eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 به ساختمان خاله‌شان رفتم _صاحبخونه مهمون نمیخوای ؟ خاله خندان به استقبالم اومد _بیا تو عزیزم . خوشحال و شادمان از اینکه محل کار کیان به شهرخودمان انتقال پیدا کرده ،سریع خودم را به بغل خاله انداختم _خاله محل کار کیان مشخص شده،اگه گفتید کجاست؟ خاله نگاهی به من کرد _از قیافه خوشحالت معلومه جای خوبی منتقل شده،درسته؟ با لبخند برایش سرتکان دادم _اوهوم اینبار از خوشحالی مرا به آغوش کشید _خدایا شکرت. _سلام به مامان مهربون خودم به سمت صدای عزیزترینم برگشتم. خاله با محبت به سمت کیان رفت و پیشانی اش را بوسید. _سلام قربونت برم خوبی مادر جون کیان با محبت دست دور شانه مادرش انداخت _خدانکنه عزیزم.خوبم مادرم ،خداروشکر خاله با محبت دست کیان را گرفت _بیا بریم بشینید عزیزم. _ده دقیقه رفتم بخوابمو ببین چطوری مامانمو از چنگم درآوردید من و کیان به سمت کمیل برگشتم. _سلام داداش کمیل _سلام زنداداش.امانتی ما کجاست لبخندی توام با شرمندگی نثارش کردم _ببخشید مزاحم شما شدیم.روهام خونه است. کیان که تا آن لحظه ساکت بود ،کمیل را به آغوش کشید _خسته نباشی کاپیتان.منظورت از دودقیقه ،دوهزار دقیقه است دیگه.والا ما نهار اینجا بودیم جنابعالی خواب پادشاه هفتم رو می دیدی.به خرس قطبی گفتی تو برو من جات هستم. با اتمام حرفش همه به خنده افتادیم. &ادامه دارد...