eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
...💌 🍃📝بادمـــــ😅ـــجان کبابی موقعی که داشت می‌رفت، پدرش یک اسکناس صد دلاری داد. خیلی ذوق کرد😊😊😊 آن را بوسید و در جیبش گذاشت. وقتی در سوریه بود آن را خرج نکرد. تا این که در بازار حلب یک گونی بادمجان خرید😳😳😳 آنها را بین همرزمانش تقسیم کرد تا هرکس هرچه دلش خواست با آن غذایی درست کند، خودش بادمجان کبابی درست کرد. این کارش تعجب‌برانگیز بود، چون به شدت از بادمجان متنفر😒😒😒 بود و به هیچ عنوان به غذایی که در آن بادمجان بود لب نمی‌زد. 🌸خـــاطـــرات ابـــووصـــال ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
✍عکسی روی دیوار بود که آقا مهدی کنار سردار سلیمانی عکس انداخته بود. خاطره این عکس را هم برایم گفته بود. تعریف کرد که: «یکبار حاج قاسم آمد در جمع بچه‌ها و ایستاد با هم عکس بگیریم. به شوخی گفتم: سردار خیلی کیف می‌کنی با ما عکس می‌اندازی ها. سردار گفته بود: کیف که می‌کنم هیچ دستتان را هم می‌بوسم.» قاب را از دیوار برداشتم و گفتم بچه‌ها این هم هدیه ما به سردار. بدهید به او. بچه‌ها هم دادند و گفتم: بگذارید روی دیوار اتاقتان. موقع رفتن گفتم سردار برای من و بچه هایم دعا کنید. حاج قاسم گفت: شما باید برای شهادت من دعا کنید. گفتم: کشور و ما به شما نیاز داریم. ان‌شاءالله پایان عمرتان با شهادت باشد. گفت: ان‌شاءالله ان‌شاءالله.ووقتی رفت سریع از پنجره نگاه کردم.‌در را باز کرد سوار ماشین شد و رفت اشک من هم می‌ریخت. ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
✍بچه‌ها به حاج قاسم گفتند ما اتاقی داریم که برای باباست. سردار گفت: مرا هم ببرید اتاق بابا را ببینم. اتاقی داریم که عکس‌ها و وسایل اقا مهدی را گذاشتیم. سردار گفت: آفرین کار خوبی کردید. با خاک محل شهادت اقا مهدی دوستانش چند مهر درست کردند. حاج قاسم گفت: می‌خواهم با این مهر‌ها نماز بخوانم. دو رکعت نماز خواند. به من گفت اینجا نماز بخوانید و تبدیلش کنید به نماز خانه، موزه قشنگی است. ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
🌸عهدی از جنس جهاد🌸 روایت زهرا خانم از ماه رمضان سه سال قبل و شب‌های خواستگاری شروع می‌شود: «دقیقا اولین روز ماه رمضان سال ۹۵ بود که مادر حسین آقا برای خواستگاری با مادر من صحبت کرد؛ البته خانواده‌های ما از مدت‌ها قبل با هم آشنا بودند. پدرم بازرس شرکت قطارشهری است. آن زمان حسین‌آقا هم در مجموعه بازرسی قطارشهری مشهد کار می‌کرد. حسین‌آقا همان جلسه اولی که به خواستگاری آمد، از خواست قلبی‌اش گفت: «زندگی با من شرایط خاصی داره و من ترجیح می‌دم همین اول به شما بگم. من تا هر وقت که صحبت از دفاع و حریم و امنیت باشه، آروم‌وقرار ندارم. من نمی‌تونم تو این دنیا باشم، اما بگم بی‌خیال اینکه چه اتفاقی برای بقیه میفته. من اگر الان که جوونم از جوونیم برای دفاع استفاده نکنم، نمی‌تونم بعداً جلوی بچه‌م سرم رو بلند کنم. ببینید من تا هر وقت و هر زمان که فرمان جهاد بدن، می‌رم.» حرف‌هایش را پشت‌سر هم می‌گفت و من همان‌طور که چشم به زمین دوخته بودم، جملاتش را در ذهن مرور می‌کردم. گاهی هم تصور می‌کردم اگر همسر او باشم و او برای جهاد برود، چه‌کار می‌کنم. همه اتفاقات حتی آخرین حالت را که شهادت او بود، مرور کردم. در همین حال‌واحوال بودم که حسین جمله آخرش را گفت: «می‌دونم خواسته بزرگیه، اما می‌خوام بادقت فکر کنین، بعد جواب بدین.» ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
✍میانه نبرد بودیم ؛ در حمله بوکمال. از منطقه T2 به T3 رسیدیم . همان جا بودیم که حاجی سخنرانی کرد و گفت؛ کمتر از دو ماه دیگر اثری از داعش باقی نخواهد ماند . نشسته بود نوک خط روی خاکریز؛ ‌دفتری جلویش باز بود . زینبیون از این طرف برید ، حیدریون از این طرف و شما هم از وسط بزنید . بچه ها به صدا در آمدند که انتحاری ها امانشان را بریده ، از شدت انفجارهایشان گوش هایمان خونریزی کرده ، چشم هایمان تیره و تار میبیند . حاجی یکپارچه غیظ شد ! «پورجعفری! برو تفنگ منو از توی ماشین بردار بیار خودم میرم.» جان بچه ها بود و فرمانده‌شان! نه نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن. 📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
شهید بابک نوری یه شب کنار آتیش نشسته بودیم به بابک گفتم بابک هدفت برای آینده چیه !!! چند لحظه موند گفت : رشت یه شهید میخواد دست کشیدم رو موهاش و گفتم حتما میخوای اون شهید تو باشی گفت : آره و او از این دنیا دلکند ....🕊🕊🕊🕊 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
✍توی مسجد روستا مراسم ختم گرفتند‌ مردم می‌امدند برای عرض تسلیت . یکهو حاجی از مسجد زد بیرون ! فهمیدیم اتفاقی افتاده. پشت سرش راه افتادم . کمی ان طرف تر از ورودی مسجد ، گیت بازرسی گذاشته بودند و مردم را میگشتند ! خیلی بدش آمد. اخم پیشانیش را چین انداخت . رفت و با ناراحتی گفت: « ما سی سال کسب آبرو کردیم ، جمع کنید این ها رو ! مردم باید راحت رفت و آمد کنند، ما داریم برای آسایش همین مردم کار میکنیم، نه اینکه اون ها رو بذاریم تو تنگنا ها 🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤 😭🏴🌿🖤🍃  @yazainab314 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
✨﷽✨ ✍حاج‌قــاســم‌ مردم را با محبت جذب کرد. حتی می‌خواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما می‌شوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمی‌کرد و با همه مشغله‌هایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال می‌کرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید ۱۰ ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما می‌شد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخ‌های او را بدهد. به خانواده شهدا سر می‌زد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقت‌ها که اولین بار به خانه شهیدی می‌رفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسد. تحویل‌شان می‌گرفت و درد دل بچه‌ها را می‌شنید. به آنها هدیه می‌داد و با آنها عکس می‌گرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحت‌شان می‌کرد. از کوچک‌ترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسه‌ای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ می‌نوشت و به او می‌داد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچه‌های خود و بچه‌های شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود. 📚خاطرات «حجت‌الاسلام علی شیرازی» از حاج‌ قاسـم
●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. 📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، را گرامی می داریم. ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
🎞 رفیق‌شہـید : رفتہ‌بودیم‌راهیان‌نور موقع‌ای‌کہ‌رسیدیم‌خوزستان، بابڪ‌هرگز‌باکفش‌راه‌نمیرفت🚶🏻‍♂❌ پیاده‌تویہ‌اون‌گرما🌤 "میگفت :وجب‌بہ‌وجب‌این‌خاڪ‌ رو‌شهیدان‌قدم‌زدن ..👣 زندگےکردندراه‌رفتند ... خون‌شهیدانمون‌دراین‌سرزمین‌ریختہ‌شده🩸 وماحق‌نداریم‌بدون‌وضووباکفش‌دراین سرزمین‌گام‌برداریم ." هرگز‌بابڪ‌دراین‌سرزمین‌بدون‌وضو‌راه‌نرفت وباکفش‌راه‌نرفت ... @yazainab314
✨ 🌸به روایت از خواهر شهید؛ سیدروح الله بچه که بود عاشق نماهنگ (یاد امام و شهدا) بودن و هر وقت این نماهنگ رو گوش میکردیم ازمون می خواست که برگردونیم و از اول گوش میداد. 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈سیره امام خمینی ره در برخورد با امام خامنه‌ای هرکی منِ خمینی رو دوست داره ببینه من نسبت به آقای خامنه‌ای چطور رفتار میکنم! ⏳️ یک دقیقه ♦️شادی روحش صلوات シ︎ ❥︎ @yazainab314 🦋