eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.1هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌿🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻 🌻 ༻﷽༺ 🌻 روی تخت نشست و دست روی آن کشید. آرام سرش را روی بالش گذاشت و عطر تن مردش را به جان کشید... آنقدر نفس گرفت واشک ریخت که خوابش برد خواب مردش را دید، خواب لبخندش را؛ شنید آهنگ دلنشین صدایش را... حاج علی به یکی از همکاران دامادش زنگ زد و اطلاع داد که به تهران رسیده‌اند. قرار شد برای برنامه‌ریزی‌های بیشتر به منزل بیایند. آیه در خواب بود که صدای زنگ خانه بلند شد. مردانی با لباس سرتاسر مشکی با سرهای به زیر افتاده پا درون خانه گذاشتند. انتظار مهمان‌نوازی و پذیرایی نبود،غم بسیار بزرگ بود. برای مردانی که از دانشکدهی افسری دوست و یار بودند؛ شاید دیگر برادر شده بودند! حاج علی گل گاوزبان دم کرده و ظرف خرما را که مقابلشان گذاشت... دلش گرفت! معنای این خرما گذاشتنها را دوست نداشت. -تسلیت میگم خدمتتون! میرهادی هستم، برای هماهنگی برای مراسم باید زودتر مزاحمتون میشدیم! حاج علی لب تر کرد و گفت: _ممنون! شرمنده مزاحم شما شدم؛ حالا مطمئن هستید این اتفاق افتاده؟ میرهادی: بله، خبر تایید شده که ما اطالع دادیم؛ متاسفانه یکی از بهترین همکارامون رو از دست دادیم! همراهانش هم آه کشیدند. میرهادی: همسر و مادرشون نیومدن؟ _مادرش که بیمارستانه! به برادرشم گفتم اونجا باشه برای کارای مادر وهماهنگی های اونجا، همسرشم که از وقتی اومدیم تو اتاقه. میرهادی: برای محل دفن تصمیمی گرفته شده؟ _بهم گفته بود که میخواد قم دفن بشه. میرهادی: پس بعد از تشییع توی تهران برای تدفین قم میرید؟ ما با گلزار شهدا هماهنگ میکنیم. در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314
🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻