eitaa logo
متن و سبک مداحی
6هزار دنبال‌کننده
162 عکس
273 ویدیو
58 فایل
مداح #رضاابوالحسنی جهت هماهنگی @Reza_abolhasani_1368
مشاهده در ایتا
دانلود
آتنا گفتم و دیدم حسنات است حسن اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن ربنا گفتم و گفتند مسیرش زهراست و علی است صَلاة و صلوات است حسن حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است بی نهایت‌تر از آفاقِ حیات است حسن چه بخواهند و نخواهند، حسن شرحِ خداست وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن جاری است عشقِ حسن در رگ و در ریشه‌ی ما کوثرِ جاریِ صد رشته قنات است حسن هرچه دشنام به او داد، تبسم می‌دید دید دریاست، همه صبر و ثُبات است حسن نصفی از زندگی‌اش را دو سه باری بخشید در کرامات هم آئینه‌ی ذات است حسن چشمِ گریان به حسن مَحرمِ زهراست به حشر فاطمه گفت: فقط راه نجات است حسن ای صراطُ اللَـهِ ما! نامه‌ی ما سنگین است گریه بر بی کسی‌ات برگ برات است حسن حسنی‌های حرم آبرو داری کردند آنچنان غرق حسین‌اند که مات است حسن ✍ کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
مِن الازل علی است و الی الابد زهراست به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است نوادگان حسین و حسن یکی هستند و جد ارشدِ این نسل محترم حسن است طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست میان راه ببین که قدم قدم حسن است فقیرها همه در اربعین کریم شوند چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است به روی تیرک این جاده‌ها به موکب‌ها نگاه کن که  ببینی به هر علَم حسن است پیاده‌ها به حرم می‌رسند و می‌فهمند کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله حسین نه به گمانم در این حرم حسن است از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد رفیق اشک حسین و قرین غم حسن است  از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
اگرچه پایِ فراقِ تو پیرتر گشتم مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم شبیه شعله‌یِ شمعی اسیر سوسویم رسیده‌ام سرِ خاکت؛ ولی به زانویم بیا که هر دو بگِرییم جایِ یکدیگر برای روضه‌ی‌مان در عزای یکدیگر من از گلوی تو نالم...؛ تو هم زِ چشم ترم من از جبین تو گِریم...؛ تو هم به زخم سرم من از اصابت آن سنگ‌های بی احساس و از نگاه یتیمت به نیزه‌یِ عباس بر آن صدایِ ضعیفت بر این نفَس زدنم برای چاکِ لبانت به جای جایِ تنم من از شکستن آن اَبروی جدا از هم تو از جسارتِ آن دست‌های نامحرم به زخمِ کاری نیزه که بازی‌ات میداد به نقش‌های کبودی که بر تنم اُفتاد چهل شب است که با کودکان نخوابیدم چهل شب است که از خیزران نخوابیدم چهل شب است نه انگار چهار‌صد سال است... ...هنوز پیکرِ تو در میانِ گودال است هنوز گِردِ تنت ازدحام می‌بینم به سمتِ خیمه نگاهِ حرام می‌بینم هر آن چه بود کشیده زِ پیکرت بُردند مرا ببخش که دیر آمدم سرت بُردند مرا ببخش نبودم سرِ تو غارت شد کنارِ مادرم انگشتر تو غارت شد ✍ کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
یابن‌الشبیب عمه‌ی ما راه دور رفت می‌خواست قتلگاه بماند، به زور رفت آتش گرفت چادرش؛ اما کسی ندید پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت چندین امام زاده و چندین امام داشت پیش بزرگ قافله فریاد می‌زدند یابن‌الشبیب بر سرِ او داد می‌زدند داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود یک نیزه‌ی بلند سرش را شکسته بود یابن‌الشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت می‌خواست راه علقمه گیرد، توان نداشت یابن‌الشبیب! دختر دلگیر را زدند پنجاه و پنج ساله زنی پیر را ... اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود از بسکه درد داشت، سرش را گرفته بود از پیش نیزه‌های شکسته عبور کرد او را به دست‌های خودش جمع و جور کرد او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت..‌‌.. ✍ کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
یابن‌الشبیب عمه‌ی ما راه دور رفت می‌خواست قتلگاه بماند، به زور رفت آتش گرفت چادرش؛ اما کسی ندید پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت چندین امام زاده و چندین امام داشت پیش بزرگ قافله فریاد می‌زدند یابن‌الشبیب بر سرِ او داد می‌زدند داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود یک نیزه‌ی بلند سرش را شکسته بود یابن‌الشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت می‌خواست راه علقمه گیرد، توان نداشت یابن‌الشبیب! دختر دلگیر را زدند پنجاه و پنج ساله زنی پیر را ... اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود از بسکه درد داشت، سرش را گرفته بود از پیش نیزه‌های شکسته عبور کرد او را به دست‌های خودش جمع و جور کرد او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت..‌‌.. ✍ کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
. با از زبان حضرت فاطمه سلام‌الله علیها برخیز از بستر بیا پیغمبری کن برخیز و زهرا را بجایت بستری کن برخیز از بستر که غم با ما نماند برخیز باباجان علی تنها نماند در بسترت اُفتاده‌ای فریاد کردم بابا مخواه امروز دشمن شاد گردم آهی کشیدم پیشِ تو جبریل اُفتاد نالیدم از حال تو میکائیل اُفتاد دستم به رویت خورد خیلی داغ بودی خیلی برای محسنم مشتقاق بودی کمتر تقلا کن نیافتم در کنارت این چشم را وا کن نیافتم در کنارت جان حُسینت باز هم مهمان ما باش پیشِ علی در شهر سنگربان ما باش کمتر بخوان روضه حسینِ بی کفن را نگذاشتی بردارم از سینه حسن را ما گِرد تو گریان و دلشادند جمعی جمعی دو رو و  در پِیِ بادند جمعی جمعی منافق رأیِ مردم جمع کردند در خانه هیزم روی هیزم جمع کردند بابا وصیت کن به منزل‌های این شهر بعد تو ای وای از ارازل‌های این شهر بابا وصیت کن سفارش کن برایم از کوچه‌های تنگ خواهش کن برایم خیلی سفارش کُن به در بر چوب ، مسمار بابا سفارش کن مرا بر سنگِ دیوار تا مادری در پیش طفلانش نیافتد آتش به جانِ بیت‌الاحزانش نیافتد در را سفارش کن به رویم در نکوبند مسمار را  بر بارِ نیلوفر نکوبند از خانه تا مسجد نگردانند ما را بابا وصیت کن نسوزانند ما را https://eitaa.com/yazahramadadi135 .
ازل نوشت خدا تا ابد علی باشد که موج موج علی‌و جذر و مد علی باشد میان هولِ قیامت قیامتی باشی اگر به روی لبانت مدد علی باشد به ذوالفقار تراشیده‌اند با زرِ سرخ خداست یا صمد و یا اسد علی باشد همه فرار که کردند در اُحد ، دیدند که گِرد حضرت احمد اَحد علی باشد هزار شُکر که آمد علیِ اُم‌بنیین که تا نشان بدهد مستند علی باشد نوشت بعد علی دستِ کبریا عباس که السلام علیک الامیر یاعباس دویده است زمین از چه از مدار خودش زمان چه دیده که جا مانده از قطار خودش زمان مگر به عقب رفته است ، گویا که دوباره کعبه ترک خورده در حصار خودش به پشت حجره‌ی اُم‌البنین به شوق و شکوه نشسته حضرت مولا در انتظار خودش قدم گذاشته ماهی به دامن خورشید قدم گذاشته ماهی به جلوه‌زار خودش شده‌است چشم علی مست جلوه‌های علی شده‌است چشم خدا محوِ شاهکار خودش رسیده است علَم را بگیرد از حیدر که ذوالفقار شود گرمِ کارزار خودش جمال جمع بنی‌هاشم و جلال حسین سلام حضرت دارالشفای آل حسین به بام کعبه برو ای خطیب سرورها که بعد از آن به تو در سجده‌اند منبرها منافق این طرف است و یهود آن طرفت بگو علی علی و از حُنین و خیبرها نفس بلند نمی‌گردد از کسی به دور حرم که بشنوند صدای تو را مگر کرها برآر بیرق خود را رشیدِ آل الله درار با نفَس خود دمارِ کافرها کفیل بیت حسین این چه خادمیست تو را که خدمت تو کمر بسته‌اند قنبرها زمان رزم و رجزها حسین مست تو است چه کیف می‌کند آن تیغ که به دست تو است سپاه از علمت بی‌اراده می‌پاشید چه سخت آمده بود و چه ساده می‌باشید مقابل تو سپاهی از آهن و پولاد چنان زدی دلِ لشکر بُراده می‌پاشید همین که تیغ تو چرخی به دور سر می‌زد سواره سرزده می‌شد پیاده می‌پاشید نگاه نافذ مولا تویی و می‌دیدند که کوه پیش علی ایستاده می‌پاشید چه مست میسره خود را به میمنه می‌زد مگر که ساقی میخانه باده می‌پاشید دو دَم زدی چقدر مست، یک دم اُفتاند تِلوتِلو همه خوردند و با هم اُفتادند دو چشم مست تو، خوش می‌کشند ناز از هم نمی‌کنند دو بد مست، احتراز از هم شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت گشای چشم و جدا کن سپاه ناز از هم میان اَبرو و چشم تو، فرق نتوان داد بلا و فتنه ندارند امتیاز از هم کس از زبان تو با ما سخن نمی‌گوید چه نکته‌ایست که پوشند اهل راز از هم تو در نماز جماعت مرو که می‌ترسم کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم* قسم به پینه‌ی پیشانی‌ات عزیز خدا نشسته‌ایم به مهمانی‌ات عزیز خدا خَمی که اَبروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت * منی که خم نشدم پیش کس چون نام تو رفت دلم ربود و سرم را به آستان انداخت مقرب تو که شد جبرئیل بالش سوخت حرم فرشته‌ی ما را از آسمان انداخت دعا نکره کنارت حوائجم دادند حرم دعای مرا اوج آسمان انداخت دعای مادرم و سفره‌ی ابالفضلش گرفت روی لب من حسین‌جان انداخت حدیث غیرتِ باب الحوائجیِ شما طمع به جان کریمان این جهان انداخت دلت هلاک حسین و دلت مریض حسن جواب‌کرده زیاد است، ای عزیز حسن کشید نقش تو نقاش و اشتباه کشید* به جای آنکه کشد آفتاب ماه کشید تو را کریم و بزرگ و تو را امید همه مرا گدای شما و مرا نگاه کشید به روی سینه دو دستت کشید، مردِ ادب برای خاطر زینب دو تکیه‌گاه کشید تو را عموی رشید و تو را خیال جمع برای دختر معصوم بی پناه کشید تو را کشید که بر مَشک خم شدی تشنه برای گریه‌ی نوزاد خیمه‌گاه کشید قلم شکست همینکه قلم شدی عباس رشید رفتی و حالا چه کم شدی عباس بدون تو حرمم محترم نمی‌ماند نه، جان فاطمه اصلاً حرم نمی‌ماند فقط نه اینکه سرت روی شانه می‌اُفتد چنان شکسته که بر نیزه هم نمی‌ماند کمر شکسته منم تا به خیمه با که روم ببین برادر تو یک قدم نمی‌ماند به خیمه‌گاه برو پیش چشم نامحرم حرم بدون عمو دست کم نمی‌ماند چه خوب شد به کنارت نبود اُم‌بنین که پیش مشک و دو دست و علم نمی‌نماند غیورِ ما تن درهَم به تو نمی‌آید مزارِ کوچک عزیزم به تو نمی‌آید غزلی از زنده یاد شاطر عباس صبوحی* *حضرت حافظ *همان کانال سبک وشعر مداحی https://eitaa.com/yazahramadadi135
﷽   آنکه حکمت به لب او جریان داشت که بود آنکه علم از نفس او فوران داشت که بود آنکه اندیشه از او شیره‌ی جان داشت که بود آنکه ایمان به وجودش ضربان  داشت که بود خانه‌ای در حرم هر  دل عاشق دارد شیعه امروز از او  وعده‌ی صادق دارد همه جا سایه فیض‌اش به  سرِ سرورها است حُکمِ او حکمت او ژرفترین باورها است  چقدر خطبه‌ی او خط به خطِ دفترها است قالَ صادق همه‌جا تاج سر منبرها است از اشارات نگاهش لب ما جان دارد از احادیث لبش مذهب ما جان دارد آنقدر گفت علی  روز و شب از حال علی که جهان پُر شده از قالَ علی قال علی فیض او بود که دل رفت به دنبال علی که فقط آل علی آل علی آل علی آنقدر گفت علی بر لب ما جام علیست کوری دشمن مولا همه‌جا نام علیست باده نوشان زِ دَمش راز مگو ساخته‌اند خاک راهش همه بردند و سبو ساخته‌اند کعبه را روز ازل از گل او ساخته‌اند عالمان از لب این چشمه وضو ساخته‌اند همه‌ی اهل نظر بر درِ او رو زده‌اند انبیا محضر او آمده زانو زده اند نفس اوست اگر گریه‌ی ما طولانی است نفس اوست اگر دیده‌ی ما بارانی است مقتل اوست اگر حال جگر  طوفانی است مجلس صبح و شبش مجلس و رضه خوانی است بی سبب نیست که سوزد جگرش گاه به گاه حق بده کُنیه‌ی او هست ابا عبدالله بارها حرمتش از کینه‌ی منصور شکست دید بی حرمتیِ آنهمه مامور... شکست آمدند و در این مقتلِ ماثور شکست وایِ من از در این خانه که با زور شکست وای از شیخ حرم هیچ کسی شرم نکرد از سفیدی محاسن نفسی شرم نکرد او که پیر است از این خانه به اجبار مبر آبروی همه‌ی ماست در انظار مبر رسیمان شرم کن از کوچه به اصرار مبر همه جا می‌روی اما سوی بازار مبر   مو سفید حرمم دست به دیوارش است خاطرات بدی از کوچه و بازارش است از روی شانه کشیدند عبایش اُفتاد ناگهان آمد و هُل داد عصایش اُفتاد ریسمان را که کشیدند به پایش،  اُفتاد فاطمه پشت سرش بود بجایش اُفتاد او زمین خورد ولیکن زِ روی مرکب نه از روی ناقه نه  در خواب نه  غرق تب نه دخترک بود و شبی تار که مهتاب نداشت دخترک بود و تب و آه ولی تاب نداشت پای پُر آبله جز گریه‌ی خوناب نداشت دخترک بود ولی زجر که اعصاب نداشت تا خودِ قافله او را به روی خار کشید مثل آن در که به پهلو خط مسمار کشید # # در ایتا https://eitaa.com/yazahramadadi135
کوفه میا حسین جان ای آبرودار آبرویم را که بردند آقا زبانم لال گفتم که بیا...، نه برگرد شهرِ مادرت آواره‌ی من هرچیز اینجا می‌شود پیدا وفا نه سیلی اول را به من زد زجر ، یعنی با هرکه می‌آیی بیا با بچه‌ها نه زد بر دهانم ریخت دندانم در این ظرف... گفتم تحمل کردم اما ناسزا نه خنجر، تبر، سنگ، آتش و شمشیر و نیزه از هرچه گفتم خورده‌ام اما عصا نه دیشب دعا کردم برای شیرخوارت هرجا که می‌آید بیاید کربلا نه هِی رو زدم بر حرمله بی فایده بود گفتم بزن با تیر من را بچه را نه باید دهاتی‌ها برای تو ببافند چندین عبا اما عزیزم بوریا نه این آخرین حرف است آقا پیش زینب تنها بزن ناله کنارش... دست و پا نه  حسن لطفی # # در ایتا https://eitaa.com/yazahramadadi135
شب ویرونه شب ویرونه که با گریه چراغونی می‌شه من که هق هق می‌کنم خرابه بارونی میشه هِی می‌خوام نشون بدم بابا که هیچیم نشده ولی سرفه‌ام می‌گیره کُنج لبم خونی میشه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی می می میشه که نفس مو موقع صحبت نگیره سر سرو پایین یتیمی از خجالت نگیره ب ب بچه‌ها بهم بهم می می میخندیدن الهی د دختر یتیمی لکنت نگیره بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که... بعد تو چند روزه که دندون شیری ندارم بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی وضع ما رو می‌بینه هرکی از اینجا رد بشه نمی‌خوام گریه کنم برای عمه بد بشه شنیدم زجر اومده حرفمو آروم می‌زنم نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی نمیشه که پا بشم تا به سر و روم برسم عمه نشنوه باید به زخم بازوم برسم نمی‌‌تونم که نفس پیش تو راحت بکشم نمی‌دونم چطوری به داد پهلوم برسم بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی مشکل از چشام که نیست نمی‌بینه ، نیمه شبه من می‌خوام ببوسمت مشکل ما زخم لبه معلومه کارِ فقط یکی نبوده بابا جون چقده رگای حنجره تو نامرتبه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی میشه که بگی دیگه موهامو شونه نزنن میشه که دعام کنی با هر بهونه نزنن میشه که بیای پیشم صحبت کلفَت نکن سر قیمتِ اسیرا دیگه چونه نزنن بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی حسن لطفی # # در ایتا https://eitaa.com/yazahramadadi135
دست از جان که بشویی تنِ تو جان گردد سمت آتش بدوی شعله گلستان گردد قیدِ هر چیز زنی قید خدا می‌گردی بدوی سمت حرم صید خدا می‌گردی باید از غیر، خودت را بتکانی در خاک آسمانی‌تر از آن باش بمانی در خاک حیف باشد که در این برکه بمانی ای ماه هرچه در جستن آنی، تو همانی ای ماه دل اگر کندی از این خاک بر افلاک روی می‌شود یک شبه معراج از این خاک روی خوش به آن دل که بر آن زُلف،گرفتار بماند هرکه شد مَحرمِ دل در حرم یار بماند آنکه در معرکه اُفتاد فراموش نشد شیعه آتش به جگر داشت که خاموش نشد شبنم از خویش که زد جلوه‌ی خورشیدش کرد هرکه زد نعره حسن، فاطمه جاویدش کرد کربلا دید زمین جلوه‌ی صدها حسن است آخرین حُسن ختامِ شهدا با حسن است نیست از واژه‌ی الله جدا عبدُالله می‌بَرد بالِ مرا تا به خدا عبدُالله باید از خویش بپرسیم به هر شب هر صبح کیستی؟ بنده‌ی نفسیم و یا عبدُالله باید از خویش بپرسی که چه باید بکنی تا بخوانند در این راه تو را عبدالله تا خدا راه نداریم اگر گریه کنیم نیست راهی زِ دل سوخته تا عبدالله آنقدر غرق حسین است نفهمیده هنوز که شده حُسنِ ختامِ شهدا عبدالله کیست او سرخی احرام اباعبدالله نام او جا شده در نام اباعبدالله او رسیده به غمی که نرسیده زینب دیده او صحنه‌ی تلخی که ندیده زینب صحنه‌هایی که حسن داد کشیده دیده آنچه را فاطمه غش کرد و ندیده دیده مُشت بر سینه‌ی خود باز چرا می‌کوبد بین گودال چه دیده است که پا می‌کوبد کاش می‌شد که بگوید نکند خواب است او تخته‌ای در وسط آن‌همه گرداب است او از همان دور... از آن دور حسن را می‌دید در هجوم همه ...با زور حسن را می‌دید پدرش داشت از آن دور صدایش می‌کرد قبل آن خنجرِ ناجور صدایش می‌کرد پیش چشمان ترَش خونِ جگر را می‌دید بینِ گودال عمو را نه، پدر را می‌دید بی وضو دست کسی در خُم گیسو می‌رفت شمر با چکمه‌ی سرخی به سوی او می‌رفت قبل از آنی که از آن شیب سرازیر شود می‌دود سمت عمو تا نکند دیر شود همه با زور رسیدند مگر جا بشوند تا که یک سهم بگیرند اگر جا بشوند همه بودند ولی شیر نری مانع شد پدری روی زمین و پسری مانع شد سپرِ تشنه‌ی صد چاک در آن همهمه بود دست اُفتاده‌ی او در بغل فاطمه بود نیزه‌ای خورد به پشتش نفَسش پُر خون شد شد همان نیزه که از پشت عمو بیرون شد وای من طُعمه‌ی یک لشکر افراطی شد بدنش با بدن خُرد عمو قاطی شد اسب‌ها رفته، سر دوش عمو خوابیده او سه روز است در آغوش عمو خوابیده گرچه زن‌های دهاتی همه دیر آوردند خوب شد جای عبا چند حصیر آوردند بستر طفل رُباب آن تنِ درهَم باشد بوریا آنقدری هست که او هم باشد # # در ایتا https://eitaa.com/yazahramadadi135
. هوای شونه‌تو بابا هنوزم موی من داره بگیر دستامو که بالم هوای پر زدن داره حراجی بودم و مُردم تو اون اوضاعِ بد گفتم بپرس عمه که این بازار به قدِّ من کفن داره ؟ برا تَه مونده‌ی موهام دو سه تا چنگ هم بس بود خدایا این مسیرِ تنگ زیادی پیرزن داره گوشام و میگیرم اینجا نه واسه زخمِ رو گوشام می‌بینی کوچه‌های شام که خیلی بد دهن داره تو دستم رَدِّ زنجیره بجای اون النگوها تو دستش ساربان اما عقیقی از یمن داره سکینه خیلی می‌ترسه هنوز از عمه می‌پُرسه یتیمِ خاکیِ بی جون مگه چونه زدن داره تو رو عریان رها کردن تو رو از من جدا کردن تنت رو دیدن و گفتن بده که پیرهن داره الهی جون بده خولی چه خورجینی به همراشه الهی دق کنه اَخنَس لباساتو به تن داره... ✍ ............. . چه رویایی برا تشییع جنازم آخرش اومدی بابایی میشه یه بار دیگه برای من بخونی لالایی چه رویایی نبودی و... یادم نمیره هیچ وقت دیگه بازار یهودی و میبینی روی صورت من آثار کبودی و نبودی و... حسین جانم ۵ -------------------------------------- نمیبخشم اونی که نیمه شب دنبالم اومد و نمیبخشم همون که تا میگفتم بابا، میزدو نمیبخشم نمیبخشم پرم سوخته مثه محاسنت ببین که موهای سرم سوخته گل سری که واسم خریدی با معجرم سوخته پرم سوخته حسین جانم ۵ شاعر: ✍ ......... شبه و خوابم نمیاد خیلی گرسنمه مهمون داریم ولی موهام چه نامنظمه زجر و خدا لعنت کنه دستش چه محکمه از اون که موهاتو کشید بدم میاد از اون که دیدم سر تو برید بدم میاد از ناقه افتادم زخمی شدم ولی از اون که با اسب رو تنت دوید بدم میاد شاعر: ✍ ........ هر جا که به پرچمش نگاهت افتاد حرم رقیه است تنها حرمی که روضه خون نمیخواهد حرم رقیه است اومدم زیارتت با گریه با زاری تو هنوزم وسط بازاری خیلی روضه نگفته داری وای ... سلام خانوم ایها الصدیقه الشهیده ای نوه مادر قد خمیده گنبدتم مثل موهات سفیده شاعر: ✍ 👇# # در ایتا https://eitaa.com/yazahramadadi135