آسمان باش!
مانند سردار سلیمانی..
مقتدر باش!
مانند کوه..
وسیع باش!
مانند دریا...
کوه و دریا و
آفتاب باش!
مانند سلیمانی...
بلند شو علمدار
عَلَم رو بلند کن...
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
📸باغچه ی زیبای حاج قاسم
✍اين دستان معادلات منطقه را جابهجا كرده، همانقدر كه در مقابل دشمن مستحكم و قوى است... همانقدر هم لطيف هست...
شر اسرائیل را از این جهان کم میکند دست سردار حسین
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
برایتان اینگونه #آرزو میکنم: آن زمان که در #محشر، خدا بگوید چه داشتی؟
حسین سربلند کندوبگوید حساب شد! مهمان من است
اللهم ارزقنی #شفاعة_الحسین یوم الورود
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ در جواب اونها که میگن؛ کلا هیئت نباید برگزار بشه👆
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#عطر_نماز❣️
🧕🏻از دختــــر جوانی پرسیدند:
از چه نوع آرایشی استفاده می کنی⁉️
گفت اینها رو به کار می برم: 👇🏻
🌟ﺑرای لبانم.........رﺍﺳﺘــــــگویی
🌟برای صدایم..........ذکــــــر الله
🌟برای چشمانم.........ﭼـــــــشم پوشـــــی از حرامـــات
🌟ﺑرای ﺩﺳﺘانم.......کـــــمک و یاری به مستمندان
🌟برای پاهایم........ایــــــــستادن برای #نماز
🌟برای قامتم.........ســــجده بردن برای الله
🌟برای قلبم............حــــب الله
❄️ به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت!
با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!
از انگشات واسه اذکار استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت!
قرآن رو همیشه بخون مثل پیامهای موبایلت!
#نماز_اول_وقت📿
#التماس_دعای_فرج_و_شهادت 🤲🏻
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#حےعلےالصلاة🌸💕
اے مردم!
شمایید نیازمندان بہ خدا😌✋🏻
•فاطر_¹⁵•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🔺برنامه سخنرانیها و مداحیهای تلویزیون در ماه محرم
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
14.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت عیدغدیرخم گروه دختران تمدن ساز در این روز بزرگ بعد از برنامه های مختلف مثل:غبار روبی مزار شهدای سادات، دیدار با همسر شهید بصیری پور و تجدید پیمان با شهید به مناسبت بزرگداشت شهدای مدافع حرم وتهیه رزق های معنوی و همکاری با لشگر ویژه شهدا در پخت غذا و توزیع ۱۳۰۰تا۱۵۰۰ غذا و۷۷عدد بسته حمایتی بین اقشار آسیب دیده و توزیع ۱۰۵۰ بسته فرهنگی در خیابانهای معلم و مدرس و توحید و پارک توحید انجام دادند بعدازاتمام این فعالیتها برای عرض خداست در شامگاه عید بزرگ غدیر جشن کوچکی بین دوستان عزیزی که در این چندروز مارا یاری کردند برپاو بصورت ناچیزی ازبزرگواران قدردانی کردیم.
جادارد اینجا از تک تک خواهران که در این یک هفته تا به عید مارا یاری کردند تشکر وقدر دانی بکنم و ازخداوند متعال وآقاامیرمومنان(ع) بخواهم که همیشه آنها را سرافراز دوست ودشمن قراربدهند وعاقبتشان ختم به شهادت بشود.
ومن الله التوفیق
#جشن -دخترانه
#لشگر - ویژه -شهدا
#رزق-معنوی-فرهنگی
#اطعام -علوی
#محبت-علوی
#به-عشق-علی
#شبیه-پدر
#پویش-بزرگ-مردمی
#کمک -مومنانه
#عید-غدیر
#دختران-تمدن-ساز
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
📱پیجمون در اینستاگرام
https://www.instagram.com/dokhtaran_tamadon_saz
#رمان_جانم_میرود 🌸🌿
#قسمت_سی_و_سوم
محمد آقا شب بخیری گفت و همراه شهین خانم به داخل رفتند
شهاب از جایش بلند شد تا به اتاقش برود که مریم صدایش کرد
ــــ شهاب بی زحمت ظرفارو از انباری بیار می خوایم بشوریم
ـــ مریم ظرفا یکبار مصرفن لازم نیست بشورید هوا سرده
ـــ نه خاک گرفتن باید بشوریمشون
ـــ باشه
شهاب به سمت انباری رفت
ساراـــ میگم مریم راهیان نورمون کی افتاد ??
.ـــ یه هفته دیگه میریم به امید خدا فردا پس فردا اعلام میکنیم
ـــ منو زهرا هم میایم
مریم با تعجب به مهیا نگاه کرد
ـــ می خوای بیای؟؟
ـــ آره منو زهرا دوم دبیرستان با مدرسه رفتیم خیلی خوش گذشت
نرجس_ولی شما نمی تونید بیاد این اردو مخصوص فعالین پایگاه ها هست
مریم ـــ من میپرسم خبرت می کنم
شهاب ظرفارا کنار حوض گذاشت
ـــ بفرمایید
ـــ خیلی ممنون داداش .
ـــ خواهش میکنم
ــــ میگم شهاب برا اردوی هفته آینده مهیا و دوستش میتونن بیان
ـــ دوست دارن بیان ???
ــــ آره
ـــ باشه میتونن بیان ولی فردا مدارک لازم رو بیارن تا بیمه شن .شبتون بخیر
ساراـــ ایول مطمئنم این بار خیلی میچسبه
ـــ معلومه که میچسبه . کم چیزی نیست من افتخار همراهی دادم بهتون
دختر ها بلند شدند و مشغول شستن ظرف ها شدن
مریم به مهیا نگاهی انداخت
فکرش را نمی کرد که مهیا بخواهد با آن ها به شلمچه بیاید آن با بقیه دختر ها فرق می کرد با اینکه مقید نبود لباس
پوشیدنش هم خوب نبود اما هیچوقت مانند بقیه در برابرمراسمات و این عقاید
جبهه نمی گرفت مریم مطمئن بود این دختر دلش خیلی پاک تر از آن چیزی هست فکر می کند وامیدوار بود که
هر چه زودتر خودش را پیدا کند
با پاشیدن آب سرد به صورتش به خودش آمد
مهیاـــ به کجا خیره شدی
لبخندی زد و جواب مهیا را با شلنگ آبی که به سمتش گرفت داد و این شروع آب بازیشان شد...
#رمان_جانم_میرود 🌸🌿
#قسمت_سی_و_چهارم
ــــ بیدار شو دیگه تنبل
مهیا دست مریم را پس زد
ـــ ول کن جان عزیزت
مریم بیخیال نشد و به ڪارش ادامه داد
ـــ بیدار میشی یا به روش خودم بیدارت میکنم
مهیا سر جایش نشست
ــ بمیری بفرما بیدار شدم چی می خوای
مهیا با دیدن هوای تاریڪ
بلند شد و پنجره اتاق را باز کرد
ـــ هوا که تاریکه پس چرا بیدارم کردی
مریم بوسه ای روی گونه اش کاشت
ـــ فدات واسه نماز بیدارتون کردم
مهیا نمی دانست چرا ولی خجالت کشید که بگوید نماز نمی خواند پس بی اعتراض مغنعه اش را سرش کرد
ــــ مریم دخترا کجان ???
مریم در حال جمع کردن رخت خواب ها گفت
ـــ اونا که مثل تو خوابالو نیستن زود بیدار شدن الان پایین دارن وضو میگیرن
مهیا با تعجب گفت
ـــ زهرا پیششونه؟؟
ـــ آره دیگه
مهیا باور نمی کرد که زهرای خوابالو بیدار شده باشد همراه مریم به سمت سرویس رفتن
با اینڪه سال ها است که نماز نخوانده بود اما وضو و نماز یادش مانده بود
به اتاق برگشت مریم چادر سفید گل گلی برایش آورد
روبه قبله ایستاد و نمازش را شروع ڪرد
ــــ الله اڪبر الله اڪبر
نمازش تمام شد بوسه ای بر روی مهر زد و نفس عمیقی کشید سجاده بوی گالب می داد احساس خوبی به مهیا
دست داد
مریم با تعجب به مهیا نگاه می کرد باورش نمی شد که مهیا بتواند اینقدر خوب نماز بخواند مهیا سر از سجاده بلند
کرد مریم بی اختیار به سمتش رفت واو را در آغوش گرفت
مهیا با تعجب خودش را از مریم جدا کرد
ـــ یا اڪثر امام زاده ها دیونه شدی
مریم خندید و بر سر مهیا کوبید
ــــ پاشو بریم پایین صبحونه بخوریم
ـــ آخه الان وقت صبحونه است
ـــ غر نزن...