محتوای قرآنی کانال
👇👇👇👇👇👇
#یک_آیه_یک_تدبر
#تلنگرهای_قرآنی
#کلیپ
#دقایقی_باقرآن
#پرسش_پاسخ
#معارف_قرآنی
#سبک_زندگی_قرآنی
#داستان_پیامبران
#ضرب_المثلهای_قرآنی
#تفسیرروزانه
#نکات_قرآنی
#درمحضرقرآن
#آیات_مهدوی
#تمثیلات_قرآنی
#معماهای_قرآنی
#آموزش_روخوانی_قرآن_کریم
#داستان_پیامبران
#منبرهای_قرآنی
#اخلاق_قرآنی
#دانستنی_های_قرآن
#نکته_های_قرآنی
#رادیو_قرآن
#دوره_جستجوی_آرامش_درقرآن
#نکات_عاشورایی
#دوره_تدبردرقرآن
#دوره_آموزش_روخوانی_قرآن
#دوره_تجویدقرآن
#منبرک_قرآنی
#داستان_تدبری
#قرآنی_شو
کافیه فقط روی مطالب آبی بزنید.
عدد ۱ از ۲ میبینید و با فلشی که روی صفحه هست برید روی عدد ۲🤓
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
#داستان_پیامبران
✍ داستان حضرت آدم علیه السلام (۲)
🔰در كتاب ادريس(10) آمده: روزي حضرت ادريس پيامبر، به ياران خود رو كرد و گفت: روزي فرزندان آدم در محضر او پيرامون بهترين مخلوقات خدا به گفتگو پرداختند، بعضي گفتند: او پدر ما آدم - عليه السلام - است، چرا كه خداوند او را با دست مرحمت خود آفريد، و روح منسوب به خود را در او دميد، و به فرمان او، فرشتگان به عنوان تجليل از مقام آدم - عليه السلام -، او را سجده كردند، و آدم را معلم فرشتگان خواند، و او را خليفه خود در زمين قرار داد، و اطاعت او را بر مردم واجب نمود.
جمعي گفتند: نه بلكه بهترين مخلوق خدا فرشتگانند كه هرگز نافرماني از خدا نميكنند، و همواره در اطاعت خدا به سر ميبرند، در حالي كه حضرت آدم - عليه السلام - و همسرش بر اثر ترك اَوْلي از بهشت اخراج شدند، گر چه خداوند توبه آنها را پذيرفت و آنان را هدايت كرد، و به ايشان و فرزندان با ايمانشان وعده بهشت داد.
گروه سوم گفتند: بهترين خلق خدا جبرئيل است كه در درگاه خدا امين وحي ميباشد. گروه ديگر سخن ديگر گفتند. گفتگو به درازا كشيد تا اين كه حضرت آدم - عليه السلام - در آن مجلس حاضر شد و پس از اطلاع از ماجرا، چنين فرمود:
اي فرزندانم! آن طور كه شما فكر ميكنيد نادرست است. هنگامي كه خداوند مرا آفريد و روحش را در من دميد، بلند شده و نشستم. همين طور كه به عرش خدا مينگريستم، ناگهان پنج نور بسيار درخشان را ديدم. غرق در پرتو انوار آنها شدم و از خداوند پرسيدم اين پنج نور كيستند؟ خداوند فرمود: «اين پنج نور، نورهاي اشرف مخلوقات، بابها و واسطههاي رحمت من هستند، اگر آنها نبودند تو و آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نميآفريدم.»
پرسيدم: خدايا نام اينها چيست؟ فرمود: به عرش بنگر. وقتي به عرش نگاه كردم، اين نامها را مشاهده نمودم.....
✍ ادامه دارد...... ان شاءالله
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
#داستان_پیامبران
✍ داستان حضرت آدم علیه السلام(۳)
«بارقليطا، ايليا، طيطه، شَبَر، شُبَير» (كه به زبان سرياني است، يعني محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين - عليهم السلام -) بنابراين برترين مخلوقات اين پنج تن هستند.(11)
فرشتگان و سجده بر آدم - عليه السلام -
مراحل جسمي آدم - عليه السلام - او را به مقامي نرسانيد كه لياقت يابد و به عنوان گل سرسبد موجودات و مسجود فرشتگان، معرفي شود. مرحله تكاملي بشر به آن است كه روح انساني از جانب خدا به او دميده گردد، دراين صورت است كه آدم در پرتو آن روح ويژه انساني، لياقت و استعداد فوق العاده پيدا ميكند، و خداوند به فرشتگان فرمان ميدهد كه به عنوان تكريم و تجليل از مقام آدم - عليه السلام - او را سجده كنند، يعني خدا را سجده شكر بجا آورند كه چنين موجود ممتازي را آفريده است.
خداوند به فرشتگان خطاب نمود و فرمود: «من بشري از گل ميآفرينم، هنگامي كه آن را موزون نمودم و از روح خودم در آن دميدم بر آن سجده كنيد.»(12)
بنابراين سجده فرشتگان به خاطر آن روح ويژهاي بود كه خداوند در كالبد بشر دميد، و چنين روحي، به آدم لياقت داد تا نماينده خدا در روي زمين شود.
آدم داراي دو بُعد است: جسم و روح انساني. جسم او به حكم مادي بودنش، او را به امور منفي دعوت ميكرد و روح او به حكم ملكوتي بودنش او را به امور مثبت فراميخواند.
فرشتگان جنبههاي مثبت آدم - عليه السلام - را بر اساس فرمان خدا، ديدند، و بدون چون و چرا آدم را سجده كردند، يعني در حقيقت خدا را در راستاي تجليل از آدم سجده نمودند.(13)
ولي ابليس جنبه منفي آدم، يعني جسم او را مورد مقايسه قرار داد، و از سجده كردن آدم خودداري نمود، و فرمان خدا را انجام نداد.
درست است كه سجده بر آدم - عليه السلام - واقع شده و آدم - عليه السلام - قبله اين سجده قرار گرفت. ولي همه انسانها در اين افتخار شركت دارند، چرا كه لياقت و استعدادهاي ذاتي آدم موجب چنين تجليلي از مقامش گرديد، و چنين لياقتي در ساير انسانها نيز وجود دارد.
از اين رو در روايات معراج نقل شده: در يكي از آسمانها، پيامبر - صلّي الله عليه و آله - به جبرئيل فرمود: «جلو بايست تا همه ما و فرشتگان به تو اقتدا كنيم.»
جبرئيل پاسخ داد: «از آن هنگام كه خداوند به ما فرمان داد تا آدم را سجده كنيم، بر انسانها پيشي نميگيريم، و امام جماعت آنها نميشويم».
و نيز هنگامي كه آدم - عليه السلام - از دنيا رفت، فرزندش «هِبَة الله» به جبرئيل گفت: «جلو بايست و بر جنازه آدم - عليه السلام - نماز بخوان». جبرئيل در پاسخ گفت: «اي هِبَة الله! خداوند به ما فرمان داد تا آدم را در بهشت سجده كنيم، بنابراين براي ما روا نيست كه امام جماعت يكي از فرزندان آدم - عليه السلام - قرار گيريم.»(14)
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
#داستان_پیامبران
✍ حضرت آدم علیه السلام
تكبر و سركشي ابليس
ابليس گر چه فرشته نبود(15) ولي از عابدان ممتاز خدا با نام «حارث» در ميان كرّوبيان و فرشتگان، به عبادت خدا اشتغال داشت، و به فرموده حضرت علي - عليه السلام -، «او شش هزار سال خدا را عبادت نمود، كه معلوم نيست از سالها دنيا است يا سالهاي آخرت، در عين حال لحظهاي تكبر، همه عبادت او را پوچ و نابود ساخت».(16)
همه فرشتگان فرمان حق را به طور سريع اجرا كردند، ولي ابليس بر اثر تكبر، از سجده نمودن خودداري ورزيد، و در صف كافران قرار گرفت.(17)
مطابق آيه 34 بقره، ابليس در اين نافرماني، مرتكب سه انحراف و خلاف شد:
1. خلاف عملي: چنان كه تعبير به «اَبي» (سركشي كرد) بيانگر آن است، كه موجب فسق او شد.
2. خلاف اخلاقي: چنان كه تعبير به «اِستَكْبَرَ» (تكبير ورزيد) حاكي از آن است كه موجب خروج او از بهشت، و داخل شدنش به دوزخ گرديد.
3. خلاف عقيدتي، كه با مقايسه كبرآميز خود، عدل الهي را انكار كرد «وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ؛ از كافران گرديد».
خداوند به ابليس خطاب كرد و فرمود: «اي ابليس! چه چيز مانع تو شد كه از سجده كردن مخلوقاتي كه با قدرت خود آن را آفريدم سرباز زدي؟»
ابليس در پاسخ خدا، نه تنها عذرخواهي نكرد، بلكه با مقايسه غلط خود كه مقايسه جسم خود با جسم آدم بود گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريدهاي، ولي آدم را از گِل و آتش بر گل برتري دارد.»
همين تكبر و خود برتربيني ابليس باعث شد كه خداوند به او فرمان داد:
«فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيكَ لَعْنَتِي إِلي يوْمِ الدِّينِ؛ از آسمانها و صفوف فرشتگان خارج شو كه تو رانده درگاه مني، و قطعاً لعنت من بر تو تا روز قيامت ادامه دارد.»
ابليس گفت: «پروردگارا! مرا تا روزي كه انسانها برانگيخته ميشوند (روز قيامت) مهلت بده».
خداوند فرمود: «تو از مهلت شدگان هستي، ولي تا روز و زمان معين.» ابليس (كه از اين مهلت، بيشتر مغرور شد، و از آن جا كه در رابطه با آدم - عليه السلام - رانده درگاه خدا شده بود، همه دشمني خود را به آدم آشكار كرد و) گفت: «خدايا به عزتت سوگند، همه انسانها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از ميان آنها، كه بر آنها سلطه ندارم».(18)
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
#داستان_پیامبران
✍ حضرت آدم علیه السلام(۵)
گويند: در عصر حضرت موسي - عليه السلام -، روزي ابليس نزد حضرت موسي - عليه السلام - آمد و گفت: «ميخواهم هزار و سه پند به تو بياموزم».
موسي - عليه السلام - او را شناخت و به او فرمود: «آن چه كه تو ميداني، بيشتر از آن را من ميدانم، نيازي به پندهاي تو ندارم».
جبرئيل - عليه السلام - بر موسي - عليه السلام - نازل شد و عرض كرد: «اي موسي! خداوند ميفرمايد: هزار پند او فريب است، اما سه پند او را بشنو».
موسي - عليه السلام - به ابليس فرمود: «سه پند از هزار و سه پندت را بگو!»
ابليس گفت: «1. هر گاه تصميم بر انجام كار نيكي گرفتي، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشيمان ميكنم؛ 2. اگر با زن نامحرمي خلوت كردي، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافي عفت وادار مينمايم؛ 3. هرگاه خشمگين شدي، جاي خود را عوض كن، و گرنه موجب فتنه خواهم شد.
اكنون كه تو را سه پند دادم (به تو حقّي پيدا كردم) در عوض، از خدا بخواه تا مرا بيامرزد.»
موسي - عليه السلام - خواسته ابليس را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: «شرط آمرزش شيطان آن است كه به كنار قبر آدم - عليه السلاام - برود و خاك قبر او را سجده كند.»
حضرت موسي - عليه السلام - فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد.
ابليس كه هم چنان در خودخواهي و تكبر غوطهور بود، گفت: «اي موسي! من در آن هنگام كه آدم - عليه السلام - زنده بود، بر او سجده نكردم، چگونه اكنون حاضر شوم كه بر خاك قبر او سجده كنم؟!».
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
✍ #داستان_پیامبران
📖 دااستان حضرت الیاس (ع )3
نصيحتي از الياس (ع) و گريه عميق او
حضرت الياس (ع) / نصيحتي از الياس (ع) و گريه عميق او
نصيحتي عميق از الياس - عليه السلام -
حضرت الياس - عليه السلام - در سير و سياحت خود در صحرا به يكي از سياحان رسيد، و ساعتي با هم همدم شدند. بين الياس و سياح، گفتگوي زير رخ داد:
الياس: آيا ازدواج كردهاي؟
سياح: نه.
الياس: حتماً ازدواج كن، و از تنها زندگي كردن بيرون بيا.
سياح: بسيار خوب ولي با كدام بانويي، با چه ويژگيهايي ازدواج كنم.
الياس: به تو نصيحت ميكنم، با بانويي كه داراي يكي از اين چهار خصلت باشد ازدواج نكن تا داراي زندگي آرام گردي. آن چهار خصلت عبارت است از:
1. با زن «مختلعه»، يعني زني كه بدون جهت، تقاضاي جدايي از همسرش دارد.
2. با زن «مُباريه» يعني زن خودخواه فخر فروشي كه به چيزهاي واهي افتخار ميكند.
3. با زن «عاهره» يعني زني كه مرزهاي شرم و عفت را رعايت نكرده و بيبند و بار است.
4. با زن «ناشزه» يعني زن بلند پروازي كه ميخواهد بر شوهرش چيره گردد، و اطاعت از شوهر نكند.»(1)
راز گريه جانسوز الياس - عليه السلام -
مطابق بعضي از روايات، الياس - عليه السلام - از زندگان است و همانند خضر - عليه السلام - زنده ميباشد، و خداوند اين زندگي ابدي را به خاطر عشق و علاقهاش به مناجات با خدا به او داده است، در اين راستا به روايت زير توجه كنيد:
روزي عزرائيل نزد الياس آمد تا روحش را قبض كند. الياس به گريه افتاد. عزرائيل گفت: «آيا گريه ميكني، با اين كه به سوي پروردگارت باز ميگردي؟»
الياس گفت: «گريهام براي مرگ نيست، بلكه براي فراق از شبهاي (طولاني) زمستان و روزهاي (گرم و طولاني) تابستان است كه دوستان خدا اين شبها را به عبادت ميگذرانند، و در اين روزها روزه ميگيرند. و در خدمت خدا هستند و از مناجات با محبوبشان، خدا لذّت ميبرند، ولي من ميخواهم از صف آنها جدا گردم و اسير خاك شوم.
خداوند به الياس چنين وحي كرد: «تو را به خاطر آن كه علاقه به مناجات داري و ميخواهي در خدمت مردم باشي. تا روز قيامت مهلت دادم، تا زندگي را ادامه دهي، و از صف اولياي خدا جدا نگردي، و با آنها به مناجات و راز و نياز، مأنوس باشي.(2)
------------------------------
1- المحجّة البيضاء، ج 3.
2- المخازن، علّامه سيد عباس كاشاني، ج 1، ص 286.
✅ کانال یاوران قران
http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
📖#داستان_پیامبران
✍حضرت الياس و شيوه دعوت او
يكي از پيامبران مرسل، حضرت الياس است كه نام مباركش در قرآن در دو مورد آمده است، در يك جا به عنوان انساني شايسته در رديف زكريا و عيسي و يحيي - عليهم السلام - ذكر شده (انعام - 85) و در جاهاي ديگر به عنوان پيامبر مرسل ياد شده است (صافّات، 123).
گر چه طبق بعضي از اقوال الياس - عليه السلام - همان ادريس، يا خضر يا ايليا است، ولي از ظاهر آيات قرآن استفاده ميشود كه او به طور مستقل، يكي از پيامبران است.
و در آيه 130 سوره صافات ميخوانيم: «سَلامٌ عَلي إِلْياسِينَ؛ سلام بر اِلْياسين»
سپس در آيه 132 ميفرمايد: «إِنَّهُ كانَ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما است.»(1)
كلمة الياسين همان الياس است كه يا و نون بر آن افزوده شده است، و نيز احتمال دارد نظر به اين كه پدرش ياسين نام داشت، او را الياسين خواندند.
الياس از پيامبران بني اسرائيل و از نوادههاي هارون - عليه السلام -(2) برادر موسي - عليه السلام - است، و از امام صادق - عليه السلام - نقل شده كه الياس از پيامبران عابد بني اسرائيل بود.(3)
شيوه دعوت الياس - عليه السلام -
حضرت الياس - عليه السلام - از طرف خدا مأمور هدايت بت پرستان شد، كه به قول بعضي، آنها در بَعْلُبك (كه اكنون در كشور لبنان قرار گرفته) بودند. الياس - عليه السلام - آنها را به تقوا و پاكسازي دعوت كرد. و از بت پرستي و پرستش بت بَعْلُ (كه بت بزرگ آنها بود) برحذر داشت، و قوم بت پرست را به خاطر پرستش بت، سخت نكوهش نمود و به آنها فرمود: خداي يكتا و بيهمتا پروردگار شما و پدران پيشين شما است، مربي و تربيت كننده شما او است، همه نعمتهايي كه داريد از او است، و حل هر مشكلي به دست با كفايت او ميباشد، چرا جز او را ميپرستيد؟ دست از تقليد كوركورانه برداريد، و روش نياكان خود را دنبال نكنيد، خداي حقيقي را بپرستيد.
ولي قوم خيره سر و خود خواه او، گوش به اندرزهاي او ندادند، و به هدايتهاي منطقي و دلسوزانه او اعتنا نكردند، و به تكذيب او پرداختند، خداوند به آنها هشدار داد كه روزي خواهد آمد كه آنها در دادگاه عدل الهي قرار خواهند گرفت و در عذاب دوزخ، احضار خواهند شد.(4)
ايمان گروه اندكي به دعوت الياس - عليه السلام -
تبليغات الياس - عليه السلام - باعث شد كه عدهاي از بندگان خالص خدا، به او ايمان آوردند، و برخلاف مسلك جامعه، سنّت شكني نموده، و باطل را رها كرده و به حق پيوستند. با اين كه چنين كاري در شرايط سخت آن عصر، بسيار دشوار بود، ولي آنها سنت باطل تقليد كوركورانه و جمله بياساس «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» را رها كرده، و دعوت به حق الياس - عليه السلام - را باور كردند و جزء ياران او شدند.(5)
✅ کانال یاوران قران
http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
📖#داستان_پیامبران
✍حضرت الياس و شيوه دعوت او
يكي از پيامبران مرسل، حضرت الياس است كه نام مباركش در قرآن در دو مورد آمده است، در يك جا به عنوان انساني شايسته در رديف زكريا و عيسي و يحيي - عليهم السلام - ذكر شده (انعام - 85) و در جاهاي ديگر به عنوان پيامبر مرسل ياد شده است (صافّات، 123).
گر چه طبق بعضي از اقوال الياس - عليه السلام - همان ادريس، يا خضر يا ايليا است، ولي از ظاهر آيات قرآن استفاده ميشود كه او به طور مستقل، يكي از پيامبران است.
و در آيه 130 سوره صافات ميخوانيم: «سَلامٌ عَلي إِلْياسِينَ؛ سلام بر اِلْياسين»
سپس در آيه 132 ميفرمايد: «إِنَّهُ كانَ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما است.»(1)
كلمة الياسين همان الياس است كه يا و نون بر آن افزوده شده است، و نيز احتمال دارد نظر به اين كه پدرش ياسين نام داشت، او را الياسين خواندند.
الياس از پيامبران بني اسرائيل و از نوادههاي هارون - عليه السلام -(2) برادر موسي - عليه السلام - است، و از امام صادق - عليه السلام - نقل شده كه الياس از پيامبران عابد بني اسرائيل بود.(3)
شيوه دعوت الياس - عليه السلام -
حضرت الياس - عليه السلام - از طرف خدا مأمور هدايت بت پرستان شد، كه به قول بعضي، آنها در بَعْلُبك (كه اكنون در كشور لبنان قرار گرفته) بودند. الياس - عليه السلام - آنها را به تقوا و پاكسازي دعوت كرد. و از بت پرستي و پرستش بت بَعْلُ (كه بت بزرگ آنها بود) برحذر داشت، و قوم بت پرست را به خاطر پرستش بت، سخت نكوهش نمود و به آنها فرمود: خداي يكتا و بيهمتا پروردگار شما و پدران پيشين شما است، مربي و تربيت كننده شما او است، همه نعمتهايي كه داريد از او است، و حل هر مشكلي به دست با كفايت او ميباشد، چرا جز او را ميپرستيد؟ دست از تقليد كوركورانه برداريد، و روش نياكان خود را دنبال نكنيد، خداي حقيقي را بپرستيد.
ولي قوم خيره سر و خود خواه او، گوش به اندرزهاي او ندادند، و به هدايتهاي منطقي و دلسوزانه او اعتنا نكردند، و به تكذيب او پرداختند، خداوند به آنها هشدار داد كه روزي خواهد آمد كه آنها در دادگاه عدل الهي قرار خواهند گرفت و در عذاب دوزخ، احضار خواهند شد.(4)
ايمان گروه اندكي به دعوت الياس - عليه السلام -
تبليغات الياس - عليه السلام - باعث شد كه عدهاي از بندگان خالص خدا، به او ايمان آوردند، و برخلاف مسلك جامعه، سنّت شكني نموده، و باطل را رها كرده و به حق پيوستند. با اين كه چنين كاري در شرايط سخت آن عصر، بسيار دشوار بود، ولي آنها سنت باطل تقليد كوركورانه و جمله بياساس «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» را رها كرده، و دعوت به حق الياس - عليه السلام - را باور كردند و جزء ياران او شدند.(5)
✅ کانال یاوران قران
http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
📖 #داستان_پیامبران
✍ حضرت الیاس ( ع ) 2
وقتي كه الياس - عليه السلام - صداي آنها را شنيد، در ميان غار بود. به ايمان آنها طمع كرد
و به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا! اگر اينها راست ميگويند، به من اجازه بده به سوي آنها بروم، و اگر دروغ ميگويند، مرا از گزند آنها حفظ كن، و با آتشي سوزان آنها را مورد هدف قرار بده.»
هنوز دعاي الياس - عليه السلام - تمام نشده بود كه از جانب بالا به سوي آنها آتش فرو ريخت و آنها را سوزانيد.
شاه از اين حادثه آگاه شد و بسيار ناراحت و خشمگين گرديد. در اين هنگام شاه منشي همسرش را كه مردي حكيم و مؤمن بود (و قبلاً از او ياد كرديم) همراه جماعتي به سوي آن كوهي كه الياس - عليه السلام - در آن جا بود فرستاد، و به او گفت: به الياس - عليه السلام - بگو: «اكنون وقت توبه فرا رسيده، نزد ما بيا نزد شاه برويم تا او به ما بپيوندد و ما را به آن چه كه مورد خشنودي خداوند است فرمان دهد، و به قومش دستور دهد كه از بت پرستي دست بردارند، و به سوي خداي يكتا و بيهمتا جذب گردند.»
منشي مؤمن به اجبار همراه جماعتي اين مأموريت را انجام دادند، و بالاي كوه رفته و سخن خود را به سمع الياس - عليه السلام - رساندند.
الياس - عليه السلام - صداي آن منشي مؤمن را شناخت، و از طرف خدا به الياس - عليه السلام - وحي شد كه نزد برادر صالحت برو و به او خوش آمد بگو و از او احوالپرسي كن.
الياس - عليه السلام - نزد آن منشي مؤمن رفت، مؤمن گفت: «اين طاغوت (شاه) و اطرافيانش، مرا نزد تو فرستادهاند كه چنين بگويم كه گفتم، و من ترس آن دارم كه اگر همراه من نيايي، شاه مرا بكشد.»
در همين هنگام خداوند به الياس - عليه السلام - وحي كرد: همه اينها نيرنگي از سوي شاه است كه تو را دستگير كرده و اعدام كند، من با شديد نمودن بيماري پسر شاه و سپس مرگ او، كاري ميكنم كه شاه و اطرافيانش از منشي مؤمن غافل گردند، به مؤمن بگو باز گردد و نترسد.
منشي با ايمان با همراهان بازگشت. ديد بيماري پسر شاه شديد شده و همه سرگرم او هستند تا اين كه پسر شاه مُرد. شاه و اطرافيان بر اثر اشتغال به مصيبت آن پسر، مدتي همه چيز را فراموش كردند. پس از گذشت مدتي طولاني، شاه از منشي با ايمان پرسيد: «مأموريت خود را به كجا رساندي؟»
منشي مؤمن گفت: «من از مكان الياس - عليه السلام - آگاهي ندارم.»
سپس الياس - عليه السلام - مخفيانه از كوه پايين آمد و به خانه مادر حضرت يونس - عليه السلام - رفت و شش ماه در آن جا مخفي شد... سپس به كوه بازگشت و خداوند پس از هفت سال زندگي مخفيانه او، به او وحي كرد: «هر چه ميخواهي از من تقاضا كن.»
الياس - عليه السلام - عرض كرد: مرگم را برسان و مرا به پدرانم ملحق كن، كه من براي تو بني اسرائيل را خسته كردم و به خشم آوردم، و آنها مرا خسته كردند و به خشم آوردند.
خداوند فرمود: اكنون وقت آن نرسيده كه زمين و اهلش را از وجود تو خالي كنم، بلكه قوام و استواري زمين و اهلش به وجود تو است. تقاضا كن تا برآورم.
الياس - عليه السلام - عرض كرد: «انتقام مرا از آن كساني كه مرا آزردند و عرصه را بر من تنگ كردند بگير. باران رحمتت را از آنها قطع كن به طوري كه قطرهاي آب باران نيايد مگر به شفاعت من.
✅ کانال یاوران قران
http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
📖#داستان_پیامبران
✍حضرت الياس و شيوه دعوت او
يكي از پيامبران مرسل، حضرت الياس است كه نام مباركش در قرآن در دو مورد آمده است، در يك جا به عنوان انساني شايسته در رديف زكريا و عيسي و يحيي - عليهم السلام - ذكر شده (انعام - 85) و در جاهاي ديگر به عنوان پيامبر مرسل ياد شده است (صافّات، 123).
گر چه طبق بعضي از اقوال الياس - عليه السلام - همان ادريس، يا خضر يا ايليا است، ولي از ظاهر آيات قرآن استفاده ميشود كه او به طور مستقل، يكي از پيامبران است.
و در آيه 130 سوره صافات ميخوانيم: «سَلامٌ عَلي إِلْياسِينَ؛ سلام بر اِلْياسين»
سپس در آيه 132 ميفرمايد: «إِنَّهُ كانَ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما است.»(1)
كلمة الياسين همان الياس است كه يا و نون بر آن افزوده شده است، و نيز احتمال دارد نظر به اين كه پدرش ياسين نام داشت، او را الياسين خواندند.
الياس از پيامبران بني اسرائيل و از نوادههاي هارون - عليه السلام -(2) برادر موسي - عليه السلام - است، و از امام صادق - عليه السلام - نقل شده كه الياس از پيامبران عابد بني اسرائيل بود.(3)
شيوه دعوت الياس - عليه السلام -
حضرت الياس - عليه السلام - از طرف خدا مأمور هدايت بت پرستان شد، كه به قول بعضي، آنها در بَعْلُبك (كه اكنون در كشور لبنان قرار گرفته) بودند. الياس - عليه السلام - آنها را به تقوا و پاكسازي دعوت كرد. و از بت پرستي و پرستش بت بَعْلُ (كه بت بزرگ آنها بود) برحذر داشت، و قوم بت پرست را به خاطر پرستش بت، سخت نكوهش نمود و به آنها فرمود: خداي يكتا و بيهمتا پروردگار شما و پدران پيشين شما است، مربي و تربيت كننده شما او است، همه نعمتهايي كه داريد از او است، و حل هر مشكلي به دست با كفايت او ميباشد، چرا جز او را ميپرستيد؟ دست از تقليد كوركورانه برداريد، و روش نياكان خود را دنبال نكنيد، خداي حقيقي را بپرستيد.
ولي قوم خيره سر و خود خواه او، گوش به اندرزهاي او ندادند، و به هدايتهاي منطقي و دلسوزانه او اعتنا نكردند، و به تكذيب او پرداختند، خداوند به آنها هشدار داد كه روزي خواهد آمد كه آنها در دادگاه عدل الهي قرار خواهند گرفت و در عذاب دوزخ، احضار خواهند شد.(4)
ايمان گروه اندكي به دعوت الياس - عليه السلام -
تبليغات الياس - عليه السلام - باعث شد كه عدهاي از بندگان خالص خدا، به او ايمان آوردند، و برخلاف مسلك جامعه، سنّت شكني نموده، و باطل را رها كرده و به حق پيوستند. با اين كه چنين كاري در شرايط سخت آن عصر، بسيار دشوار بود، ولي آنها سنت باطل تقليد كوركورانه و جمله بياساس «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» را رها كرده، و دعوت به حق الياس - عليه السلام - را باور كردند و جزء ياران او شدند.(5)
✅ کانال یاوران قران
http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
✍ #داستان_پیامبران
حصرت الیاس علیه السّلام(۴)
خداوند سه سال قحطي را بر بني اسرائيل مسلّط كرد. گرسنگي و قحطي آنها را در فشار سختي قرار داد. بلا زده شدند و دچار مرگهاي پي در پي گشتند، و فهميدند كه همه آن بلاها بر اثر نفرين الياس - عليه السلام - است. با كمال شرمندگي و حالت فلاكت بار خود را نزد الياس - عليه السلام - رساندند و گفتند: «همه ما مطيع تو هستيم، به داد ما برس.»
الياس - عليه السلام - همراه آنها به شهر بَعْلُبك وارد شد، شاگردش «اَلْيسَع» نيز همراهش بود. به همراه هم نزد شاه رفتند و گفتگوي زير بين شاه و الياس - عليه السلام - رخ داد:
شاه: «تو بني اسرائيل را با قحطي، نابود كردي»
الياس: «بلكه آن كسي آنها را نابود كرد، كه آنها را گمراه نمود»
شاه: «از خدا بخواه كه آب به آنها برساند.»
وقتي نيمههاي شب فرا رسيد، الياس - عليه السلام - به دعا و راز و نياز پرداخت. سپس به اَلْيسَع فرمود: به اطراف آسمان بنگر چه ميبيني.
او به آسمان نگريست و گفت: ابري را مينگرم.
الياس - عليه السلام - گفت: «مژده باد به شما به باران و آب، خود را حفظ كنيد كه غرق نشويد.»
خداوند باران پي در پي براي آنها فرستاد. زمين سبز و خرم شد. الياس - عليه السلام - در ميان قوم آمد و مدتي آنها در اطراف او بودند و در راه خداپرستي استوار ماندند.
ولي پس از مدتي بر اثر غرور و سرمستي نعمت، بار ديگر غافل شدند، و حقّ الياس - عليه السلام - را انكار نموده، و از دستور او سركشي كردند. سرانجام خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط كرد. دشمنان به ميانشان راه يافتند، و آنها را سركوب نموده، شاه و همسرش را كشتند. و پيكر آنها را به همان باغي كه همسر شاه آن را غصب كرده بود و صاحب صالحش را كشته بود افكندند.
الياس - عليه السلام - پس از نابودي طاغوتيان، وصيتهاي خود را به وصي خود «اَلْيسَع» نمود و سپس به سوي آسمان عروج كرد، و لباس نبوّت را از طرف خدا به اَلْيسَع - عليه السلام - پوشانيد. اَلْيسَع به هدايت بني اسرائيل پرداخت. بني اسرائيل از او اطاعت كرده و احترام شاياني به او نمودند.(1)
------------------------------
1- بحار، ج 13، ص 393-396.
✍ #داستان_پیامبران
حصرت الیاس علیه السّلام(۴)
خداوند سه سال قحطي را بر بني اسرائيل مسلّط كرد. گرسنگي و قحطي آنها را در فشار سختي قرار داد. بلا زده شدند و دچار مرگهاي پي در پي گشتند، و فهميدند كه همه آن بلاها بر اثر نفرين الياس - عليه السلام - است. با كمال شرمندگي و حالت فلاكت بار خود را نزد الياس - عليه السلام - رساندند و گفتند: «همه ما مطيع تو هستيم، به داد ما برس.»
الياس - عليه السلام - همراه آنها به شهر بَعْلُبك وارد شد، شاگردش «اَلْيسَع» نيز همراهش بود. به همراه هم نزد شاه رفتند و گفتگوي زير بين شاه و الياس - عليه السلام - رخ داد:
شاه: «تو بني اسرائيل را با قحطي، نابود كردي»
الياس: «بلكه آن كسي آنها را نابود كرد، كه آنها را گمراه نمود»
شاه: «از خدا بخواه كه آب به آنها برساند.»
وقتي نيمههاي شب فرا رسيد، الياس - عليه السلام - به دعا و راز و نياز پرداخت. سپس به اَلْيسَع فرمود: به اطراف آسمان بنگر چه ميبيني.
او به آسمان نگريست و گفت: ابري را مينگرم.
الياس - عليه السلام - گفت: «مژده باد به شما به باران و آب، خود را حفظ كنيد كه غرق نشويد.»
خداوند باران پي در پي براي آنها فرستاد. زمين سبز و خرم شد. الياس - عليه السلام - در ميان قوم آمد و مدتي آنها در اطراف او بودند و در راه خداپرستي استوار ماندند.
ولي پس از مدتي بر اثر غرور و سرمستي نعمت، بار ديگر غافل شدند، و حقّ الياس - عليه السلام - را انكار نموده، و از دستور او سركشي كردند. سرانجام خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط كرد. دشمنان به ميانشان راه يافتند، و آنها را سركوب نموده، شاه و همسرش را كشتند. و پيكر آنها را به همان باغي كه همسر شاه آن را غصب كرده بود و صاحب صالحش را كشته بود افكندند.
الياس - عليه السلام - پس از نابودي طاغوتيان، وصيتهاي خود را به وصي خود «اَلْيسَع» نمود و سپس به سوي آسمان عروج كرد، و لباس نبوّت را از طرف خدا به اَلْيسَع - عليه السلام - پوشانيد. اَلْيسَع به هدايت بني اسرائيل پرداخت. بني اسرائيل از او اطاعت كرده و احترام شاياني به او نمودند.(1)
------------------------------
1- بحار، ج 13، ص 393-396.
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd