؛ کمی انصاف داشته باشید، بچه‌ی من دزدیده شده، روح و روانم در عذابه، حال و حوصله این رو ندارم که هر دفعه بیام اینجا و به سوألات تکراری شما پاسخ بدم! سرهنگ لبخند زد: -از کجا می‌دونید دزدیده شده؟ نیما آه بلندی کشید و هوا را محکم از سوراخ‌های بینی‌اش بیرون داد و سپس صورتش را جلو آورد و چشم‌هایش را به سرهنگ دوخت: -پس اگه ربوده نشده چی شده؟ قطره‌ی آب شده تو اون فروشگاه؟ اصلاً چرا مادرش و دوستان اون رو آزاد گذاشتید؟ سرهنگ به کاغذهای مقابلش خیره شد: -نگران نباشید، همه‌شون تحت نظر هستند. ما می‌دونیم شما تحت فشار هستید ولی به هر حال باید به سوألاتمون پاسخ بدید. چطور با خانم جدیدتون آشنا شدید؟ نیما به موهای جلوی سرش چنگ انداخت و گردنش را خم کرد: -گفتم که؛ اینستاگرام. اوایل چت معمولی داشتیم؛ ولی کم کم حس کردم بهش وابسته شدم و این وابستگی تا جایی پیش رفت که وقتی اون بهم درخواست ازدواج داد نتونستم نه بگم... من خسته شدم از این سوألات متوجه‌اید؟ لعنت به تو الهام که نتونستی یک بچه رو نگه داری... سرهنگ سرش را بالا آورد و با ابروهای گره خورده به نیما خیره شد: -شما هر دوتون مقصر این قضیه هستید؛ ولی بگذریم اینجا دادگاه نیست. فعلا مرخص هستید. نیما از جا برخواست و اتاق را ترک کرد و مستقیم به طرف آسانسور رفت. بیرون اداره به سمت ماشینی که کنار آن بیتا ایستاده بود و انتظارش را می‌کشید حرکت کرد. به محض رسیدنش به آنجا بیتا نگاهش کرد و گفت: -تو خسته‌ و عصبی هستی عزیزم من می‌شینم پشت رل. نیما نگاهی به صورت بی احساس او که زیر خروارها رنگ آرایشی دفن شده بود انداخت و بدون هیچ حرفی سوار ماشین شد. ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۶۶ در میان راه بیتا همان‌طور که یک دستش روی فرمان ماشین بود، زیر چشمی نیما را نگاه کرد: -همه چیز درست میشه مطمئن باش! نیما احساس خفگی کرد و دیگر نتوانست سکوت کند: -چی درست میشه؟ این ظلمی که در حق الهام کردیم چطور درست میشه؟ وجدانم در عذابه بیتا بفهم! باید باهاش صحبت کنـ.. بیتا به کناری راند و محکم پایش را روی ترمز کوبید و وقتی ماشین با صدای وحشتناکی توقف کرد با لبخندی به نیما خیره شد. در پیشانی‌اش چند خط چروک افتاد و لایه‌ی ضخیمِ کرمِ رویِ صورتش، ترک خورد: -به به! جناب آقا مثل این‌که همه چیز رو یادشون رفته! چیه فیلت یاد هندستون کرده؟ میل خودته می‌تونی بری باهاش صحبت کنی.اصلاً برو به دست و پاش بیفت و همه چیز رو بگو تا شاید علیه حضرت عفوت کنه! آره مقصر منم؛ ولی یادت باشه رویا هرگز تو رو به خاطر این کارت نمی‌بخشه و من رو هم از دست میدی؛ بعد این وسط چی عایدت میشه؟ و جنون وار با صدای بلند شروع کرد به خندیدن. نیما سرش را به سمت جلو خم کرد و در میان دستانش گرفت و بیتا دوباره محکم پایش را روی گاز فشرد… . در سالن منزل، نیما که با لباس‌های بیرونش و جوراب به پا روی مبل ولو شده و در فکر فرو رفته بود، ناگهان مانند فنر از جا جهید و گوشی‌اش را از روی میز عسلی جلوی مبل برداشت. بیتا با سینی که در آن دو لیوان شربت قرمز بود از آشپزخانه وارد سالن شد و یک‌راست به طرف نیما رفت. نیما با دیدن او به سرعت گوشی را روی میز انداخت. بیتا نگاه تیزش را حواله نیما کرد: به کی پیام می‌دادی؟ نیما سرش را بالا گرفت و آرام جواب داد: -به هیچ کی. بیتا سینی شربت را روی میز کوبید و داد زد: -خیال کردی من نفهمم؟! میگم به کی پیام می‌دادی؟ نیما گوشی را از جا برداشت و محکم به طرف صفحه‌ی بزرگ تلویزیون پرتاب کرد: -میگم به هیچ‌کس بیشعور! ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها
🌸🌺🌸🌺 😅🤓 😊😁 یه روز یه 👱🏻‍♂ میره پیش حاج‌آقای دانشگاه‌شون و میگه: حاج‌آقا دیگه کلافه شدم 😑🤯 هرچی میذارم توی یخچال، این بچه‌های خوابگاه اَمونش نمیدهند و همه‌شو میخورن!🤐☹️ 👳🏻‍♂حاج آقا گفت: رو روی خوراکیات بنویس، تا بی‌اجازه دست نزنن!😇 👱🏻‍♂دانشجو گفت: فامیلم رو هم نوشتم، ولی بازم رحم نمیکنن! شما یه‌چیزی بهشون بگین! 👳🏻‍♂حاج‌آقا پرسید: فامیلیت چیه؟ گفت: 😎 😂😂😂 😍😍😍 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🎏 ماهی‌گرفتن از آب گِل‌آلـود ✍ جالبه که بعضیا از آب گِل‌آلود ماهی می‌گیرن و تا طرف می‌زنه، سریع جواب مثبت میدن و تعارف‌کننده رو غرق در بُهت و حیرت و پیشمونی میکنن!☹️ 😅😎 👤یه کسی گفت: مشهد بودم و رفتم مغازه ؛ قیمت انگشتری رو پرسیدم، و مقداری چونه زدم، بالاخره مغازه‌دار گفت: «اصلاً قابلتو نداره! ما باش!» گفت: منم بی‌درنگ گفتم: «باشه حالا که اصرار می‌کنید مهمون شما هستیم!» انگشترو پوشیدم و از مغازه زدم بیرون!😳 (تو دلم میگفتم تا تو باشی دیگر الکی نکنی)😁😎 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❓سؤال : آیا قبول تعارفات الکی و برداشتن جنس طرف، اشکال داردیا نه⁉️ ✅شرعاً اگر بخواهی مالک اموال دیگران بشوی 1_یا بایدآن را بخری 2_ یا با رضایت درونی آن را به شما ببخشد. 🌹 صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : «لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِيبِ‏ نَفْسِه‏» اموال هیچ مسلمانی برای دیگری حلال نیست مگر اینکه واگذار کردنش از روی درونی باشد 🔰 2تا از مصادیق این مسئله : 1⃣ : که معمولا کارگران از مشتری تقاضای انعام می‌کنند و معمولاً طرف توی رودربایستی گیر میکند و یه چیزی بعنوان انعـام میدهد ! این برای گیرنده حلال نیست!❌❌ (اگر کسی خودش انعام داد، میتوانند بگیرند .) 2⃣ : بعضی دانشجوها شاکی هستنند و میگویند : هرچی توی یخچال عمومی میذاریم، فرداش میشه! 🧐😳 ❗️ درحالیکه مصرف خوراکی دوستان و اعضای‌خوابگاه بدون رضایت قلبی‌ حرامه! » یا باید به رضایتش داشته‌باشی » و یا خودش به شما اجازه مصرف داده باشد! احکام احکام شیرین
آرتمیس یا آرتمیز در لغت به معنی راست گفتار بزرگ است. از آرتمیس به عنوان نخستین و تنها زن دریا سالار ایرانی در جهان تا به امروز نام برده اند! سال ۴۸۰ پیش از میلاد به مقام دریا سالاری ارتش شاهنشاهی خشایارشاه هخامنش رسید . و در نبرد ایران و یونان ارتش ایران را از مرزهای دریایی هدایت می کرد. آرتمیس با خردمندی و کارآمدی بی همتایی کشتی های جنگی دیو پیکر را رهبری کرد و با فرماندهی درست و بایسته خویش در حالی که بسیاری از ناوگانهای دیگر از دشمن شکست خوردند، ناوگان تحت فرماندهی او بر یونانیان پیروز شد. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.
قسم‌به‌زهرای‌علی.... که‌حالت‌خوب‌میشه(: امتحان‌کن... رفاقت‌کن‌با‌مادر... صداش‌کن‌مادر... نگو‌حضرت‌زهرا...بگو‌مادر(: