eitaa logo
حوزه مقاومت بسیج حضرت معصومه سلام الله علیها
295 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
269 فایل
" يَرَوْنَ‌مَقَامِی‌وَ‌يَسْمَعُونَ‌كَلاَمِی" جز تو با هر که حرف‌زدم صدایم را نشنید : )🌱 فضای مجازی ، قتلگاه است‌ و مدیون می‌شوید اگر از این فضا به نفع ِانقلاب استفاده نکنید . . . پل ارتباطی با ما: @Selenophilia85 ، @ZzSADAT
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 پیامبر رحمت (ص): ‌ 💚 در ، فتنه را ناخوش نداشته باشيد؛ زيرا آن ها منافقان را نابود مى سازد. ☝ ‌ 🍃 لا تَكرَهُوا الفِتنَةَ في آخِرِ الزمانِ؛ فإنّها تُبِيرُ المُنافِقينَ. ‌ 📙 كنز العمّال : 31170 🍃 ‌ @Afsaran_ir
🌠🍁 🍁 💠 (مدظله العالی): دنیاطلبان برای اینکه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ایجاد میکنند؛ جنگها، تبلیغات دروغین، سیاست‌بازیهای ناجوانمردانه؛ اینها ناشی از همین دنیاطلبیهاست. ۱۳۸۷/۰۶/۲۹ 🔸⚫️🔹 💢 🌀«مدیون لطف مادر این خانواده ایم» 🔸🌺🔹 🍁 🌠🍁
🌠🍁 🍁 💠 (مدظله العالی): مردم ما در مقابله‌ی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنه‌گران زد. ۱۳۸۹/۱۰/۰۸ 🔸⚫️🔹 💢 ♻️موضوع: بیانات مقام معظم رهبری درباره حضور مردم در حماسه 9 دی 🌀حضور بی نظیر مردم خستگی را از تن همه خارج کرد 🔸🌺🔹 🍁 🌠🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 واکنش مجری تلویزیونی به نامه رئیس دولت اصلاحات: نیازی به نوشتن ۳۷ صفحه نامه نیست، یک خط بنویسید ما در سال ۸۸ اشتباه کردیم! ۸۸ 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📳 سرکار گذاشتن کانال های برانداز با یک فیلم جعلی 📲فاصله‌ی اندک دروغ و واقعیت ⚠️به همين راحتي به هر فيلمی اعتماد نكنيد! @golpabasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📳 سرکار گذاشتن کانال های برانداز با یک فیلم جعلی 📲فاصله‌ی اندک دروغ و واقعیت ⚠️به همين راحتي به هر فيلمی اعتماد نكنيد! @golpabasir
🔴‏دشمن این روزها از طریق خط آشوب داخل، سازمان تروریستی اینترنشنال و دیگر رسانه های مزدور، به دنبال این است که نظام را وادار کند دست به اسلحه ببرد! ✅پ‌ن: حاکمیت الله در ایران توسط ملت ایران شکل گرفته و قطعا آرزوی اسلحه کشیدن بر روی مردم را به گور خواهید برد. ✍️مدبر مقدم 🔮کانال مرجع گفتمان @goftemansazan
❌فتنه‌هایی که با دروغ شروع شد: فتنه۸۸:برنده قطعی انتخابات اینجانب هستم! فتنه۹۸: من خودم صبح جمعه فهمیدم بنزین گرون شده! فتنه۱۴۰۱:دخترم هیچ‌گونه بیماریِ زمینه‌ای نداشت! 🔮کانال مرجع گفتمان @goftemansazan
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | فتنه آينده بر سر چه موضوعی خواهد بود؟ ♨️ پیش بینی آینده! ⁉️ نظر حضرت آقا در رابطه با عملکرد چیست؟ ‼️ ریشه اصلی فتنه اخیر چه‌ بود؟ ⁉️ پول‌های بلوکه شده ایران در آمریکا توسط کدام دولت نتایج مثبتی به همراه داشت؟ ⁉️ حضرت آقا به آينده کدام دولت امیدوار است؟ ☑️ بیان موردی دستاورد‌های دولت در زمان اغتشاشات توسط شخص رهبری! 🔴 دلار ۴۵تومنی نتیجه خدمات دولت انقلابی؟! ❌ رسانه‌ها اجازه شنیدن واقعیت را به کسی نخواهند داد!!! ❌ 🔹 برشی از سخنرانی 💠 اندیشکده راهبردی ❣ ‎ 👶🏻@porseman_313 👧🏻
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄