eitaa logo
نسیم طراوت 🍃
548 دنبال‌کننده
935 عکس
522 ویدیو
20 فایل
☫ ﷽ ☫ «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» موسسه فرهنگی هنری نسیم طراوت بهشت ـ๛شکرگذاری🌸 ـ๛قوانین و خدمات دولتی به خوش جمعیت ها✨ ـ๛احساسـے ❤️ ـ๛رمان📔 بابچه ها زندگی قشنگ تره👶👶 @hasan_khani47 لینک دعوت : @yazahra_arak313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله لاافارق عمی... محمدحسین حدادیان ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
نسیم طراوت 🍃
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَ
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۷ مروان وارد دارالحکومه شد، به یاد آن زمان که خود حکمران مدینه بود نگاهی به درو دیوار آنجا کرد و همانطور که از سر حسادت به ولید نگاه میکرد، آهی کشید و گفت: _چه شده یاد ما کردی و بعد از گذشت اینهمه مدت از زمان حاکمیتت برای مشورت به دنبال من فرستادی؟ نکند معاویه عذر تو را هم خواسته و برای همین به دست و پا زدن افتادی؟ مگر آن روز که این تخت و مسند را به تو تحویل میدادم نگفتم، به معاویه و این دنیای غدّار اعتماد نکن.. ولید که بی‌حوصله‌تر از آن بود که با مروان بن حکم این گرگ زخمی و روباه مکار و کینه توز کل کل کند، نامه را به طرف مروان داد و گفت: _اشتباه میکنی، معاویه عذر من را نخواسته، به گمانم اینک در محضر رسول اکرم ، مشغول عذرخواهی از ایشان است چرا که حق ولیّ بلافصل پیامبر را پایمال کرد و ظلم‌ها در حق علی و فرزندانش نمود، او مشغول دست و پا زدن است، چرا که لباس اسلام ناب محمدی را از تن دین بیرون آورد و مترسکی از اسلام با لباسی اموی ساخت و به خورد جماعت نادان داد. مروان به حرف‌های تیز ولید توجهی نکرد،با رنگی برافروخته نامه را گرفت و گفت: _یعنی باور کنم معاویه مُرد؟! ولید سری تکان داد و گفت: _بله معاویه مرد و حالا این نامه یا بهتر بگویم حکم که اولین حکمی‌ست یزید به عنوان جانشین پدرش معاویه ، برای من صادر کرده به دستم رسیده، من در اجرای حکم مانده ام...نمیدانم براستی چه کنم؟! خواستم بعد از مدتها با تو مشورت کنم، خواهشاً کینه و حسد را کنار بگذار و رأیی عاقلانه به من بده.. ولید مشغول خواندن نامه شد و لبخندی روی لبش نشست با هر کلمه ای که میخواند لبخندش پررنگ تر میشد. مروان نامه را سریع خواند و بعد همانطور که به سمت ولید قدم برمیداشت، شمرده شمرده گفت: _انالله و اناالیه راجعون...بالاخره معاویه هم به سمت ملکوت پر کشید، چه مرد مهربان و سیاستمداری بود و مردی که دیگر نمونه‌اش را نخواهیم دید. ولید که خود خدمتگزاری صادق برای بنی‌امیه بود سری تکان داد با خود گفت: _او‌ خدمتگزاری مهربان برای خود و خاندان و اهلبیت و جیب خود بود و بعد سرش را بالا گرفت رو به مروان گفت: _حال که مضمون نامه را متوجه شدی، نظرت چیست؟ مروان با حالتی متفکرانه به زمین چشم دوخت و‌گفت: _خوب حکم را اجرا کن، هر چه یزید خواسته انجام بده. او گفته از عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و حسین بن علی برایش بیعت بستانی و اگر حاضر به بیعت نبودند سرشان را از تن جدا کنی. عبدالله بن عمر که مردی عافیت‌طلب است و در پی نزاع نیست و خیلی راحت بیعت میکند، عبدالله بن زبیر هم که بود و نبودش فرق نمیکند چون مردم مدینه به او اقبالی ندارند، میماند حسین بن علی... که من میگویم... ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۸ مروان به اینجای حرفش که رسید اندکی سکوت کرد. ولید که انگار بی تاب شده بود گفت: _تو...تو چه در مورد حسین میگویی؟ مروان دندانی بهم سایید و گفت: _حسین پسر ابوتراب است..اینها حقی در خلافت دارند و البته مستحق تر از هرکسی به خلافت هستند، پس محال است با کسی چون یزید که نماز را سبک میشمارد و شرب خمر میکند و زیر دست معلمان مسیحی پرورش یافته و به نظرم بیشتر از آنکه مسلمان باشد، مسیحی است، بیعت کند...پس او را به ترفندی به اینجا بکشان و امانش نده و سر از تنش جدا کن... ولید با حالتی که رعشه در اندامش افتاده بود و آشکار لحن بیانش میلرزید گفت: _ای کاش ولید از مادر زاده نشده بود و نامی از او برده نمیشد و چشمانش پر از اشک شد و ادامه داد: _مرا با حسین، پسر فاطمه چکار؟! مروان که میخواست به هر طریقی حرفش را به کرسی بنشاند، با ملایمت گفت: _ای امیر؛ از آنچه که گفتم ناراحت نباش چرا که خاندان ابوتراب از گذشته با ما و امیرمان دشمن بوده‌اند و هستند، همینان بودند که عثمان بن عفان را کشتند و آنگاه با امیرالمومنین معاویه جنگیدند، فقط بدان اگر کار حسین بن علی را هر چه زودتر فیصله ندهی از منزلتی که نزد امیرالمومنین یزید داری ساقط میشوی و هر بلایی ممکن است سرت بیاید. ولید نفسش را محکم بیرون داد و گفت: _انچنان سخن میگویی که انگار من خارجی هستم و ناوارد.‌‌...علی بن ابیطالب را با عثمان بن عفان چکار؟! تو خوب میدانی چه کسی توطئه کرد و عثمان را کشت و بعد خودش خونخواه عثمان شد، علی بن ابیطالب مرد جنگهای سخت است نه قاتل انسانهای مستاصل....به والله اگر علی چون معاویه خدعه کار بود و صلاح مسلمین را به صلاح خودش ترجیح نمیداد، اینک نه نامی از تو و معاویه بود و نه نشانی از خلیفه‌های پیشین...به علی ظلم کردند ،همانطور که به حسن بن علی ظلم کردند و اینک هم نوبت حسین است. وای بر تو مروان از این سخن! دربارهٔ پسر فاطمه درست صحبت کن که او بازماندهٔ پیامبران است. مروان سری به نشانهٔ تاسف تکان داد و گفت: _وای بر یزید که والیانی چون تو دارد... پس همان که در نامه گفته عمل کن ، به دنبال حسین بن علی بفرست تا بیاید ، اما من هم باید حضور داشته باشم چون در نامه تاکید شده هیچکس ازمرگ معاویه خبردار نشود تا این بیعت ها گرفته شود و اگر دیدم حسین بن علی تمرد کرد و از بیعت سرباز زد...من او را خواهم کشت.. ولید که انگار در فکر فرو رفته بود ،آرام آرام به سمت تختش رفت، روی آن نشست و بعد نگهبان را صدا زد: _آهای سرباز، فورا قاصدی را به در خانهٔ حسین بن علی برسانید او را به اینجا بخوانید. مروان صدایش را بالا آورد: _اگر او در خانه‌اش نبود به مسجدالنبی و مزار پیامبر بروید که او را خواهی یافت.. سرباز بله ای گفت و همان لحظه پیکی به دنبال امر ولید روانه نمود.... 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜✨سـ😊✋ـلام ♥️💫 به خانواده مهربونم ⚪️✨صبح زیباتون بخیر 💜✨و بشادی ان شاءالله 💜✨روزتون پر از مهر خدایی، ⚪️✨غم هاتون کوتاه 💜✨عمرتون بلند و باعزت ⚪️✨آرزوهاتون دست يافتنی 💜✨لبتون خندون ⚪️✨و دلتون شاد.... 💜✨دست مهربون خدا ⚪️✨همیشه به همراهتون 💜✨با بهترین آرزوها ⚪️✨روز خوبی داشته باشیدعزیزانم ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم 🌻یه حبه نور 🌻 فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ۖ بنده ی من تو در حفاظت کامل ما قرار داری سوره طور آیه ۴۸ (یه قدرت بی نهایتی مثل خداوند از تو محافظت می کنه پس آرامش داشته باش) خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
. شکرگزاری امروزمون😉 👇👇 🌸 خدایا شکرت برای نعمت برق🌻 خدایا شکرت برای کتابهای عالی📘 خدایا شکرت برای نعمت وجود تو 🩵 خدایا شکرت برای نعمت آگاهی 🧠 خدایا شکرت برای نعمت بوییدن 🤩 خدایا شکرت برای نعمت آرامش ✨ خدایا شکرت برای نعمت ثروت 💲 خدایا شکرت برای نعمت تفکر 🧠 خدایا شکرت برای نعمت دعا 🤲 خدایا شکرت برای نعمت مراقبه 🌷 خدایا شکرت برای نعمت قرآن ✅ خدایا شکرت برای نعمت آزادی 🕊 خدایا شکرت برای نعمت نماز 📿 خدایا شکرت برای نعمت لبخند 🙂 خدایا شکرت برای نعمت دیدن 👀 خدایا شکرت برای نعمت هدف 🎯 خدایا شکرت برای نعمت سلامتی ✨ خدایا شکرت برای نعمت ورزش 🏓 خدایا شکرت برای نعمت زیبایی 😇 خدایا شکرت برای نعمت تغییر 🌸 خدایا شکرت برای نعمت شرافت 💯 خدایا شکرت برای نعمت امنیت 💠 خدایا شکرت برای پدر و مادرم♥️ خدایا شکرت برای نعمت احساس خوب 💥 خدایا شکرت برای نعمت قدردانی 🤲 خدایا شکرت برای نعمت وجود تو ♥️ ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🔻مدت زمان خدمت سربازی بر اساس شرایط جغرافیایی تقی مهری رئیس سازمان وظیفه عمومی فراجا: 🔸مدت خدمت سربازی در مناطق مرزی برخی از استان های صعب المعیشه ۱۴ ماه است. 🔸کسانی که به صورت غیربومی هستند ۱۸ ماه خدمت می کنند. 🔸کسانی که به صورت بومی و تا محدوده ۲۰۰ کیلومتری شهر محل سکونت خود هستند ۲۱ ماه خدمت می کنند. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🔸🔹🔸حذف وثیقه خروج از کشور مشمولان برای اربعین رئیس نظام وظیفه عمومی فراجا 🔹، طلاب، مشمولان دارای برگه اعزام و یا افرادی که در مهلت قانونی قرار دارند می‌توانند بدون سپردن وثیقه از اول ماه محرم ۱۷ تیرماه تا پایان ماه صفر ۱۴ شهریور ماه از کشور به قصد زیارت عتبات و راهپیمایی اربعین استفاده کنند. 🔹به صورت سامانه‌ای و هوشمند می‌توانند ثبت درخواست خروج از مرزهای هوایی، زمینی از طریق سامانه سخا با پلیس من یا سایت وظیفه عمومی ثبت کنند. 🔹مشمولین غایب فقط با تعیین و مشخص کردن علت غیبت می‌توانند از کشور خارج شوند. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
33.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| همه میرن ولی میمونه حسین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔽مقام معظم رهبری : ⛔️زن با برداشتن حجاب خود، با عریان کردن آن چیزى که خداى متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک میکند، خودش را کم ارزش می کند. ۲۱ تیرماه روز عفاف و حجاب گرامی باد🌹 ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
نسیم طراوت 🍃
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَ
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۹ رباب بوسه ای از گونهٔ علی‌اصغر گرفت و او را در دامان دخترش سکینه گذاشت و‌ گفت: _مراقب برادرت باش، در دلم آتش و ولوله ای برپاست، میخواهم با نگاه به چهرهٔ پدرت، خنکای آبی به شعله‌های این آتش بریزم و سپس از اتاق خارج شد و به سمت اقامتگاه مولایش به راه افتاد. رباب آنچنان بی تاب بود و با هروله راه میرفت که توجهی به اطراف نداشت، سریع خودش را به حجره همسرش رساند، در باز بود و رباب که نمیخواست بی اذن مولایش داخل شود، گوشهٔ پرده را بالا زد و میخواست اجازه بگیرد که قامت زیبای دلبرش در لباسی سفید و پاکیزه درحالیکه مشغول کُرنش و عبادت در مقابل خداوند بود را مشاهده کرد. رباب عاشق این صحنه بود، او عاشق بزرگمرد زمانش بود که خداوند عاشقانه او را میخواست و رباب بارها و بارها علاقهٔ خدا به ذبیح‌اللهش را از زبان پیامبر که برای او نقل شده بود، شنیده بود. رباب نگاهی مملو از مهری بی‌انتها به حسین که بی‌شک تمام جانش بود، نمود، دستش را روی قلبش گذاشت تا آرامتر بتپد و به خود اجازه نداد وارد اتاق و مزاحم خلوت همسرش با خدا شود، همان کنار در نشست و همچنان گوشهٔ پرده را بالا گرفته بود تا عشقش را سیر تماشا کند، با هر رکوع او ،رباب شعری میگفت و با هر سجده حسین، خدا را شکر میکرد که چنین موهبتی به رباب عنایت شده... بالاخره نماز عشق تمام شد‌. رباب فوری از جا برخواست ، رباب نمیخواست حسین او را در حالیکه بر درگاهش نشسته ببیند، چون میدانست حسین او را بسیار دوست دارد و هر وقت رباب به همسرش وارد میشود، بهترین جای را به او میدهد. رباب شعری را که حسین برایش سروده بود زیر لب تکرار کرد: _به جان تو سوگند! من خانه‌ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آن‌ها را دوست دارم و تمامی ‌‌دارایی‌ام را به پای آن‌ها می‌‌ریزم و هیچکس نباید در این باره با من سخنی بگوید. و ناگهان عشق آتشین رباب،آتشین تر شد، آنچنان که میترسید به درون حجره رود و تاب تحملش تمام شود و... در این هنگام چندین مرد از بنی هاشم را دید که به سمت حجره امام می‌آیند، فورا در تاریکی شب در گوشه ای پناه گرفت تا مزاحم آنها نباشد. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۱۰ مردان بنی هاشم جلوی حجره ایستادند و یکی از آنها پرده را به کناری زد و گفت: _السلام علیک یا مولای یا ابا عبدالله... همانطور که امر کرده بودید، سی نفر از مردان شمشیر زن بنی هاشم آماده اند تا به هرجا امر کنید با شما آییم.. صدای این مرد چقدر برای رباب آشنا بود.... آری درست است او کسی جز قمر بنی هاشم نمیتوانست باشد، آخر ادب عباس حکم میکرد که حسین را نه برادر بلکه مولای بخواند و این از عشق ام‌البنین به دختر رسول الله بود که فرزندانش را چنین بار آورده است.. رباب با خود فکر کرد ، یعنی چه شده و این موقع شب، مولایش حسین به کجا میخواهد برود؟ آنهم با سی مرد جنگی و با شهامت چون عباس... امام از اتاقش بیرون آمد، با طمأنینه جواب سلام همه را داد و فرمودند: _هم اینک به دارالحکومه مدینه به نزد ولید بن عتبه میرویم، ایشان مرا احضار کردند، دلیل احضار را نگفتند اما میتوانم بدانم چه شده، زیرا دیروز به خواب دیدم که منبر معاویه واژگون شده و از خانه‌اش آتش زبانه میکشد و این بدان معناست که مرگ در خانهٔ معاویه را زده است و دلیل احضار من هم حتما همین است و احتمال میدهم نقشهٔ شومی در سر داشته باشند، پس زمانی که پشت درخانهٔ ولید رفتیم ، من به تنهایی وارد خانه میشوم و شما جلوی در منتظر ندای من بمانید، چنانچه شنیدید صدایم بلند شد و سخنم را شنیدید که شما را صدا زدم:«ای خاندان پیامبر» بدون اجازه درون خانه بریزید، آنگاه شمشیرها را بکشید ولی شتاب نورزید، اگر چیز ناخوشایندی دیدید، شمشیر بکشید و هرکس را که آهنگ کشتن مرا داشت، بکشید. آنگاه حسین پیشاپیش جمع حرکت کرد در حالیکه عصای پیامبر صلی‌الله علیه واله را به دست داشت و سی تن از خاندان، موالی و شیعیان، او را مانند نگینی در بر گرفته بودند. رباب این صحنه را میدید ، دل درون سینه اش چونان گنجشکی بی تاب، خود را به قفس تن میکوبید و اشک از چهار گوشهٔ چشمانش جاری بود و میدانست که خبری و تهدیدی در راه است که اگر تهدیدی در کار نبود ، مولایش حسین چنین عمل نمیکرد. پس دستانش را بالا برد و نگاهش را به آسمان دوخت و گفت: _ای خدای حسین، حسینم را به تو سپردم که بی شک بهترین نگاهبانی... جمعیت به در خانهٔ ولید یا همان دارالحکومه مدینه رسیدند، امام قبل از داخل شدن اندکی توقف نمود و فرمود: _ببینید چه سفارشی به شما کردم، از آن تجاور نکنید، من امیدوارم که سالم نزد شما بازگردم. عباس بن علی چون شیری شرزه، دست روی چشم گذاشت و در مقابل مولایش سر فرود آورد و دیگران هم به تأسی از ایشان، چنین کردند. پس حسین بر ولیدبن عتبه وارد شد... 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـلام به تک تک عزیزانم🌹 ای روزی دهنده ےبےمنت یقین داریم دری بستہ نخواهدشد مگرقبل ازآن دری گشوده گردد پـس امروزمارابہ سمت درهای گشوده ازرحمتت هدایت کن الهی به امیدتو❤️ صبحتون بخیر دوستای عزیزم 😊 ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم 🌻یه حبه نور 🌻 وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ به زودی پروردگارت پاداشی به تو ادا می‌کند که کاملا راضی خواهی شد سوره ضحی آیه ۵ (نتیجه اعتماد و ایمان به خداوند بهترین پاداشت هاست.چقدر روی خدا حساب می کنی؟) خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🌷🌸 شکرگزاری رو برای افزایش نعمتهای زندگیت با حال عالی انجام بده مهربونم 😘 ای بخشنده نعمت‌ها و ای مهربان‌ترین مهربانان، از تو شکرگزارم که بهشتی نزدیک، زیبا و بزرگ داری🌸 شکرگزارم که دوزخی کوچک و بعید ساخته‌ای🌹 شکرگزارم که همواره در پی دلیلی هستی که ما را گاهی به بهانه یک دعا ببخشی و بهشت را نصیبمان سازی🌸 خدای من در هر ثانیه‌ای که می‌گذرد بی شمار نعمت بر من ارزانی می‌کنی🌸 تپش قلب، دم و بازدم دیدن و شنیدن لمس کردن، نبض زدن‌ها پلک زدن، فکر کردن و … نعمات بیشماری که از شمردن آن‌ها ناتوانم خدایا شکرت برای هر آنچه که به ما بخشیدی🌹 خدایا شکرت که امروز به من زندگی بخشیدی 🌸 تا یک روز دیگر بندگی تو را به جا بیارم🌹 خدایا شکرت که توفیق شکرگزاری بهم دادی🌹❤️🌹❤️ خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه خونی و پرپری حالا هم‌ قد اکبری توی آغوشم زیر لب داری اسمم رو می‌بری حاج محمود کریمی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متهم نکردن زنان بدحجاب به ضدّیّت با دین علی‌رغم وجوب شرعی حجاب 🔺گزیده بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از بانوان منتخب کشور ۱۴۰۱/۱۰/۱۴ ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
«نذر شیر» شنیده‌ای؟ •┈┈••✾❀✾••┈┈• در طلب فرزندی؟ مشکل بزرگ داری؟ گره به کارت افتاده؟ امشب و فردا را دریاب! نذر کن برای حاجت روایی، در روز و شب روضه حضرت علی اصغر علیه السلام، بین کودکان، «شیر» توزیع کنی (چه کودکان حاضر در مجلس، چه کودکان بهزیستی، چه کودکان کار،...) شیر، نذر شیرخواره عطشان کربلا.... 😭 فرقی نمی‌کند. یک کیلو، دو کیلو، ده کیلو شیر ده پاکت، بیست پاکت، صد پاکت شیر... این خاندان کریم اند و شمارش نمی‌کنند! دست‌های این باب الحوائج کوچک، گره‌های بزرگ را باز می‌کند... •┈┈••✾❀✾••┈┈• آقای دنیایی و این عالم، گدایت ای جان به قربان صدای خنده هایت ما که دخیل بند قنداق تو هستیم محتاج دستان تو و لطف دعایت ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯ برسد دست 💔🦋
🏴 کل یومٍ عاشورا و کل ارضٍ کربلا ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یا قاسم بن الحسن ! 🥀مرکب سوار 🖤کوچک کرب وبلا شدی 🥀زهرا شدی، 🖤علی شدی ومصطفی شدی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
♦️تصمیم جدید مالیاتی برای فروشندگان خودرو/ مالیات نقل و انتقال با فروشنده شد 🔹️ با توجه به عدم وجود رویه یکسان و بروز اختلاف و ایجاد نارضایتی بین متعاملین در راستای هماهنگ سازی و وحدت رویه از تاریخ یکم شهریور ماه سال جاری پرداخت هزینه مالیات نقل و انتقال به عهده فروشنده است. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
نسیم طراوت 🍃
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَ
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۱۱ مروان بن حکم و ولید همچنان مشغول منازعه بودند و مروان دندانی بهم سایید گفت: _اگر حرف مرا گوش نکنی و آنچه را که گفتم انجام ندهی سخت پشیمان میشوی ولید میخواست جوابی محکم به مروان بدهد که حسین بن علی علیه السلام وارد شد و سلام کرد. ولید از جا برخواست و با لبخند جواب سلام ایشان را داد و مروان با خشم و کینه هر دو نفر پیش رو را مینگرید حسین علیه السلام که متوجه مشاجره مروان و ولید شده بود رو به ولید نمود و فرمود: _خداوند کار امیر را راست گرداند، صلاح بهتر از فساد و پیوند، بهتر از خشونت و‌ کینه‌جویی ست، اینک گاه آن رسیده که با هم گرد آیید و سپاس خدایی را که میان شما الفت ایجاد کرد. آن دو به هم نگاهی کردند و دراین باره جوابی به امام ندادند. سکوت بر جمع حاکم شد که حسین علیه السلام به سخن درآمد و فرمود: _آیا از معاویه خبری ندارید؟ گویا بیمار بوده و بیماریش به درازا کشیده.. ولید فرصت را غنیمت دانست و گفت: _اباعبدالله، او هم طعم مرگ را چشیده و این نامه امیرالمومنین یزید است و شما را برای بیعت فراخوانده‌ام، گویا مردم هم او را به امیری برگزیده اند. حسین نگاهی به هر دو نفر که منتظر پاسخ ایشان بودند، نمود و فرمود: _کسی چون من پنهانی بیعت نمی کند، من دوست دارم که بیعتم آشکارا و در حضور مردم باشد، چون فردا فرا رسید و مردم را فراخواندی، مرا نیز دعوت کن تا کار یکجا صورت گیرد. ولید سری تکان داد و گفت: _اباعبدالله، گفتی و نیک گفتی، من هم انتظار همین پاسخ را از جانب شما داشتم، پس به برکت خداوند بازگرد تا انکه فردا همراه مردم نزد من بیایی. مروان که اینچنین دید بار دیگر دندانی بهم سایید و گفت: _یا امیر اگر حسین این ساعت از تو جدا شود، هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد و تو بر او و دوستداران او چیره نخواهی شد، پس حسین را هم اینک نزد خود زندانی کن و اجازه رفتن نده تا بیعت کند و اگر از بیعت سرباز زد، گردنش را بزن. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۱۲ حسین علیه السلام رو به مروان کرد و فرمود: _نفرین بر تو ای پسر کبود چشم، آیا به کشتن من فرمان میدهی؟! به خدا سوگند که دروغ میگویی، به خدا سوگند هر کدام از مردم چنین آرزویی کنند، پیش از این زمین را با خونش آبیاری میکنم و اگر راست میگویی دوباره تکرار کن و آرزوی زدن گردن مرا بکن.. انگاه حسین علیه السلام رو به ولید نمود و فرمود: _ما خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله، گنجینه رسالت و جایگاه آمد و شدفرشتگان و محل رحمتیم، خداوند به وسیله ما دنیا را گشود و این دنیا با ما هم پایان می یابد. یزید مردی ست فاسق و شراب خور، نفْس های محترم را میکشد و فسق آشکارا میسازد، بدان! کسی چون من با چون اویی ، ولی ما و شما شب را به صبح می‌آوریم و در آینده‌ای نزدیک میبینیم و میبینید که کدام یک از ما بر خلافت شایسته‌تر است.... در این هنگام همراهان امام، صدای بلند امام با مروان را شنیدند. عباس‌بن علی، خون حیدری در رگ‌هایش به جوش آمد و پیشاپیش جمع میخواست وارد خانه شود که امام بیرون آمدند و جمعیت دوباره ایشان را چون نگین انگشتر دربرگرفتند و به سمت خانه‌هایشان به راه افتادند. در این موقع مروان بن حکم که از خشم صورتش قرمز شده بود رو به ولیدبن عتبه کرد و گفت: _با من مخالفت کردی تا حسین از دستت رفت، آگاه باش به خدا قسم هیچوقت چنین فرصتی به دست نخواهی آورد، حسین بر تو و امیرالمومنین یزد خروج خواهد کرد و تو آنموقع پشیمان خواهی شد چرا که حسین را نکشتی.. ولید آه بلندی کشید و گفت: _وای برتو! کشتن حسین را به من پیشنهاد میکنی، درحالیکه با کشتن او دین و دنیایم را از دست میدهم، به خدا سوگند گمان نمیکنم کسی، خدای را با کشتن حسین دیدار کند، جز اینکه کفه میزان او در روز قیامت سبک است و خداوند به او نمی‌نگرد و او را پاکیزه نمی‌سازد و برای او عذابی دردناک است. مروان که خوب به واقعیت حرف های ولید آگاه بود، اما دل در گرو دنیا داشت و مال حرامی که خورده بود او را از منبع خوبی‌ها و ولیّ زمانش دور مینمود، لب فرو بست و چیزی نگفت. و حسین علیه‌السلام رفت... حسین علیه‌السلام با همراهانش به سمت خانه میرفت و در همان حال نقشه اش را برای نجات جان خود که حجت خداوند بود و نجات خدا و نجات اسلام جدش رسول الله به یارانش گوشزد میکرد. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯