eitaa logo
بسیج مساجد و محلات استان اصفهان
5.1هزار دنبال‌کننده
324.9هزار عکس
20.1هزار ویدیو
416 فایل
بسیج مساجد و محلات استان اصفهان جهت ارسال اخبار ويژه و ناب مساجد و محلات و پايگاه های استان اصفهان، که دارای قابليت الگوپذيری دارد. ارسال خبر: از طریق مدیران شهرستان ها ارسال سوژه و ارتباط با ادمین: @basij_masajed_mahlat_esfhan
مشاهده در ایتا
دانلود
1️⃣ 💚مانند مادر💚 سال های ابتدایی نبوت و پیامبری☀️ حضرت محمد صلی الله علیه و آله، افراد بسیاری وجود داشتند که پیامبری ایشان را باور نداشتند👹 و یا دعوت ایشان به سوی خدا☝️ برای آن ها خطرآفرین بود. چرا که آن ها مشرکانی👹 بودند که به جای خدای حقیقی، بت ها🗿را می پرستیدند. بنابراین با دعوت پیامبر به سوی خدا مخالفت😡 می کردند و به اذیت و آزار پیامبر می پرداختند. آن ها بر سر پیامبر☀️ خاک می ریختند، به طرف او سنگ پرتاب می کردند و آرزوی مرگ او را می کردند😔. پیامبر زمانی که به خانه می آمدند، دست های مهربان فاطمه ی زهرا💚پدر را نوازش می کرد و دل پیامبر با مهربانی های فاطمه شاد می شد. اذیت کردن پیامبر به جایی رسید که ایشان و مسلمانان را از مکه🕋 اخراج کردند . آن ها مجبور شدند3️⃣سال در بیابانی🌅 خشک و بی آب و علف بنام شعب ابی طالب زندگی کنند. روزها، هوای گرم🥵 و شب ها، بی نهایت سرد😖بود. در تمام این مدت زهرای💚 6 ساله در سختی زندگی می کرد اما هیچ وقت لب به گله و شکایت باز نکرد. حضرت خدیجه(س)؛ مادرِ حضرت زهرا، مدتی بعد از خروج از شعب از دنیا رفتند و در این شرایط فاطمه مانند مادر و پرستار از پیامبر مراقبت💫 می کردند و به ایشان محبت❤️ می کردند. به همین خاطر حضرت محمّد (ص) همیشه به دخترش می فرمود«امّ ابیها»🎁یعنی فاطمه جان! تو مثل مادرم هستی! آباد (س)
2️⃣ 🎊لباس عروسی🎊 زن فقیر🧕، لباس کهنه‌اش را که در مقابل آفتاب رنگ باخته بود، پوشید و از خانه🏠 بیرون زد😔. باد پاییزی گاهی نرمه‌ی خاکی را به هوا می‌افشاند و چشم‌های زن را می‌سوزاند😢. نزدیکی‌های مسجد🕌 احساس کرد بوی عطری😌 فضا را پر کرده است، کم کم نم نم باران🌦 شروع شد. زن خوشحال بود از اینکه به زودی گرد و غبار فرو خواهد نشست. کنار مسجد، عدّه‌ای را دید که جلوی خانه‌ای جمع شده بودند و شادی 👏می‌کردند.خانه🏠 برایش آشنا بود. فهمید که بساط عروسی💍 برپاست. برای مدّتی غم‌هایش را فراموش کرد و در شادی صاحب‌خانه شرکت کرد. وقتی جمعیّت پراکنده شد. به آرامی در خانه را زد. نوعروس💚در را باز کرد. شرم در چهره‌ی زن😓 موج می‌زد. با اشاره به👈پیراهن نخ‌نمای خودش، از بانوی خانه درخواست کرد یک پیراهنِ کهنه به او بدهد🙏 عروس💚 به خانه رفت تا پیراهن را بیاورد. در بین راه ناگهان آیه‌ای زلال از جویبار ذهنش گذشت و آیه ی ۹۲ سوره ی آل عمران را آهسته زمزمه کرد: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّیٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛ هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست😘 دارید (در راه خدا) انفاق کنید.» دوباره برگشت، لباس عروسی را از تن درآورد و پیراهن کهنه را خودش پوشید. بعد از آنکه لباس عروسی را به زن فقیر🧕بخشید، با خود گفت: «من ِ که دختر پیامبرم☀️ و همسر علی🌟، بیش از همه باید به قرآن عمل کنم☝️.» نویسنده : راضیه نیک مرام آباد (س)
3️⃣ گردنبند با برکت🌱 روزی پیامبر ☀️در مسجد🕌نشسته بودند. پیرمردی👨🏾‍🦳 وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام😔، لباس مناسبی ندارم😢، پولی هم ندارم و قرض هم دارم.کمکم کنید😭 پیامبر☀️ به بلال👨🏿‍🦲فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه💚 ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است. بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا💚 تعریف کرد. حضرت گردنبند خود را که هدیه🎁بود باز کردند و به بلال👨🏿‍🦲دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند. بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر☀️داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم👌 عمار یاسر آن را خرید💰و مرد فقیر را به خانه🏠خود برد. به او لباس👕 و غذا 🍪🍲داد و دو برابر میزان قرض به او پول💰💰 داد😍😍 سپس عمار غلام خود را صدا🗣زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا💚می بری و می گویی که هدیه 🎁است. تو را نیز به فاطمه بخشیدم. غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است😊. حضرت فاطمه💚 هم غلام را در راه رضای خدا☝️ آزاد ⛓کردند. غلام گفت: متعجّبم!😳 چه گردنبند با برکتی🌱!😍 گرسنه ای را سیر🍪🍲 کرد، بی لباسی👕 را پوشاند، قرض مقروضی💰 را ادا کرد، غلامی را آزاد⛓ کرد و دوباره نزد 💚صاحبش💚 بازگشت. آباد (س)