#خـــداونـــدا...!
#باکری نیستم برایت #گمنام بمانم !
#چمران نیستم برایت #عارفانه باشم !
#آوینی نیستم برایت #عاشقانه قلم بزنم !
#همت نیستم که برایت #زیبا بمیرم !
مرا ببخش😔 با همه نقص هایم ...!
با تمام #گناهانم...!
لیاقت ندارم ولی ...
دل که دارم ...!!!
دلــــم #شهــادت میخواهد ...
#شهادت ڪجایے⁉️
کـــــــــــــم آورده ام....
می دانی ؟😭😭
#عاشق_شهادت
#الهی_التماس_شهادت
🦋 دردفتر صبح🦋
اگر روزی از روزهای سال وثانیه ای از گذر عمر گذرتان به طبیعت بروجن در ۶۰کیلو متری شهرکردافتاد؛درآنجا کتابخانه ای می بینید که سر درآن به نام دختری زینت یافته است.دختری که یادش هر دل معصومه ای را آرامش می دهد۰۰۰
#گذر عمر#
نامش معصومه و نسبش آرامش.در خانواده ای مذهبی به دنیا می آیدو پا به عرصه ی هستی می گذارد.تا معصومه قد بکشد،جنگ تمام می شودو معصومه از قافله یاران جا می ماند؛اما پا پس نمی کشد.دختر نوجوان بروجن سخت تلاش
می کند.با قرآن انس میگیردو تارو پود وجودش را با نهج البلاغه گره می زند.نتیجه ی سعی و تلاش اوبا چندین رتبه در نهج البلاغه پایان نمی یابد۰۰۰۰
#زیبا ترین صبح #
صبح است.یک صبح زیبا یک صبح بزرگ برای معصومه.کش چادر را روی سرش محکم می کندو به سمت کتابخانه می رود.اما انگار دل و جان معصومه زودتر ازخودش خود را به کتابخانه رساندهاند.معصومه به کتابخانه می رسد۰۰۰
#عکسی از کلاغ #
قبل از اینکه وارد شود؛سر بر می گرداند و کلاغی راکه ملتمسانه از روی شاخه ی درخت ،به او زل زده بود نگاه می کند.وارد کتابخانه می شود.در مقابل قفسه ای می ایستد،کتابی برمی دارد و به مطالعه می پردازد۰۰۰۰
#کتابخانه خلوت می شود #
روح معصومه سخت با کتاب انس گرفته؛به طوری که او متوجه گذر زمان نمی شود.ساعتی از حضوراو در کتابخانه می گذرد کم کم کتابخانه خلوت می شود.اما معصومه همچنان غرق در داستان پر فرازو نشیب کتاب است۰۰۰۰
#گوش های بروجن کر شده #
کتابخانه کاملا خلوت شده.معصومه همچنان غرق در خواندن کتاب است، که ناگاه سایه ای را حس می کند.سراز کتاب بر می دارد. مستخدم کتابخانه را در مقابل خود می بیند.مستخدم جلو می آید. معصومه می ترسد. می خواهد فرار کند که چنگال های مرد مانعش می شوند. معصومه فریاد می کشداما کسی نیست که صدایش را بشنود؛حتی حالا۰۰۰۰
#تا به حال به گناه آلوده نشدم #
_ همه ی طلا هایم را بردارم. فقط من را رها کن. من تا به حال به گناه آلوده نشدم!شهوت آتشی است،که لحظه به لحظه در چشمان مرد مستخدم شعله ور تر می شود.آنقدر که پاکی معصومه را نمی بیند و به حریم پاکش جسارت می کند. وقتی مرد مستخدم با مقاومت معصومه مواجه می شود؛چاقو را از کشو بر می دارد.معصومه را تهدید میکند و کشان کشان به حمام زیر زمین می برد۰۰۰۰
#دلگویه ای با معصومه #
معصومه چه زیبا شبیه مادر شده ای وقتی که چادر از سرت می کشند❗️
چادری که یادگار مادر بود و در ایام میلاد او به خونت سرخ شد۰۰۰۰
♥️شهــــــــــیدهمعصومہآرامش❤️
♦️چادر نماد حجاب♦️سرخی نماد شهادٺ
https://eitaa.com/joinchat/3474784276Ccb7f2b49a6
#پایگاه_تخصصی_شهیده_معصومه_آرامش