چند روز بعد از عملیات بود...👀
یه نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار دستش بود...📝
هر جا می رفت همراه خودش می برد...🚶
از یکی پرسیدم...
این بچه چشه...
گفت...
آر پی جی زن بوده...
توی علیات اون قدر آر پی جی زده که دیگه نمی شنوه...😞
باید براش بنویسی تا بفهمه...📋
گوش هاش رو داد تا چشم و گوشمون باز بشه...👌
چشم و گوش مون که باز نشد هیچ...😒
بماند...😔
#شهدای_گمنام🕊
بهیاد شهدای گمنام صلوات🌷
#چهار_شنبه_های_زهرایی
#من_یک_سلیمانی_ام
@yazahraa_1397
کانال چهارشنبه های زهرایی
هدف ترویج حجاب و عفاف فاطمی
#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
قبل از اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
خسته بود و خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.😔
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا سلام الله علیها به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!😭
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلت میخورد و پایین می آمد.😭
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون
https://eitaa.com/joinchat/1220804622C852f66096a