استاد وحیدی 1 ؛ اهمیت و جایگاه نماز از منظر قرآن ؛ آمار و مقایسه نماز با دیگر عبادات.mp3
5.18M
﷽ 🔶 اهمیت و جایگاه نماز 🔶
1⃣ آمار #نماز در #قرآن و مقایسه نماز با دیگر عبادات
#آیات_نماز #استاد_علی_اکبر_وحیدی
🔷یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🌹«#ارحنا يا بلال»
⁉️مردمى كه از كار و تلاش روزانه خسته مىشوند، براى رفع #خستگى چه مىكنند؟
👈 بسيارى از مردم حداقل در كشور ماعادت به نوشيدن #چاى دارند.
✅عدهاى ديگر براى رفع خستگى مىخوابند و با خواب خستگى را فراموش مىكنند.
💟عدهاى ديگر با خوردن دوا رفع خستگى مىكنند و مىگويند آرامبخش است و ...
✳️به يقين، يكى از پركارترين انسانهاى تاريخ وجود مبارك #پيغمبر اسلام بوده است. در روايات آمده است كه هر وقت ايشان خسته مىشد و بدن مباركش در فشار قرار مىگرفت، براى رفع خستگى نه چاى مىخورد، نه ميوه ميل مىكرد، و نه مىخوابيد؛ بلكه وقتى خيلى خسته مىشد #بلال حبشى را صدا مىكرد و اگر بلال در مجلس نبود به دنبالش مىفرستاد و به او مىفرمود:
🙏«ارحنا يا بلال».
. بلال را با این جمله امر به #اذان گفتن می فرمود دند. در این جمله واژه ی «ارحنا» دارای بار معنایی مهمی است در این جمله، نقشه راه #آرامش و راحتی قرار دارد. «ارحنا»از بن«روح»می باشد.
❤️ «روح» یعنی ظهور و جریان یک امر لطیف در کالبد که باعث انبساط و فرح ناکی روحیه وآسانی مشتقات و نجات از مشکلات می گردد با این سخن معنای واژه «ارحنا» یعنی ای بلال با اذان در باغ مصفای ارتباط با غنی مطلق و قدرت فائق وهمه هستی و جان بخش جهان را بر رویم باز کن.
🔷به هرحال، وقتى بلال مىآمد پيغمبر اكرم به او مىفرمودند: خسته و كوبيدهام، به من قدرى راحتى و آسودگى ببخش!
⚠️❓من وشما خستگی مان را با چه رفع می کنیم؟
✳️یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
4_5798558702638204713.mp3
9.86M
هنوز باورمان نیست که رفتی حاجی💔....
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
🌷یاوران نماز @yavarannamaz
گلچین کتاب نهج الذکر جلد 1 تا 4 ؛ محمدی ری شهری.pdf
2.14M
﷽ 🍓 گلچین کتاب چهار جلدی #نهج_الذکر جلد ۱ تا ۴ 🍓
🌷 #نماز بالاترین ذکر و یاد خداست
🌷 در این کتاب فضیلت #ذکر و آثار و برکات و تفسیر ذکرهای داخل #نماز ، مثل #صلوات و #استعاذه #بسم_الله_الرحمن_الرحیم و #سبحان_الله و #الحمدلله و #لا_إله_إلا_الله و #استغفار و #لا_حول_و_لا_قوة_إلا_بالله آمده است.
مناسب برای معلمان و مبلغان محترم
#pdf #ارسال_به_گروه_ها
🌼یاوران نماز @yavarannamaz
⭕️ #دنیا ما را از #نماز_جماعت باز ندارد.
👈 در زمان پیامبر صلی الله عليه و آله #مؤمنی سخت فقير و مستمند بود. و در صُفّه زندگی می کرد.
(صُفّه سايه ای در كنار #مسجد بود. مسلمانان غريب و بی پناه آنجا اسكان داده می شدند)
🌱 وی تمام نمازها را پشت سر پيامبر می خواند. رسول خدا بر او ترحم می كرد و به نیازمندی و غریبی او توجه داشت و می فرمود: ای #سعد! اگر چیزی به دستم برسد تو را بی نياز می سازم.
🌲مدتی گذشت چیزی به دست پيغمبر نيامد. حضرت به حال سعد بيشتر اندوهگين شد. #خداوند سبحان به اندوه پيامبر نسبت به سعد توجه فرمود. جبرئيل را با دو درهم خدمت رسول خدا فرستاد.
🌹#جبرئيل به حضرت عرض كرد: ای محمد! خدا از اندوه تو برای سعد آگاه است. آيا دوست داری او را بی نياز سازی؟
👈پيامبر : آری!
جبرئيل: اين دو درهم را به او مرحمت كن و دستور بده با آن #تجارت كند.
🌼 پيامبر در درهم را گرفت. وقتی كه برای نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را ديد كه در خانه ايستاده و منتظر آن حضرت است.
👈فرمود: ای سعد! آيا تجارت خوب بلدی؟
🔻عرض كرد: سرمايه ای ندارم كه با آن تجارت كنم.
🔷پيامبر دو درهم به او داد و فرمود: با آن تجارت كن و روزی خدا را به دست آور.
♻️ سعد دو درهم را گرفت و در خدمت پيغمبر به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با ایشان خواند. آن گاه حضرت فرمود: برخيز به دنبال روزی برو! همواره به حال تو غمگين بودم.
✅ سعد مشغول تجارت شد خداوند #برکتی به او داد. هر چه می خريد به دو برابر ميخ فروخت. #دنيا به سعد روی آورد. كم كم سرمايه اش ترقی كرد و مالش فراوان شد و معامله اش رونق گرفت. به طوری كه در كنار در مسجد دکانی گرفت و سرمايه و کالای خود را در آنجا جمع كرده، تجارتش را انجام می داد.
🙏وقتی كه بلال #اذان می گفت و رسول خدا به سوی نماز حركت می كرد، سعد را می ديد كه سرگرم #خريد و فروش بوده، مشغول دنيا است. هنوز وضو نگرفته و خود را برای نماز مهيا نكرده است. با اينكه قبل از اين پيش از اذان مهیای نماز می شد.
👈رسول خدا می فرمود: ای سعد! دنيا تو را از نماز باز داشته است؟
⭕️سعد می گفت: چه كنم؟ سرمايه ام را تلف كنم؟ به اين مرد جنسی فروخته ام، می خواهم پولم را از او بگيرم و از آن دیگری کالایی خريده ام بايد پول او را بدهم.
😔رسول خدا به آن حال سعد بيشتر از فقرش غمگين شد. جبرئيل محضر آن جناب رسيد، عرض كرد: ای پيامبر! خداوند از غم تو برای سعد آگاه است. كدام یک را بيشتر دوست داری؟ حالت اول يا حالت فعلی او را؟
🍀 رسول خدا فرمود: ای جبرئيل! حالت اول (#تنگدستی) او را دوست دارم.
زيرا دنيا آخرت او را از دستش گرفته است.
👈جبرئيل عرض كرد به راستی محبت و اموال دنيا #امتحان بوده و بازدارنده از آخرت می باشد.
📖 آن گاه عرض كرد: يا رسول الله! به سعد بگو آن دو درهمی كه به او داده ای به شما بازگرداند، وضعش به حالت اول بر میگردد.
👈 پيامبر به سعد فرمود: آيا آن دو درهم را به من باز می گردانی؟
عرض كرد: به جای دو درهم، دويست درهم می دهم.
👈حضرت فرمود: نه! همان دو درهم را می خواهم.
🌹 سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چیزی نگذشت كه دنيا از وی روي گرداند و هر چه داشت از دستش رفت. سعد دوباره به حال فقر و نداری افتاد.
📚 بحار الانوار : ج 22، ص 123
🔰یاوران نماز 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
✍#سیمای نماز
با هرکس #قهر مي کنيد با خدا قهر نکنيد ، اگر جويي با دريا و چشمه #ارتباط خود را قطع کند مي خشکد.
"#الصلاةُ وَجه دينکم" نماز #صورت دين است.
الان آقايان چند ميليون خرج مي کنند که دندانهاي آنها صاف شود ، اگر خال داشته باشند چقدر مي دهند اين خال را بر مي دارند يعني چون صورت در ديد است به آن اهميت مي دهند حالا اگر اين خال در کف پا باشد اهميت نمي دهند چون پيدا نيست. نماز صورت دين است.
♻️یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌یک تبلیغ به سبک مدرن یک روحانی
🔻بسیار زیبا👌👌👌
🌺یاوران نماز @yavarannamaz
جوانی که دستور «حاج قاسم سلیمانی» را اطاعت نکرد
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاج قاسم ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم.
«حسین یوسفاللهی» را همه بر و بچههای لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستارهای میدانستند که درخشانتر از ستارههای کویر کرمان است. او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکیاش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. از زندگی این جوان بزرگ، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است.

آن چه خواهید خواند، یکی از خاطرات این عارف جوان و مجاهد است که پس از تطبیق روایات چهار نفر از همرزمانش(حمید شفیعی، علی نجیب زاده، مرتضی حاجباقری و ابراهیم پسدست)، به این ترتیب ثبت شده.
در سال ۱۳۶۲ بعد از عملیات خیبر، «لشکر ثارالله» در محور «شلمچه» مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن میبایست از آن عبور میکردند.
یک شب که با موساییپور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و جلو رفتند. مدتی که تاخیر کردند، فکر کردیم کار شناساییشان طول کشیده، منتظرشان ماندیم. وقتی تاخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است.
با قایق جلو رفتیم، هر چه گشتیم اثری از آنها نبود. بالاخره کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم. بناچار بدون آنها عقب برگشتیم. «حسین یوسفاللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد. شهادت بچهها یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر. و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچهها لو می رفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچه ها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم.
حسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. پرسیدم: چی شد؟
گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم.
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من الان به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است.
بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم . با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.
پرسیدم: کجا هستند؟
گفت: جایی نیستند. دیشب آنها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.
بعد گفت: چهره اکبر خیلی نورانیتر بود. میدانی چرا؟
گفتم: نه.
گفت: اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمیشد. ولی حسین اینطور نبود. نماز شب میخواند، ولی اگر خسته بود نمیخواند. دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.
بعد گفت: دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقی ها ما را نگرفته اند. ما برمیگردیم.
پرسیدم: اگر اسیر نشدهاند چطور برمیگردند؟
گفت: احتمالا شهید شدهاند و جنازه های شان را آب میآورد.
پرسیدم: حالا کی میآیند؟ خیلی راحت گفت: یکی شب دوازدهم و آن یکی شب سیزدهم.
پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد.
شب دوازدهم، از اول مغرب، مرتب لب آب میرفتم و به منطقه نگاه میکردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچهها را بیاورد ولی خبری نمیشد، اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت ۴ صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود، مضطرب و شتابزده گفت: حاج حمید زود بیا اینجا، چیزی روی آب است و به این سمت میآید.
حاج اکبر (مسوول خط) و حسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم. دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موج های آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب حسین کاملا تعبیر شد.
✅یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
قراربندگی-سرکارخانم ابراهیمی فرد.pdf
836.8K
طرح درس باموضوع #قرار_بندگی(شاخصه نماز)
📂 جهت تدریس امر #نماز در مدارس
🌲 یاوران نماز @yavarannamaz