مداحی آنلاین - نماهنگ خوابم یا بیدار - رعنایی.mp3
6.52M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃خوابم یا بیدارم
🍃الان که بین حرم تو و علمدارم
🎤 #مهدی_رعنایی
⏯ #استودیویی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
🌸🍃
یقین که آتش دوزخ حرام گردیده
به جسم آنکه بود یار آشنای حسین
#شب_زیارتی_ارباب
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
هر کجا ملک خدا هست حسینیهى توست
هرکه را مینگرم شوقِ محرم دارد...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
خدا نخواست که من اهل ناکجا باشم
اجازه داد فقط اهلی شما باشم...
#محمدعلی_بهمنی
#شب_زیارتی_ارباب
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
حسین،
خوشنامیِ دنیاست و خوشکامیِ آخرت...
#سیدمهدی_شجاعی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
از بین کُلِ خلق تو را دوسـت دارمَت
حُبی لَکَ الْهَوٰا بِاَبی اَنْتَ یٰا حُسین...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
پای ما که به در خیمهی او باز نشد
محضرش کاش صدای دل ما را ببرند...
#شب_زیارتی_ارباب
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
آغـوشِ تو یڪ مڪان معمولے نیست!
"هٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ" آرامـش هاست...(:
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اربعین
چه آتشی تو؟ ندانیم و این چه تأثیر است
که هر که دورتر از توست بیشتر سوزد؟!
#روشنی_همدانی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
هوا در بلاتکلیفیِ روشنی روز و تاریکی شب بود...
کاروان کم کم به دشت نینوا نزدیک میشد...
زنگ صدای محملها سکوت سنگینِ شب را
بهم ریخته بود...
باد ناله کنان میوزید و پردههای محملها را
بی رمق تکان میداد...
اینبار، سوز بیابان بود که با سوزِ دل همراهی میکرد
و بر تنهای خسته اسیران تازیانه میزد...
این دشت آشنای قریب غریبیِ مسافران امشب بود...
در اين دشت روايتها ديدهاند
از ارباً اربا شدن علي اكبر تا مشك حضرت سقا
تا اتمام حجت بر حراميان با حنجره شش ماهه...
این کاروان حرفهای زیادی با آنان که در آنجا خفته بودند داشتند...
آمده بودند تا در آنجا چهل روز غم واسیری را
چله بگیرند...
که بگویند این چهل،
چهل سال پیرترشان کرده بود...
آمده بودند تا بگویند والله كه "ما رأیت الا جمیلا"
جز حقیقت نبود...
اما سینههامان شرحه شرحهی این زیبایی شد...
صبر در مقابل قامت این کاروان قد خم کرده بود... حالا میخواستند این داغ را بعد چهل روز،
ببارند...
اما عمهی سادات در تمام راه
چرا انقدر ساکت بود...
زينب هنوز با صدای قرآن سَــر بالای نیزه
هم نوایی میکرد
اما حالا وقت مَحشر کربلای دل او بود...
میتواند این داغ را زمین بگذارد؟ نه!
داغ روی لبهای خشكيدهاش حک شده بود وقتی گلوی برادر را بوسید...
زینب امشب آمده بود عهدش را با برادر تمام کند...
حافظ همهى امانتهايت بودم جانِ دلم ولى
شرمندهام برادرم يك گلات ميان خرابهی
شام جاماند...
و ای وای از شام...ای وای...ای وای...
- سيد ياس
#اربعین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله