#دلنوشتهسحرهجدهم . . .
✍ و . . .
هجدهمین سحر رمضان، "دردناکترین" ساعات این ضیافت است . . .
❄️ آسمان و زمین، عجیــب بوی درد گرفتهاند.
میدانی . . . ؛
شق القمری در کوفه، درپيش است،
که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شدهاست.
❄️ بیقراری، جان مرا به آتش کشاندهاست . . .
حِصن حَصین زمین، آماده پرواز میشود.
و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، میخرد!
تصور دردهای فردا، استخوان سوز است!
عـلـی علیهالسلام، با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است، به محرابی میرود، که قرار است، ماه را در آن بشکافند.
وای، که درد این ثانیه ها، پای قلمم را لنگ میکند!
❄️ یوسفم . . .
من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کردهام.
علــی، جان پیامبر ، . . . همهی پناه من . . . و همهی پناه اهل زمین و آسمان است.
من؛ بی علی، هزار بار، یتیمی را تجربه کردهام.
❄️ فاجعهایست رمضانهای بدون تو!
نمیدانیم . . . بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم؟
بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم،
یا بر غربت آنکس که بدستش نمیآوریم؟
❄️ مولا تو بگو . . .
شیعه چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟
آقای من
لیلةالقـــ✨ـدر
شب تعیین مقدّرات در پیش است . . .
و مـــن . . .
یک نشانی از پیراهنت، میخواهم!
تقدیر مرا، به همین یک نشانه، زیبـــا کن.
https://eitaa.com/bareektarazmoo
https://chat.whatsapp.com/GsNHi9qj87O8fGfP5eDzm2
https://t.me/nokattarbiyati