﷽#معارف_نماز
#نماز_آزادگان
💍 برپایی نماز جماعت در شرایط سخت 💍
🌸 در روزهای اول زندگی در اردوگاه، عراقی ها فشار می آوردند که ما #نماز_جماعت را ترک کنیم؛ ولی ما اعتنا نمی کردیم.
🍀 آن ها تلاش می کردند تا نماز ما را به هم بزنند. وقتی که از این کارشان هم نتیجه ای نگرفتند، گفتند: «اگر می خواهید نماز جماعت بخوانید، حق ندارید بیش از ده نفر باشید!»
🌸 مدتی نمازهای جماعت ده نفره می خواندیم؛ ولی پس از مدتی بر تعداد افراد افزوده شد و این دستور هم ور افتاد. وقتی دیدند که به مقصودشان نرسیده اند، جیره ی غذایی ما را کم کردند.
🍀 ما گرسنگی می کشیدیم، اما #نماز جماعت هم می خواندیم. مدتی گذشت و عاجزانه اعلام کردند: «اگر نماز جماعت نخوانید، هر چه بخواهید برایتان می آوریم.»
🌸 در جواب آن ها گفتیم: «ما نماز جماعت را به هیچ قیمتی رها نمی کنیم».
بعد از مدتی نماز جمعه را هم برپا کردیم.
🍀 روز به روز بر همبستگی ما افزوده می شد و عراقی ها کلافه شده بودند. آن ها برای مقابله با ما به زور متوسل شدند؛ به نوبت ما را می بردند و شکنجه می کردند، ولی باز هم نتیجه ای نگرفتند.
🌸 فرمانده ی اردوگاه که حسابی از دست ما شاکی شده بود، گفت: «معلوم نیست شما چه جور آدم هایی هستید! با زور برخورد می کنیم، حرف گوش نمی دهید؛ امکانات رفاهی می گذاریم، باز هم به حرف ما توجه نمی کنید.
🍀 غذایتان را کم یا زیاد می کنیم، برایتان فرقی نمی کند؛ حرف فقط حرف خودتان است. شما در این جا یک جمهوری اسلامی راه انداخته اید».
📖 قصه ی نماز آزادگان، ص 183، خاطره ی محمدرضا صادقی.
📡با فرستادن این پیام حتی به یک☝️نفر در زمره مصلین(مبلغین و مروجین نماز) قرار بگیرید.
--------------------------------------
🔹یاوران نماز شهرستان جیرفت
برای دسترسی به آرشیو مطالب ما را در ایتا دنبال کنید
👇👇👇👇
🆔https://eitaa.com/yavaran_namaz_jiroft
﷽ #معارف_نماز
#نماز_آزادگان
💠 نماز جماعت با شکوه
🍏 اردوگاه نهروان در آتش گرمای تابستان می سوخت. آب هم کمی اب بود. گویا در و دیوار و زمین و سیم خاردار هم تشنه بودند؛ با عده ای از اسرا تازه وارد اردوگاه شده و در آستانه ی نماز ظهر بودیم.
🍎 همگی به رغم کمبود آب، #وضو گرفته، نماز جماعت باشکوهی را با همان بدن های مجروح اقامه کردیم. خیلی از بچه ها تاب ایستادن نداشتند اما #نماز دشمن شکنی را در برابر بعثی ها خواندند.
🍏 آن ها یورش آوردند و #امام_جماعت را با کتک بردند؛ یکی از بچه ها بی درنگ جایگزین او شد و نماز ادامه یافت. اسرا هم چون تن واحدی، خود را فراموش کرده بودند.
🍎 ضربه های مشت و لگد بعثی ها هم تأثیری نداشت. نماز که پایان یافت، تازه متوجه درد در جاهای مشت و لگدها شدیم.
🍏 آن وقت بود که آرزو کردیم ای کاش این نماز ساعت ها طول می کشید، زیرا لحظه هایی معنوی بود و ما جسم خود را فراموش کرده بودیم. آن روز با هجوم گرگ های حزب بعث، کتک مفصلی خوردیم و روانه ی اتاق ها شدیم.
🍎 شب بعد بدون هماهنگیِ قبلی، بیشتر بچه ها برخاستند و #نماز_شب خواندند. آن نماز، ما را بیمه کرد و فضای رعب انگیز عراقی ها را در هم شکست.
📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 184، خاطره ی امان الله رحیمی.
📡با فرستادن این پیام حتی به یک☝️نفر در زمره مصلین(مبلغین و مروجین نماز) قرار بگیرید.
--------------------------------------
🔹یاوران نماز شهرستان جیرفت
برای دسترسی به آرشیو مطالب ما را در ایتا دنبال کنید
👇👇👇👇
🆔https://eitaa.com/yavaran_namaz_jiroft