نسیم طراوت 🍃
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۹ پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از ح
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۰
لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شده ایم..
که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم
_این ولید کیه که تو #به_امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟
این چرا از من بدش اومد؟
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود
و انگار او هم مرا #مقصر میدانست که به جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد
_چون ولید بهش گفته بود زن من #ایرانیه، فهمید #شیعه هستی! اینام 🔥وهابی🔥هستن و شیعه رو کافر میدونن!
از روز نخست میدانستم..
سعد سُنی است، او هم از تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهبمان نبودیم..
و تنها برای #آزادی و #انسانیت مبارزه میکردیم.
حالا باور نمیکردم وقتی برای #آزادی سوریه به این کشور آمده ام به
جرم #مذهبی که خودم هم قبولش #ندارم، تحریم شوم
که حیرتزده پرسیدم
_تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار
میکنی؟
و جواب سوالم در آستینش بود که باپوزخندی سادگی ام را به تمسخر گرفت
_ما با اینا #همکاری نمی کنیم! ما فقط از این احمقها #استفاده میکنیم!
همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید..
و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز مستانه خندید و گفت
_همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ ف . و
@yazahra_arak313
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۳۵ و حالا مرا #اسیر این خانه کرده و به درماندگی ام میخندید... دیگر
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۶
هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو میگیریم!
دیگر از درد و ضعف به سختی نفس میکشیدم..
و او به اشکهایم شک کرده و میخواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد
_از اینجا با یه خمپاره میشه #زینبیه رو زد! اونوقت قیافه #ایران و #حزب_الله دیدنیه!
#حالامیفهمیدم شبی که در تهران به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی میکرد، در ذهنش چه آتشی بوده...
که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود.
به در ساختمان رسیدیم،..
با لگدی در فلزی را باز کرد و میدید #شنیدن نام زینبیه دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و #شیعه را به تمسخر گرفت
_چرا راه دور بریم؟ شیعه ها تو همین شهر سُنی نشین داریا هم
یه حرم دارن، اونو میکوبیم!
نمیفهمیدم از کدام حرم حرف میزند،..
دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمیشنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف میلرزید...
وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمیدانستم این اتاق #زندان_انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه داریا بهشت سعد و جهنم من شد...
#تمام_درها را به رویم قفل کرد،..
میترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را #گرفت و روی اینهمه خشونت، #پوششی از عشق کشید
_نازنین من هر کاری میکنم برای مراقبت از تو میکنم! اینجا به زودی جنگ میشه، من نمیخوام تو این جنگ به تو صدمه ای بخوره، پس به من #اعتماد کن!
طعم عشقش را...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ ف. و
@yazahra_arak313
همه دروغهایی که درباره #فلسطین به ما گفتند:
❌ آیا #فلسطینی ها خون ایرانی ها رو پس دادند و برای #صدام، عزای عمومی گرفتن؟!
پاسخ: رئیس سازمان انتقال خون در سال ۱۳۹۳ تصریح کرد: در هیچ زمانی خون به کشورهای دیگر ارسال نکردهایم و این شایعه دروغ است.
تصاویری مربوط به حامیان صدام است که اقدام به توزیع گسترده بستههای گوشت نذری منقش به تصویر وی در کشور اردن کردند و عدهای با انتساب این تصاویر به کل مردم فلسطین سعی در خدشه دار کردن روابط ایران با مردم مظلوم فلسطین دارند.
❌ آیا #فلسطینی ها خودشون خونه هاشونو به #اسرائیل فروختند؟!
پاسخ: براساس آمار موجود که همگی در اسناد ملی فلسطین موجود بوده و این آمار از دفاتر رسمی ثبت به دست آمده، فلسطینیان با درک موقعیتی که برای آنها ایجاد شده بود، هرگز زمین های خود را به یهودیان نفروختند. تنها ۱.۸% زمین ها مستقیما توسط فلسطینی ها به صهیونیست ها فروخته شد. بقیه زمین هایی که از طریق فئودال ها، جریان ماسونی و یهودیان قدیمی ساکن فلسطین در اختیار صهیونیست ها قرار گرفت نیز شامل کمتر از ۷% کل فلسطین می شود.
❌ آیا توی تیم ملی #فوتبال #فلسطین، صهیونیستا بازی میکنن؟!😳 آیا تیم اونا با تیم #ایران بازی نکرده؟!
پاسخ: هیچوقت تیم ملی فلسطین با اسرائیل بازی نکرده است و چندنفر از بازیکنان تیم ملی فلسطین هم شهید کردند، یکبار فلسطین بخاطر عدم آمادگی بازی با ایران را لغوکرد و عذرخواهی کردند وعلتش را گفتند.
❌ آیا #فلسطینی ها #ناصبی و دشمن #شیعه هستند؟😳
پاسخ:رهبر انقلاب در بیاناتشان در دیدار با روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان در تاریخ ۱۳۸۸/۰۲/۲۳ فرمودند: یک وقت دیدیم که ویروسی دارد تکثیر مثل میکند؛ دائم میروند پیش بعضی از بزرگان، بعضی از علماء، بعضی از محترمین، که آقا! شما دارید به کی کمک میکنید؛ اهل غزه ناصبیاند! ناصبی یعنی دشمن اهلبیت. یک عده هم باور کردند! دیدیم پیغام و پسغام که آقا، میگویند اینها ناصبیاند. گفتیم پناه بر خدا، لعنت خدا بر شیطان رجیمِ خبیث. در غزه مسجد الامام امیرالمؤمنین علیبنابیطالب هست، مسجد الامام الحسین هست، چطور اینها ناصبیاند؟! بله، سنیاند؛ اما ناصبی؟! اینجور حرف زدند، اینجور اقدام کردند، اینجور کار کردند.
❌ آیا #فلسطینی ها هدیه های #ایران رو آتیش زدن؟! 🙄
پاسخ: تصویری منتشر کردند که این تصویر مربوط به سال ۲۰۱۳ و اردوگاه "عین الحلوه" لبنان است که به تسخیر گروه های تکفیری در آمده بود و آن زمان برای تخریب حزب الله و کاهش محبوبیت آنان در یک شوی تبلیغاتی بستههای اهدایی به پناهجویان را به آتش کشیدند.
❌ آیا #فلسطینی ها همراه #داعش میجنگن؟! یا بدست داعش کشته میشن؟!
پاسخ: تصاویر کشته شدن فلسیطنی ها توسط داعش موجود است، بچه ۱۲ ساله فلسطینی که از دست اسرائیلی ها به سوریه پناه برده بودند توسط داعش به جرم فلسطینی بودن سرش را بریدن،اسمش عبدالله عیسی بود.
❌ چراغی که به خانه رواست به #مسجد حرامه!چرا به #فلسطین کمک میکنیم؟
پاسخ عقلی+ اسلامی+انسانی: اگر عقلی حساب کنیم اگر ما به محور مقاومت کمک نکنیم قطعا شکست میخورند و ما باید داخل ایران بجنگیم وهزینه بیشتری پرداخت کنیم، اگر مسلمانی اسلاممیگه به داد مظلوم برسید اگر انسانی فقط برو تصاویر کودکان فلسطینی را سرچ کن به صورت تضمینی خودت هم بهشون کمک میکنی اگر اینکار نکردی بدون انسانیت در درون تو مرده است.
@yazahra_arak313
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۲ گوشه ماشین در خودم فرو رفتم.. و زیر آواری از درد و وحشت بیصدا
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۳
خجالت میکشیدم اقرار کنم..
اکنون عازم ترکیه و در راه پیوستن به ارتش آزاد است..
که باز حرف را به هوای حرم کشیدم
_اونا میخواستن همه رو بکشن..
فهمیده بود پای من هم در میان بوده و نمیخواست خودم را پیش رفیقش رسوا کنم که بلافاصله کلامم را شکست
_ #هیچ_غلطی نتونستن بکنن!
جوان از آینه به صورتم نگاهی گذرا کرد، به این همه آشفتگی ام شک کرده بود و مصطفی میخواست آبرویم را بخرد که با متانت ادامه داد
_از چند وقت پیش که وهابی ها به #بهانه تظاهرات قاطی مردم شدن، ما #خودمون یه گروه تشکیل دادیم تا از حرم سیده سکینه(س) #دفاع کنیم. امشب آماده بودیم و تا دست به اسلحه شدن، غلافشون کردیم!
و هنوز خاری در چشمش مانده بود که دستی به موهایش کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، خبر داد
_فقط اون نامرد و زنش فرار کردن!
یادم مانده بود از #اهل_سنت است،..
باورم نمیشد برای دفاع از مقدسات شیعیان وارد میدان شده باشد..
و از #تصور تعرض به حرم، حال رفیقش به هم ریخته بود..
که با کلماتش قد علم کرد
_درسته ما #شیعه های داریا چارتا خونواده بیشتر نیستیم، اما مگه مرده باشیم که دستشون به حرم برسه!
و گمان کرده بود من هم از اهل سنت هستم که با شیرین زبانی ادامه داد
_ #خیال_کردن میتونن با این کارا بین ما وشما سُنیها #اختلاف بندازن!از وقتی میبینن برادرای اهل سنت هم اومدن #کمک_ما شیعه ها، #وحشیتر شدن!
اینهمه درد و وحشت جانم را گرفته بود و مصطفی تلخی حالم را با نگاهش میچشید که حرف رفیقش را نیمه گذاشت
_یه لحظه نگهدار سیدحسن!
طوری کلاف کلام از دستش پرید که... نگاهش میخ صورت مصطفی ماند و بلافاصله..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ ف.و
@yazahra_arak313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این شخص 1000نفر از برادران سنی را وهابی کرده؛
در ادامه فعالیتش می خواسته یک بچه #شیعه را #وهابی کنه... اما ماجرا برعکس میشه...
کلیپ قدیمیه ولی... ببینید خیلی جالبه‼️
─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯
💢باز هم اخبار دلخراش از شیعیان پاراچنار پاکستان
همزمان با بیتوجهی و سکوت دولت پاکستان، در جنایتی جدید از سوی وهابی ها و تکفیری ها ( سپاه صحابه و لشگر جنگوی) در پاراچنار پاکستان، ۴۰ شیعه سر بریده شدند.
#پاراچنار #شیعه
#نسیم_طراوت
─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯
نسیم طراوت 🍃
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُعَلَىالْحُسَیْنِوَعَلىعَلِىِّبْنِالْحُسَیْنِ وَ عَلىاَوْلادِالْحُسَیْنِوَعَ
🖤💚🏴💚🖤
🏴اَلسَّلامُعَلَىالْحُسَیْنِوَعَلىعَلِىِّبْنِالْحُسَیْنِ وَ عَلىاَوْلادِالْحُسَیْنِوَعَلىاَصْحابِالْحُسَیْنِ
🖤رمان معرفتی و بصیرتی #ماه_آفتاب_سوخته
💚قسمت ۵۳ و ۵۴
دو پسر حارث کشته میشوند و بار دیگر ندای حسین در صحرای کربلا میپیچد:
_آیا کسی هست مرا یاری کند؟
انگار مهرسکوت بر لبها زده اند، صدایی از کسی بلند نمیشود، ناگاه صدای ضعیفی از پشت سر به گوش حسین میرسد:
_من میخواهم حجت خدا را یاری کنم
امام نگاهی به سجاد که از شدت بیماری توان ایستادن ندارد و بر تکه چوبی تکیه داده تا کمی کمرش را راست بگیرد میکند و رو به زینب که سایه به سایه سجاد حرکت میکند میفرماید:
_خواهرم! پسرم را به خیمه بازگردان...
زینب تکیه گاه سجاد میشود و او را به خیمه میبرد و با سرعت برمیگردد، او باید در کنار برادر باشد..
امام رو به یاران شهیدش میکند و میفرماید:
_ای دلیر مردان! ای یاران شجاع!من شما را صدا میزنم، چرا جواب مرا نمیدهید؟شما در خواب هستید و من امید دارم بار دیگر بیدار شوید، نگاه کنید کسی نیست از ناموس رسول خدا دفاع کند
سخنان امام اشک را به چشمان همگان می آورند و بار دیگر ندای "هل من ناصر" حسین در دشت می پیچد، امام مانند خدا مهربان است، میخواهد حجت بر همگان تمام کند و اگر کسی وجدانش بیدار شد، بهشتی شود، باز هم جوابی نمی آید ، اما ندای امام شوری در آسمان به پا کرده و چهار هزار فرشته لبیک گویان به کربلا می آیند تا او را یاری کنند.
اما امام اجازه جنگ به آنان نمیدهد،
چون او #شوق دیدار خداوند را دارد و میخواهد #اسلام_ناب_محمدی را با خون پاک خویشتن آبیاری کند و بارور سازد و نام #اسلام و #شیعه تا قیام قیامت بر تارک هستی بدرخشد و باعث #نجات انسان های روی زمین شود.
حال حسین به میدان میآید، انگار که حسین نیست و حیدر کرار است، شمشیر میزند و رجز میخواند:
_«من فرزند علی مرتضی هستم و به این افتخار میکنم»
و سپاهیان کفر را یکی پس از دیگری به درک واصل میکند. امام به جناح راست سپاه حمله میکند و میفرماید:
_مرگ بهتر از زندگی ذلت بار است.
و سپس به جناح چپ حمله می کند و میفرماید:
_«من حسین بن علی هستم و قسم خورده ام تسلیم شما نشوم»
همگان متعجبند، آخر حسین که تشنه لب است و اینهمه داغ یاران و فرزندان و عزیزان دیده، پس این نیروی شگفتانگیزی که دارد و با آن همگان را تار و مار نموده از کجا می آید؟!
اما نمیدانند که شوق وصال خداوند همهٔ غم ها و تشنگی ها را زایل میکند.
امام میجنگد و میکشد اما سعی دارد از خیمه ها فاصله نگیرد، هربار تعدادی را سرنگون میکند و ندای لاحول و لا قوه الا بالله او که به گوش اهل حرم میرسد، دلشان را محکم میکند که هنوز امام زنده است.
امام در حین شمشیر زدن رو به سپاه می فرماید:
_برای چه به خون من تشنه اید؟ گناه من چیست؟
نانجیبی از میان فریاد میزند:
_گناه تو این است که فرزند علیبنابیطالب هستی، ما تو را میکشیم چون از حیدر کرار کینه به دل داریم..
و انگار مظلومیت و علی علیهالسلام و شیعه همیشه با هم قرینند و مظلومیت مهر حک شده ایست بر پیشانی اولاد علی و شیعیان علی...
حسین بی امان میتازد و میکشد، شمر عصبانی شده، به عمر سعد میگوید:
_اگر اینچنین پیش برود، حسین بن علی هیچ از سپاه ما باقی نمیگذارد، باید بین او و حرم و اهل بیتش فاصله انداخت، وقتی حسین ببیند به سمت خیمه ها و ناموسش یورش بردیم، درهم خواهد شکست
با این نقشه، شمر با تعدادی از سپاهش به سمت اهل حرم حمله میکنند، امام ، که کوه غیرت است، متوجه میشود و فریاد میزند:
_ای پیروان شیطان، مگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید؟! غیرت شما کجا رفته؟!
شمر میگوید:
_چه میگویی ای پسر علی؟!
امام میفرماید:
_تا من زنده هستم به ناموس من نزدیک نشوید
و این کلام امام رگ غیرت عربی سپاه را بیدار میکند و از راه خیمه ها برمیگردند. این نقشه شمر نقش بر آب می شود و بار دیگر مکری دیگر بکار میبرند و شمر میگوید:
_اگر حسین اینچنین بتازد تا ساعتی دیگر یک تنه همه ما را خواهد کشت، باید همه لشکر باهم، هر کس با هر چه در دست دارد به یکباره بر او حمله کنند.
باران تیر و نیزه و سنگ باریدن گرفته، سنگی به پیشانی مبارک امام میخورد و خون پیشانی ایشان جاری میشود و انگار تاریخ تکرار میشود و این پیشانی حسین نیست و پیشانی رسول الله است که با سنگ کافری شکسته میشود
امام لحظه ای درنگ میکند، دست به پیشانی میبرد که ناگاه تیری زهرآگین بر سینهٔ مبارکش می نشیند، انگار زهر این تیر بدجور امام را آزرده، صدای امام در دشت می پیچد:
_«بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، من به رضای خدا راضی ام»
و دستور میدهد همان لحظه امام را بکشند. ابن زیاد میخواهد از نسل حسین هیچ باقی نماند، شمشیر بالا میرود و ناگهان فاطمه ای دیگر برای دفاع از ولایت قد علم میکند، زینب هراسان خود را به سجاد میرساند، او را در آغوش میگیرد و میفرماید:
_اگر میخواهی پسر برادرم را بکشی، باید اول مرا بکشی، آیا خون هایی که از ما ریخته ای برایت کافی نیست؟!
صدای گریه و شیون از همه جای قصر به گوش میرسد و سجاد رو به عمه میگوید:
_عمه جان اجازه بده خودم جواب او را بدهم
و سپس رو به ابن زیاد میکند و میفرماید:
_آیا مرا از مرگ میترسانی؟مگر نمیدانی که #شهادت برای ما افتخار است؟
ابن زیاد نگاهی به زینب میاندازد که محکم پاره جگر برادر را در آغوش گرفته و میفهمد که با کشتن زینب و سجاد،آتش خشم مردم را شعله ور میسازد...پس زیر لب میگوید:
_او را نمی کشم، بیشک با این بیماری که دارد چند روز دیگر خدا او را میکشد
اما غافل از آن است که علی بن حسین علیهالسلام ذخیرهٔ خدا در روی زمین است و باید زنده بماند تا کشتی #ولایت و #شیعه بدون سکاندار نماند و این دنیا مدار آرامشی داشته باشد
ابن زیاد دستور میدهد تا اسیران را در کنار مسجد کوفه زندانی کنند و پیکی به سمت یزید میفرستد که کسب تکلیف نماید.
چند روز است که کاروان اسیرند،
همه در پناه دیوار و سقفی که از برگ های نخل خرما ساخته شده میباشند، اما رباب، هر سایه ای را بر سرش حرام کرده و روزها در زیر نور خورشید میسوزد و چهره چون ماهش آفتاب سوخته شده..😭
جارچیان ابن زیاد فریاد میزنند و مردم را آگاه میکنند که ابن زیاد در مسجد سخنرانی دارد، سربازانی که در جنگ با حسین بودهاند، با خوشحالی خود را به مسجد میرسانند، چرا که گمان میکنند روز، روز گرفتن سیم و زر و پاداش است.
ابن زیاد بر منبر مینشیند و چنین میگوید:
_سپاس خدایی را که حقیقت را آشکار کرد و یزید را بر دشمنانش پیروز ساخت و حسین دروغگو را نابود کرد
ناگهان پیرمردی نابینا از جای برمیخیزد و میگوید:
_تو و پدرت دروغگو هستید! آیا فرزند پیامبر خدا را میکشی و بر منبر خانه خدا مینشینی و شکرخدا میکنی؟!
بار دیگر ابن زیاد توسط "ابن عفیف" که روزگاری در لشکر علی سربازی میکرده و چشمانش را فدای اسلام کرده، در هم شکسته میشود و سخنرانی ابن مرجانه هنوز شروع نشده پایان مییابد
ابن زیاد دستور کشتن ابن عفیف را میدهد و مردم غافل که با تلنگر این پیرمرد نابینا بیدار شدهاند او را دوره میکنند تا منزلش میرسانند اما مأمورین هم خود را به خانه میرسانند و ابن عفیف و دخترش را به شهادت میرسانند....
🖤ادامه دارد....
💚نویسنده؛ طاهرهسادات حسینی
#نسیم_طراوت
─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯