در قسمتی ازوصیتنامه این طلبه شهید مدافع حرم آمده است:
برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که میخواستم رسیدم و برای امام حسین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها ) مجلس بگیرید و گریه کنید.
پشت سر ولی فقیه باشید و با بصیرت، چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.
"از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز، چون این حجابها بوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نمیدهد".
جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست،امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه الشریف) را تنها نگذارید
وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس میخوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند.
۱۳۹۳/۱۱/۱۹
العبد الحقیر و المذنب الضعیف محمدهادی ذوالفقاری
@yazainab314
این شهید بزرگوار در جایی عنوان کرده بود : یک روز با خودم گفتم «من زشتم! اگه شهید بشم هیچکس برام کاری نمیکنه! اصلا کسی پیدا نمیشه برام پوستری طراحی کنه، تو دل خودم خندیدم و باز گفتم؛ کسی برای تو از این کارها نمیکنه بچه جون. خدا برایمان کاری اندازه محبتمان بکند".
@yazainab314
امر به معروف و نهی از منکر
🌹🍀🌹🍀
در حوالی مسجد مغازه محصولات فرهنگی و سی دی کلوپ افتتاح شده بود. نوجوانانی که به مسجد رفت و آمد داشتند از آن مغازه سی دی تهیه می کردند.
تا اینکه بچه های مسجد به هادی اطاع دادند که فروشنده مغازه، سی دی های غیرمجاز بین جوانان توزیع می کند.
هادی بعد از شنیدن خبر سراغ فروشنده رفت و بعد از سلام پرسید:
بعضی از بچه ها می گویند شما سی دی های غیر مجاز پخش می کنید.
صحت دارد؟ فروشنده تکذیب کرد.
از این ماجرا چند روز گذشت بار دیگر بچه های محله خبر آوردند که فروشنده سی دی ها مستهجن نیز می فروشد.
هادی بعد از اینکه تحقیق کرد و از صحت ماجرا مطمئن شد دوباره سراغ فروشنده رفت و تذکر داد.
اما فروشنده به روند خودش ادامه داد. هادی نیز در کمین فرصتی بود تا با او برخورد کند.
یک روز جوانی وارد مغازه شد.
هادی خبر داشت که فروشنده یک کیسه پر از همان سی د ی ها آورده است.
لذا با هماهنگی بچه های بسیج سراغ فروشنده رفتند.
او را به همراه سی دی هایش به مسجد آورند.
فروشنده چنان ترسیده بود که خودش همه سی د ی ها را شکست و همین برخورد کافی بود تا مغازه اش را جمع کند و از محله برود.
@yazainab314
بعد از سفر کربلا راهی حوزه علمیه حاج ابوالفتح شد.
ما دیگر کمتر او را می دیدیم.
یکبار من به دیدن او در محل حوزه علمیه رفتم.
قرار شد با موتور هادی برگردیم.
در مسیر برگشت بودیم که چند خانم بدحجاب را دید.
جلوتر که رفت با صدای بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ کن و بعد حرکت کرد.
توی راه با حالتی دگرگون گفت:
دیگه از اینجا خسته شدم.
این حجاب ها بوی حضرت زهرا(س) نمی ده.
اینجا مثلاً محله های مذهبی تهران هست و این وضعیت رو داره.
بعد با صدایی گرفته تر گفت:
خسته ام، بعد از سفر کربلا دیگه دوست ندارم توی خیابون برم.
من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خیلی چیزها رو از دست می ده.
چشم گنهکار لایق شهادت نمی شه.
هادی حرف می زد و من دقت می کردم که بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادی هنوز در کربلا مانده.
با خودم گفتم: خوش به حال هادی، چقدر خوب توانسته حال معنوی کربلا را حفظ کند.
هادی بعد از سفر کربلا، واقعاً کربلایی شد.
خودش را در حرم جا گذاشته بود و هیچگاه به دنیای مادی ما برنگشت.
@yazainab314
نثار روح پاک و ملکوتے شهید ذوالفقاری و دیگر شهیدان صلوات بفرستیم
@yazainab314