اختتامیه کلاسهای طرح ولایت واندیشه اسلامی وتح
جلیل از دانش آموختگان این دوره
پایگاه مطهره گل امیر
🕊🤍🪴
#ایران_قوی
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#پایگاه_مطهره
اقتدار جمهوری اسلامی به واسطه اراده مردم با بصیرت ایران است،انقلاب اسلامی یعنی مردم سالاری دینی و این همان هدف امام راحل (ره) است، زیرا مردم با حضور در انتخابات خود سرنوشت خود را تعیین کرده و نمایندگان خود در مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری را تعیین میکنند.
نشست بصیرتی باحضور جناب آقای چیانی وحضور پرشور مردم فهیم روستای گل امیر
🕊🤍🪴
#ایران_قوی
#مسیر_روشن
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#پایگاه_مطهره
دهه فجر مبارکباد
🌷🌷🌷🌷
حضور گروه جهادی با تلاش پایگاه مقاومت بسیج مطهره گل امیر وحضور گروه جهادی پزشکی در عرصه های داندان پزشکی،توانبخشی وآموزش خانواده
🕊🤍🪴
#ایران_قوی
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#پایگاه_مطهره
📚 برشی از کتاب #جهاد_تبیین
♦️ اگر زینب کبرىٰ(سلاماللهعلیها) و امام سجّاد(صلواتاللهعلیه) در طول روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا؛ و چه در روزهاى بعد، در کوفه، در راه شام و کوفه، در خودِ شام - بعد در آمدن به کربلا و زیارت، بعد در رفتن به مدینه، و بعد در طول سالهاى متمادى که این بزرگواران زنده ماندند مجاهدت نکرده بودند، نگفته بودند، تبیین نکرده بودند، حقایق را افشا نکرده بودند، حقیقت فلسفهی عاشورا را و هدف حسینبنعلى را و ظلم دشمن را بیان نکرده بودند، واقعهی عاشورا تا امروز جوشان و زنده و مشتعل باقى نمیماند.
🕊🤍🪴
#ایران_قوی
#فصل_آگاهی
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
♦️ مرادت اینجاست
📚 برشی از کتاب «متولّد چهل و دو»
📝 همهجا زمزمهی ورود امام خمینی بود. نهایتا روز یازده بهمن اعلام شد فردا حضرت امام به ایران میآیند. ... تاب ماندن در این مکان را نداشتم؛ بی قرار بودم. ... من دل تو دلم نبود. نمیدانستم فردا چه خواهد شد. آیا اجازهی ورود به هواپیمای امام داده خواهد شد یا نه؟ بیتاب بودم. شب سختی بود. انتظار، اضطراب و خوشحالی و نگرانی، همه چیز باهم یکی شده بود.
صبح که شد، آمدم مغازه و آقای مقدسزاده تلویزیون آورد و برنامه شروع شد. تلویزیون داشت امام را نشان میداد و هواپیما نشسته بود که ناگهان تصویر امام رفت و تصویر شاه آمد روی صفحهی تلویزیون. ظاهراً در ساختمان تلویزیون درگیری شده بود و برای لحظاتی اختیار تلویزیون افتاده بود دست شاهدوستها. به قدری عصبانی شدم که میخواستم تلویزیون را بردارم پرت کنم داخل خیابان. بعداً فهمیدم خیلیها این کار را کردند و با دیدن تصویر شاه تلویزیون را زمین زدهاند.
... وسط روز تصمیم گرفتم بروم دیدار امام. آمدم سراغ رجبزاده؛ بعد هم برادرم آقا رضا و پسرم محسن را خبر کردم و راه افتادیم... در تهران همهی اینها را بردم خانهی پدر خانمم و فردا صبحش رفتیم دیدن امام. مقابل مدرسهی علوی ایستاده بودیم که آقای خامنهای آمدند؛ خیلی هم عجله داشتند؛ دنبال کار مهمی بودند؛ ولی ایستادند و احوالپرسی کردند و گفتند: مرادت همینجا است.
آن روز امام را دیدم، بهترین لحظات عمرم بود
#ایران_قوی
#فصل_آگاهی
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
باسلام.
ضمن عرض تبریک ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی با توجه به مراسمات دهه فجر در مساجد ،مدارس ،گلزارشهدا و...جهت برگزاری نمایشگاه کتاب دفاع مقدس و انقلاب اسلامی با تخفیف از انتشارات ستارگان درخشان با شماره ۰۹۱۳۸۸۹۷۸۱۲ تماس حاصل فرمایید.
ارسال پیام تا اخرین رده
#دهه_فجر
#کتاب_خوب
🕊🤍🪴
#ستارگان_درخشان
#فصل_آگاهی
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
17.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬ببینید/ جشنواره سرود فریدن
اولین جشنواره سرود حوزه حضرت معصومه(س) با مشارکت بیش از ۱۳ گروه سرود در موضوعات ملی مذهبی به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی برگزار شد.
لینک مشاهده در آپارات
https://aparat.com/v/yPQax
#انتخابات
#رأی_میدهم
#به_چی_رای_بدم
#امنیت_پایدار
#ایران_قوی
#قهرمان_مردم
#جهادتبیین_ایران_اسلامی
🕊🤍🪴
#ایران_قوی
#سرود_افتخار
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
روخوانی وحفظ جزء ۳۰
گروه نوجوانان پایگاه حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
تعداد: ۹ نفر
مربی: موسوی
شنبه ۱۴ بهمن
🕊🤍🪴
#ایران_قوی
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#پایگاه_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله_علیها
دهه فجر مبارک باد
🌿🌿
فضاسازی پایگاه به مناسبت دهه فجر توسط نوجوانان پایگاه
🕊🤍🪴
#ایران_قوی
#پرچم_افتخار
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیه
#پایگاه_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله_علیها
بسم رب المهدی
رمان جدید
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
ادامه دارد ...
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
#ایران_قوی
#فصل_اگاهی
#ستارگان_درخشان
کد: #۰۳خ۲۰
#سپاه_حضرت_صاحب_الزمان_استان_اصفهان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فریدن
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها