💞 پیامبر رحمت (ص):
💚 در #آخرالزمان، فتنه را ناخوش نداشته باشيد؛ زيرا آن #فتنه ها منافقان را نابود مى سازد. ☝
🍃 لا تَكرَهُوا الفِتنَةَ في آخِرِ الزمانِ؛ فإنّها تُبِيرُ المُنافِقينَ.
📙 كنز العمّال : 31170 🍃
@Afsaran_ir
هدایت شده از محتوای طرح ثامن خواهران فریدن(این عمار؟؟؟)
🌠🍁
🍁
💠 #امام_خامنهای (مدظله العالی): دنیاطلبان برای اینکه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ایجاد میکنند؛ جنگها، تبلیغات دروغین، سیاستبازیهای ناجوانمردانه؛ اینها ناشی از همین دنیاطلبیهاست. ۱۳۸۷/۰۶/۲۹
🔸⚫️🔹
💢#عکس_نوشت
🌀«مدیون لطف مادر این خانواده ایم»
🔸🌺🔹
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
#فتنه
🍁
🌠🍁
هدایت شده از محتوای طرح ثامن خواهران فریدن(این عمار؟؟؟)
🌠🍁
🍁
💠#امام_خامنهای (مدظله العالی): مردم ما در مقابلهی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنهگران زد. ۱۳۸۹/۱۰/۰۸
🔸⚫️🔹
💢#سخننگاشت
♻️موضوع: بیانات مقام معظم رهبری درباره حضور مردم در حماسه 9 دی
🌀حضور بی نظیر مردم خستگی را از تن همه خارج کرد
🔸🌺🔹
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
#فتنه
#حماسه_حضور
🍁
🌠🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 واکنش مجری تلویزیونی به نامه رئیس دولت اصلاحات:
نیازی به نوشتن ۳۷ صفحه نامه نیست، یک خط بنویسید ما در سال ۸۸ اشتباه کردیم!
#خاتمی
#تکرار #فتنه۸۸
🆘 @Roshangari_ir
هدایت شده از محتوای طرح ثامن خواهران فریدن(این عمار؟؟؟)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📳 سرکار گذاشتن کانال های برانداز با یک فیلم جعلی
📲فاصلهی اندک دروغ و واقعیت
⚠️به همين راحتي به هر فيلمی اعتماد نكنيد!
#سواد_رسانه
#حجاب
#فتنه
@golpabasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📳 سرکار گذاشتن کانال های برانداز با یک فیلم جعلی
📲فاصلهی اندک دروغ و واقعیت
⚠️به همين راحتي به هر فيلمی اعتماد نكنيد!
#سواد_رسانه
#حجاب
#فتنه
@golpabasir
هدایت شده از محتوای طرح ثامن خواهران فریدن(این عمار؟؟؟)
🔴دشمن این روزها از طریق خط آشوب داخل، سازمان تروریستی اینترنشنال و دیگر رسانه های مزدور، به دنبال این است که نظام را وادار کند دست به اسلحه ببرد!
✅پن: حاکمیت الله در ایران توسط ملت ایران شکل گرفته و قطعا آرزوی اسلحه کشیدن بر روی مردم را به گور خواهید برد.
✍️مدبر مقدم
🔮کانال مرجع گفتمان
#فتنه
@goftemansazan
❌فتنههایی که با دروغ شروع شد:
فتنه۸۸:برنده قطعی انتخابات اینجانب هستم!
فتنه۹۸: من خودم صبح جمعه فهمیدم بنزین گرون شده!
فتنه۱۴۰۱:دخترم هیچگونه بیماریِ زمینهای نداشت!
🔮کانال مرجع گفتمان
#فتنه
@goftemansazan
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #ببینید | فتنه آينده بر سر چه موضوعی خواهد بود؟
♨️ پیش بینی #فتنه آینده!
⁉️ نظر حضرت آقا در رابطه با عملکرد #دولت چیست؟
‼️ ریشه اصلی فتنه اخیر چه بود؟
⁉️ پولهای بلوکه شده ایران در آمریکا توسط کدام دولت نتایج مثبتی به همراه داشت؟
⁉️ حضرت آقا به آينده کدام دولت امیدوار است؟
☑️ بیان موردی دستاوردهای دولت در زمان اغتشاشات توسط شخص رهبری!
🔴 دلار ۴۵تومنی نتیجه خدمات دولت انقلابی؟!
❌ رسانهها اجازه شنیدن واقعیت را به کسی نخواهند داد!!! ❌
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
#جهادتبیین❣ #جهادفرزندآوری❣#جهادحیاعفت_حجاب_غیرت ❣#جهادصرفه_جویی❣ #لبیک_یاخامنه_ای❣
#سپاه_نورچشم_ماست❣
#ماه_رجب❣
#ThanksIRGC
👶🏻@porseman_313 👧🏻
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄