eitaa logo
گفتارهای فلسفه سیاسی (یزدانی مقدم)
182 دنبال‌کننده
276 عکس
9 ویدیو
17 فایل
گفتارهایی درباره فلسفه سیاسی فلسفه سیاسی اسلامی فلسفه سیاسی علامه طباطبایی
مشاهده در ایتا
دانلود
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش اول)👇
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش اول) فلسفه سیاسی به موضوع حکومت می‌پردازد. فلسفه اجتماعی اجتماع را مورد بحث قرار می‌دهد. امکان دارد فلسفه اجتماعی متعرض حکومت شود؛ اما بالتبع متعرض حکومت می‌شود؛ اما محور بحث در فلسفه اجتماعی، اجتماع است؛ نه حکومت. علامه طباطبایی از جمله نخبگان و متفکران برجسته و تاثیرگذار سده معاصر می‌باشد. به گونه‌ای که بررسی و تدوین تاریخ معاصر ایران در عرصه‌های مختلف دینی، فلسفی و فرهنگی بدون توجه به آرای ایشان امکانپذیر نیست. ایشان در آثار متعدد تفسیری، فلسفی و اخلاقی خود به ارائه اندیشه‌ها و نظریاتی مختلفی پرداخته است. در این میان سایت فکرت نت برای تبیین اندیشه سیاسی این متفکر اسلامی مصاحبه‌ای را با حجت الاسلام دکتر احمدرضا یزدانی مقدم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ترتیب داده است که متن آن در ادامه در اختیار شما قرار می‌گیرد. فلسفه سیاسی چیست و تصویر روشنی از آن ارائه می‌کنید؟ آیا علامه طباطبایی اندیشه سیاسی مبتنی بر فلسفه خودشان داشتند یا خیر؟ یزدانی مقدم: شما دو اصطلاح فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی به‌کار بردید که در آغاز باید درباره این دو اصطلاح توضیح بدهیم و تفاوت‌هایشان را روشن سازیم. فلسفه سیاسی اصطلاحی است که شامل فلسفه‌ورزی سیاسی که از زمان سقراط بوده که در آثار افلاطون مشاهده می‌شود. جمهور از جمله آثار افلاطون است که در آن‌جا گفت‌وگویی که سقراط درباره عدالت دارد را ارائه می‌دهد و به‌تناسب بحث‌های دیگری را مطرح می‌کند. همینطور در آثار ارسطو این موضوع ادامه پیدا می‌کند، تا دورانی که شاهد غلبه پوزیتیویسم هستیم که فلسفه را به‌طورکلی نفی می‌کند. در دوران غلبه پوزیتیویسم، فلسفه سیاسی از نظر پوزیتیویست‌ها منسوخ می‌شود؛ چرا که با فلسفه موافق نیستند. از این زمان به بعد، کسانی که تحت تأثیر این تفکر هستند، تمایل دارند تا اصطلاح اندیشه سیاسی را به‌جای اصطلاح فلسفه سیاسی به‌کار ببرند. اندیشه سیاسی از نظر آن‌ها بدون ارجاع به‌مبانی فلسفی شکل می‌گیرد و از یک انسجام و استقلال برخورداری دارد. بعدها کسانی که تحت تأثیر پوزیتیویسم بودند، برای اینکه در یک مبحثی کلیات، تعاریف، مبانی و مفاهیم را توضیح دهند، فلسفه علم سیاست یا فلسفه سیاست را شکل دادند؛ بنابراین با سه اصطلاح روبرو هستیم. دو اصطلاح اندیشه سیاسی و فلسفه علم سیاست یا فلسفه سیاست، تحت تأثیر پوزیتیویسم شکل گرفت. برخی از دوستان ما در ایران، با اینکه خودشان در مقابل پوزیتیویسم‌ها قرار می‌گیرند؛ اما از اصطلاح فلسفه سیاست استفاده می‌کنند که اصطلاح نادرستی است. اصطلاح اندیشه سیاسی به‌تدریج یک عمومیت پیدا کرد و در کاربردها اعم از فلسفه سیاسی قرار گرفت؛ یعنی هر فلسفه سیاسی، اندیشه سیاسی به‌شمار آمد، گرچه هر اندیشه سیاسی، فلسفه سیاسی نباشد. اگر ما گفتیم علامه طباطبایی اندیشه سیاسی دارد؛ یعنی مطالب نسبتاً منسجم و مستدلی در باب سیاست مطرح کرده، بدون اینکه این مطالب به مبانی فلسفی علامه طباطبایی ارجاع داده شده باشد. به‌نظر می‌رسد ما می‌توانیم یک قدم جلوتر برویم و از اصطلاح فلسفه سیاسی برای علامه طباطبایی استفاده کنم؛ چون ایشان در مباحث و تحلیل‌هایی که در باب سیاست دارند، به مبانی فلسفی ایشان ارجاع پیدا می‌کنند. من نکته‌ای را به‌خاطر ندارم که به‌مباحث فلسفی ایشان ارجاع پیدا نکند. اگر بخواهیم به‌صورت کوتاه درباره فلسفه سیاسی صحبت کنیم؛ یعنی دانشی است که موضوع آن سیاست و روش آن فلسفی است. ما می‌توانیم این تعریف را از همان اوایل کتاب «الجَمْعُ بَینَ رَأْیَیِ الْحَکیمین‌« جناب آقای فارابی استفاده کنیم. به‌احتمال قوی آقای لئو اشتراوس در مقاله مشهور تحت عنوان «فلسفه سیاسی چیست» همین تعریف را به‌کار می‌برد. فلسفه سیاسی همان دانشی است که موضوع آن، سیاست یا موجود سیاسی و روش آن فلسفی یا برهانی است؛ بنابراین ما در فلسفه سیاسی برای تحلیل مسائل سیاسی، به مبانی فلسفی ارجاع می‌دهیم؛ اما در اندیشه سیاسی، ممکن است به مبانی فلسفی ارجاع ندهیم و اصلاً فیلسوف نباشیم و به فلسفه هم، هیچ اعتقادی نداشته باشیم. با این توضیح، علامه طباطبایی فلسفه سیاسی دارد. با این توضیح علامه طباطبایی اندیشه سیاسی ندارد، فلسفه سیاسی دارند؟
یزدانی مقدم: این موضوع به آن معنایی که شما از اندیشه سیاسی اراده می‌کنید بستگی دارد. ممکن است شما اندیشه سیاسی را اعم از فلسفه سیاسی به‌کار ببرید، در این صورت اگر بگویید ایشان اندیشه سیاسی دارد، درست گفته‌اید؛ اما پیشنهاد می‌کنم که برای علامه طباطبایی ما از اصطلاح فلسفه سیاسی استفاده کنیم؛ چرا که وقتی از اصطلاح فلسفه سیاسی استفاده می‌کنیم، اذعان می‌کنیم بر اینکه تحلیل‌های سیاسی ایشان به مبانی فلسفی ایشان ارجاع پیدا می‌کند. در دنیا و در دوران معاصر چهره‌های محدودی در فلسفه سیاسی داریم. یکی از این چهره‌های محدود و معدود علامه طباطبایی است. بنابراین مشخص می‌شود که علامه طباطبایی یک نگاه فلسفه سیاسی بر اساس آن مبنای فلسفه دارند. ما می‌توانیم اذعان کنیم که علامه طباطبایی یک فیلسوف سیاسی است؟ یزدانی مقدم: بله، به این معنا ایشان یک فیلسوف سیاسی است. این مطالب علامه در مبانی فلسفی ایشان پخش شده است؟ وقتی به مقالات اعتباریات مراجعه می‌کنیم، علامه یک نگاهی به مسائل اجتماع و عدالت دارند، درباره این مسأله توضیح می‌فرمایید؟ یزدانی مقدم: درباره فلسفه سیاسی علامه طباطبایی یک بحث‌هایی مطرح شده است که ما بر روی چه حسابی می‌توانیم بگوییم که یک کسی فیلسوف است یا خیر؟ در نهایت ما یک الگوهایی داریم که این الگوها را به‌عنوان الگوهای فلسفی می‌شناسیم؛ ولو اینکه ما با آن الگوها موافق نباشیم. برای مثال شما ممکن است الآن با افلاطون و ارسطو موافق نباشید؛ اما الآن با کتاب‌هایی که ارسطو و افلاطون نوشته‌اند، همه ایشان را با عنوان فیلسوف می‌شناسند. با اینکه برخی از اساتید تشکیک می‌کنند که آیا فلسفه سیاست ارسطو، متن فلسفه سیاسی است یا خیر، خود ارسطو تصریح می‌کند که ما در اینجا کار پژوهش فلسفه سیاسی را انجام می‌دهیم. در دوران جدیدتر در کارهای هابز، لاک، روسو و دیگران می‌بینیم که اگر ما این الگو را برای فلسفه سیاسی بپذیریم و این شباهت بین متون مربوطه یا متونی که ادعا می‌کنیم فلسفه سیاسی هستند، این مبنا را برای فیلسوف سیاسی بودن نیز بپذیریم، بدون تردید علامه طباطبایی یک فیلسوف سیاسی است؛ ولو اینکه به‌عنوان فیلسوف سیاسی شناخته نشده باشد. معیار ما این نیست که کسی به‌عنوان فیلسوف سیاسی شناخت بشود یا خیر. ممکن است کسی مدت‌ها در تردید باشد که این شخص فلسفه سیاسی دارد یا خیر. مطالعاتی درباره فلسفه سیاسی کانت انجام شده، می‌گویند تقریباً در سال ۱۹۷۰ میلادی، کسی قبول نمی‌کرد که کانت دارای فلسفه سیاسی است؛ بلکه نهایتاً می‌گفتند که دارای اندیشه سیاسی است. پس از آن با کارها و مطالعاتی که انجام شد، به این نتیجه رسیدند که کانت دارای فلسفه سیاسی است و از فلسفه سیاسی کانت سخن به میان آمد. هم‌ اکنون در برخی از مجامع بحث‌هایی درباره اینکه افلاطون فیلسوف سیاسی است یا خیر، بحث‌هایی وجود دارد. فیلسوف باشد یا نباشد؛ اما با این معیارها شخصی مانند علامه طباطبایی، یک فیلسوف سیاسی است. اینکه علامه طباطبایی فیلسوف سیاسی است، آیا ایشان متنی دارد که آن متن، متن فلسفه سیاسی باشد؟ بله، ایشان متنی دارند که ما می‌توانیم صددرصد بگوییم که آن متن، متن فلسفه سیاسی است و آن‌هم رساله ولایت و زعامت ایشان است که بدون تردید، یک رساله در فلسفه سیاسی به‌شمار می‌آید. اگرچه خود علامه طباطبایی در یک یا دو جا می‌گویند که من در اینجا روش فلسفه اجتماعی را برگزیده‌ام که منظورشان از روش فلسفه اجتماعی، همان فلسفه سیاسی است. در اینجا باید فرق فلسفه سیاسی و فلسفه اجتماعی را مشخص کنیم. فلسفه سیاسی به موضوع حکومت می‌پردازد. فلسفه اجتماعی اجتماع را مورد بحث قرار می‌دهد. امکان دارد فلسفه اجتماعی متعرض حکومت شود؛ اما بالتبع متعرض حکومت می‌شود؛ اما محور بحث در فلسفه اجتماعی، اجتماع است؛ نه حکومت. از عنوان ولایت و زعامت می‌توانید بفهمید که ناظر به حکومت است و تمام بحث درباره حکومت وجود دارد؛ بنابراین فلسفه سیاسی است که علامه طباطبایی به عللی می‌فرماید این رساله درباره فلسفه اجتماعی بحث می‌کند. دو جهت به ذهن می‌آید که علامه طباطبایی به این دو جهت ترجیح داده‌اند که به‌جای اصطلاح فلسفه سیاسی، از اصطلاح فلسفه اجتماعی استفاده کنند؛ اول اینکه شما در سال ۳۰ و ۴۰ می‌بینید اگر می‌خواستند کسی را نابود کنند، می‌گفتند او سیاسی است و حرف‌ها و اقداماتش ارزشی ندارد. در آن دوران آخوند سیاسی بودن، یک برچسب ناجوری در آن زمان تلقی می‌شد که علامه طباطبایی خیلی مراقبت می‌کرد تا چنین وصله‌ای به ایشان نچسبانند.
دلیل دیگر نیز، دلیل درون دانشی است. در نزد فارابی، علامه طباطبایی، فلسفه سیاسی را فلسفه مدنی معرفی می‌کند. همانطور که خود فارابی در فصول المنتظم تصریح می‌کند، منظور از فلسفه مدنی و مدنیت، اجتماع است. مرحوم خواجه نصیر نیز چنین تصریحی دارند. این بزرگان فلسفه سیاسی را فلسفه مدنی و فلسفه اجتماعی تلقی می‌کرده‌اند. ممکن است علامه طباطبایی به حساب این سنت فلسفه سیاسی، از اصطلاح فلسفه اجتماعی استفاده کرده باشد. نگاه‌های علامه طباطبایی در فلسفه سیاسی دارد؛ از جمله نظریه تقدم اجتماع بر حکومت یا نظریه مردم سالاری دینی و یا نظریه انقلاب اسلامی و روند آن. نظر علامه نسبت به تقدم اجتماع بر حکومت یا نظریه مردم سالاری دینی را توضیح می‌دهید؟ یزدانی مقدم: مسأله مهمی که در اینجا وجود دارد این است که میان کل سنت فلسفه سیاسی اسلامی و لویاتان یک مقایسه به‌عمل بیاوریم. لویاتان شاهکار فلسفه سیاسی مدرن و اولین اثر در این بحث است. شما در اینجا می‌بینید مردم و انسان‌های منفردی وجود دارند که یک قراردادی به‌نفع شخص ثالث منعقد می‌کنند که به‌وسیله آن قرارداد، حکومت به‌وجود می‌آید؛ یعنی آحاد مردم و حکومت هستند که فاصله‌ای میان حکومت و مردم وجود ندارد. این مسأله تبعات سنگینی دارد؛ یعنی شما مردم را در مقابل حکومت، تنها قرار داده‌اید. فارابی و بوعلی چنین چیزی را دنبال نمی‌کند. این دو اجتماع را بر حکومت متقدم می‌دانند؛ در کار علامه طباطبایی و صدرالمتألهین نیز همین‌طور است. در نگاه این‌ها آحاد مردم نیازی دارند و برای رفع این نیازها زندگی اجتماعی را انتخاب می‌کنند و هنگامی که زندگی اجتماعی را انتخاب می‌کنند، زندگی اجتماعی به‌وجود می‌آید. اجتماعی که به‌وجود می‌آید، توانایی‌های تصاعدی دارد؛ برای مثال اگر شما می‌توانستید ۱۰ واحد کار انجام بدهید و این اجتماع ۱۰ نفره شما، می‌تواند ۱۰۰۰ واحد کار انجام دهد؛ بنابراین با اجتماع قدرت و امکانات جدیدی پدید می‌آید. این اجتماع برای اداره خود، به یک حکومت یا مرکز تصمیم‌گیری نیاز دارد. پس به این نتیجه می‌رسند که این مرکز تصمیم‌گیری به چه شکلی باشد. البته حکومت‌ها یک تطور تاریخی داشته‌اند. حکومت‌ها در آغاز پدرسالاری یا حاکم سالاری یا انفرادی و یا استبدادی بودند. حکومت‌های استبدادی آرام آرام با قیام‌های مردم به حکومت‌های مشروطه تبدیل شدند. حکومت‌های مشروطه نیز به حکومت‌های جمهوری و به‌قول علامه طباطبایی ممکن است اشکالی از حکومت به‌وجود بیاید که ما از آن‌ها خبر نداریم؛ یعنی شما یک حقیقت حکومت و یک شکل‌های حکومت دارید که هر جامعه‌ای به این حقیقت حکومت نیاز دارد. شکل‌های حکومت نیز به‌دنبال شرایط زمانی، مکانی و … مشخص می‌شود. نظریه حاضر اصالت را به اجتماع می‌دهد؛ نه حکومت. به دلیل اصالت داشتن اجتماع، حکومت متعلق به اجتماع می‌شود و برای همین علامه طباطبایی از اصطلاح ملک یا حکومت اجتماعی استفاده می‌کند و وقتی می‌خواهد حکومت اسلامی را توضیح بدهد، از حکومت اجتماعی دینی سخن می‌گوید؛ یعنی این حکومت متعلق به مردم است. علامه طباطبایی ذیل آیه ۲۰۰ سوره آل‌عمران در جلد چهارم المیزان، به آیه شریفه «لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ» استناد می‌فرمایند. از آیه استناد می‌شود که از هر عملی که انجام می‌دهد، خداوند هم به‌صورت تکوینی و هم تشریعی برای شما قرار می‌دهد. وقتی اجتماعی، قدرت اجتماعی و سیاسی به‌وجود آوردند، این قدرت سیاسی به اجتماع و آحاد اجتماع تعلق دارد؛ بنابراین حکومت و ملک اجتماعی می‌شود. البته علامه طباطبایی تصریح می‌کنند که از جمله وظایف پیامبر، دعوت مردم و تربیت آن‌هاست. پیامبر برای این وظیفه، از ولایت بر مردم برخوردار است و این ولایت، همه شؤون زندگی مردم را دربرمی‌گیرد و از اینجا می‌توانیم بگوییم که پیامبر در جامعه اسلامی، حاکم است. بعد از پیامبر نیز امامان معصوم، حاکم جامعه اسلامی خواهند بود. حکومت متعلق به مردم است؛ اما اینکه حاکم چه کسی باشد، ما می‌گوییم در زمان پیامبر، پیامبر حاکم می‌شود و در زمان امام معصوم، امام معصوم حکومت را برعهده دارد. جناب نائینی مشابه همین تعبیرات را در کتاب تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله به‌کار برده‌اند. جناب نائینی می‌فرماید: «به این دلیل که پیامبر و امام معصوم استبداد نمی‌ورزند، برای حکومت متعین هستند؛ اما غیر از معصوم در معرض استبداد هستند.» ایشان ادامه می‌دهد: «ما در این زمان که قوه عصمت وجود ندارد؛ یک قانون اساسی می‌نویسیم و یک مجلسی تشکیل می‌دهیم تا بر عملکرد حاکم بر اساس قانون اساسی نظارت کند که کمابیش نبود قوه عصمت در حاکم عادی را جبران می‌کند.»
مرحوم دکتر احمدی، انسانی دانشمند و وارسته بود. در مصاحبه‌ای نقل می‌کنند که من و آقای طباطبایی در انگلیس حوادثی پیش آمد. نظم و ترتیب انگلیس خوب بود. ما به آقای طباطبایی گفتیم، شما انتقاداتی که به جهان غرب کرده‌اید، الآن هم همان انتقادات را می‌کنید؟ ایشان تأملی کردند و گفتند که ممکن است آن انتقادات و حرف‌ها را بیان نکنیم. من در جایی نوشته‌ام، ما که نمی‌دانیم علامه طباطبایی دقیقاً چه چیزی را فرموده‌اند؛ اما علامه طباطبایی یک سیستم تحلیلی دارد و نمی‌تواند از آن سیستم دست بردارد. انتقاد علامه طباطبایی به غرب این است که می‌فرماید: «این‌ها یک استخدام اجتماعی را به‌کار می‌برند.» منظور علامه طباطبایی این است که غربی‌ها به‌ غیر از اینکه در درون خودشان استخدام مضمون فردی وجود دارد، نسبت به ملل دیگر نیز، یک استخدام بین‌المللی یا به‌تعبیر دیگر یک کشورهای دیگر را استثمار می‌کنند و اموال و منابع آن کشورها را غارت می‌کنند. استخدام مضموم گاهی در روابط یک یا دو نفر است؛ اما گاهی میان ملل و حکومت‌ها جریان پیدا می‌کند. علامه طباطبایی می‌فرماید که این استخدام توسط غرب انجام می‌شود؛ بنابراین یک مسؤولیت اخلاقی پیدا می‌شود؛ یعنی تمام کشور‌های قوی که نسبت به کشورهای دیگر این ظلم و اجحاف را انجام می‌دهد، مسؤولیت دارند. علامه طباطبایی می‌فرماید مردم آن‌ها نیز اگر چنین سیاستی را تأیید کنند، به مانند آیات قرآن کریم که می‌فرماید برخی از اقوام لعنت شده‌اند، قرار می‌گیرند. علامه طباطبایی از اینجا مفهومی تحت عنوان تفکر اجتماعی را استفاده می‌کند؛ بنابراین مفهوم تفکر اجتماعی، یک مسؤولیت اجتماعی متوجه افرادی که طرفدار این کارها هستند می‌شود و چنین اقداماتی را تأیید می‌کنند. علامه طباطبایی می‌فرماید: «انبیاء آمده‌اند که با دعوت به توحید با استخدام مضموم مبارزه کنند تا به‌دنبال آن با شرک مبارزه کنند.» تحولات سیاسی جهان با تحلیل علامه طباطبایی، تحت تأثیر تعالیم انبیاء قرار دارد. پس علامه طباطبایی از مفهوم استخدام و تفکر اجتماعی برای تحلیل جوامع غربی استفاده می‌کند. علامه طباطبایی مطلب مهم و دیگری را بیان می‌کند و می‌فرماید: «تمام مفاسد، رذائل و … به دوقطبی شدن جامعه بازگشت می‌کند؛ یک سمت غنای مطلق و سمت دیگر فقر مطلق باشد.» علامه طباطبایی با این دستگاه تحلیلی نمی‌تواند بگوید که من این جامعه غربی را مبرا می‌دانم. یک زمان شما یک نهادهای حقوقی در آنجا به نفع فقرا و مردم عادی در مقابل دولت حمایت به‌عمل می‌آورید، یا گروه‌های ضد جنگ و صلح طلب تشکیل می‌دهید، در این صورت از تحت آن مسؤولیت مشترک اجتماعی خارج می‌شود. شما می‌توانید در همین سیستم تحلیلی از علامه طباطبایی بپرسید که آیا این‌ها در جهان اسلام منتفی است؟ برخی از ظالمین که در جهان اسلام به‌قدرت رسیدند به حمله و غارت دست زدند و حرکت‌هایی غیراخلاقی و غیرشرعی انجام داده‌اند. یک زمان مسأله، دفاع است، ایرادی ندارد؛ اما یک موقع مسأله جنگ ابتدایی است. برخی می‌گویند جنگ‌های زمان پیامبر دفاعی بوده؛ اما بعد از پیامبر اگر جنگ‌های ابتدایی بوده و آن جنگ‌های ابتدایی با امام عادل نبوده، ما نمی‌توانیم آن‌ها را از نظر دینی و اخلاقی قبول کنیم؛ چرا که یک مسؤولیت اخلاقی متوجه حاکمان، ظالمان و ستمگر می‌کند و هرکسی این اقدامات را تأیید کند، در مسؤولیت آن‌ها شریک خواهد بود؛ بنابراین برخی از این انتقادات به جهان اسلام نیز وارد می‌شود. ممکن است برخی بگویند در غرب انواع دموکراسی وجود دارد. علامه طباطبایی می‌گوید دموکراسی تابع احساسات و عواطف است. مردم بگویند ما باید اموال فلانی را مصادره کنیم؛ اما چون آیا مردم چنین چیزی را می‌خواهند، این کار از نظر اخلاقی درست است؟ برخی از نویسندگان که حتما نیت خیری داشته‌اند، برپایه یک جمله علامه طباطبایی که می‌فرماید اسلام با دموکراسی متفاوت است، گفته‌اند که هیچ چیزی از دموکراسی در علامه طباطبایی وجود ندارد. درحالی که آن دموکراسی حقیقی به آن معنا که مردم صاحب اختیار زندگی سیاسی و اجتماعی خودشان هستند و می‌توانند دخالت و مشارکت سیاسی کنند، دموکراسی و مردم سالاری حقیقی همین نکته است که در فرمایشات علامه طباطبایی تصریح شده است. علامه طباطبایی تعبیراتی دارد که تعبیرات ساده‌ای نیستند. ما در رابطه با شخصی که به معنای واقعی کلمه فیلسوف است و شاید ما مانند ایشان در جهان معاصر نداشته باشیم و ندیده باشیم و اگر هم وجود داشته باشند، نفهمیده‌ایم و تشخیص نداده‌ایم. علامه طباطبایی شخصی است که در سطح افلاطون، ارسطو، کانت، ملاصدرا، فارابی و بوعلی قرار دارد. مطالبی که علامه طباطبایی بیان می‌کند، حساب شده است و مانند مطالب ما چنین نیست که مطلبی را بیان کنیم و فراموش کنیم چه گفته‌ایم.
علامه طباطبایی تعبیری تحت عنوان اجتهاد اجتماعی در اسلام را به‌کار می‌برد. گاهی از تدبر اجتماعی در قرآن عنوان می‌کند. راهی که علامه طباطبایی برای ما باز می‌کند، به‌نظر می‌رسد راهی است که باید جهان اسلام آن را بپیماید و اگر جهان اسلام در این راه حرکت کند و همین تفکر اجتماعی، اجتهاد اجتماعی و تدبر اجتماعی در آن زنده باشد، این جهان اسلام حیات می‌گیرد و بالنده می‌شود. علامه طباطبایی می‌فرماید: «اجرای احکام برعهده حکومت و اجتماع است.» حکومت قدرت دارد و می‌تواند احکام را اجرا کند؛ اما اجتماع چه قدرتی دارد؟ اجتماعی که قدرت ندارد، نمی‌تواند احکام را اجرا کند. الآن فرض کنید یک پرونده حقوقی مطرح شود، شما نه از ابتدا، نه از روند و نه از نهایت آن خبر ندارید. فرض کنید اگر خبر داشتید و دادگاهی علنی برگزار شد؛ اما اطلاعات حقوقی ندارید که درباره این دادگاه اظهار نظر کنید. اگر هم همه حقوق دان باشند، صدای شما به جای نمی‌رسد و یک صدا در میان هزاران صدا است. ما یک احکام فردی و یک احکام اجتماعی داریم. فساد در اسلام زمانی پیدا می‌شود که احکام اجتماعی نادیده گرفته شود. وقتی که نادیده گرفته شد، هرج و مرج پیدا می‌شود. امام خمینی می‌فرماید اگر شما به‌عنوان صاحب نفوذ، به قرآن عمل نکنید، آن‌وقت دیگران در آن قرآن شما نیز شک می‌کنند. شهید مطهری مطلبی را می‌گفت که ما در قم بودیم، آقایی بود و هر وقت مراجع شهریه می‌دادند، می‌گفت در دلم افتاده این مرجع اعدل است و اگر یک ماه این مرجع شهریه نمی‌داد، می‌گفت متوجه شده‌ام این مرجع از عدالت ساقط شده است. ما این مطلب را از شهید مطهری شوخی تلقی می‌کردیم؛ اما دیدیم شوخی نیست و مسائل اقتصادی تأثیرگذار است. اگر در جامعه تبعیض و مشکلات اقتصادی باشد، در همه مسائل دینی شک می‌کنید. ممکن است در این فضا عده کمی به کمال و سعادت برسند؛ اما توفیق و سعادت در زمانی رقم می‌خورد که جامعه نیز همراهی کند و این جامعه عادلانه باشد تا همه افراد به کمال برسند. حاصل نظریه علامه طباطبایی، حکومت و جامعه قوی است. جامعه باید مانند حکومت قدرت داشته باشد تا وقتی در حکومت مشکلی دید، تذکر دهد و آن را اصلاح کند. علامه طباطبایی با مسائلی روبرو بود که ایشان بسیار شخص متوجهی بود و می‌دانست چه چیزی را بیان می‌کند. گاهی به دلایلی لوازم گفته‌هایش را ادامه نمی‌داد. وقتی شما ترجمه جلد چهار المیزان را مقایسه کنید، می‌بینید در دو جای حساس در ترجمه تصرف کرده‌اند و متن عربی را تغییر داده‌اند؛ چون دیدند حساسیت‌هایی در اجتماع وجود دارد، تغییرات مختصری در عبارت‌ها داده‌اند. برای شناخت فلسفه سیاسی علامه طباطبایی باید به‌صورت سامان‌دهی شده ملاحظه کنیم.👇
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش دوم)👇
علامه طباطبایی سال ۱۳۰۷ رساله الاعتباریات را نوشت و تغییراتی هم در آن دادند. اگر ما آن رساله را با مقاله ششم مقایسه کنیم، می‌بینیم مقاله ششم به‌نوعی بازپرداخت همان رساله اعتباریات است. ابهاماتی در مقالات ششم وجود دارد که جز با مراجعه به رساله اعتباریات، برطرف نمی‌شود. اگر مقداری روانشانسی به‌کار ببریم، متوجه می‌شویم مقاله ششم در یک جلسه القا نشده، بلکه در جلسات متعدد و حداقل در ۳ یا ۴ جلسه بیان شده است. وقتی به بحث‌های پایانی می‌رسد، عجله‌ای در جمع بندی وجود دارد که بحث‌ها را ممزوج نشان می‌دهد و باید از همدیگر جدا شوند. در مقالات اصول فلسفه و روش رئالیسم، مفصل‌ترین مقاله، مقاله ادراکات اعتباری می‌باشد. به‌نظر می‌رسد که ادراکات اعتباری به یک معنا، حاصل آن خودشناسی علامه طباطبایی و تأملات ایشان در خودش است. وقتی شما در خودتان تأمل و تفکر می‌کنید، از مفاهیمی که در دست دارید استفاده می‌کنید. تفکر در خلاء و بدون مقدمه و مفاهیم رخ نمی‌دهد. علامه طباطبایی به احتمال قوی در آن نظریه پردازی از مطالب آقا محمدحسین اصفهانی و چنان‌که از مطالب فارابی یا بوعلی نیز استفاده کرده، به‌شرح ایضا از مطالب خواجه نصیرالدین و همچنین به‌نظرمی‌رسد نظریات صدرا نیز در این‌باره مؤثر بوده است. باید یک تحقیق انجام شود تا معلوم شود سهم هر کدام از این اندیشمندان در این کار چقدر است؟ مسلماً این کار، یک کار ابتکاری از علامه طباطبایی می‌باشد. همان‌طور که شهید مطهری گفته، این کار در دنیا بی‌سابقه است. برخی از دانشمندان خواسته‌اند یک مقایسه میان نظریه ادراکات اعتباری و نظریه‌های مشابهی که در دنیا مطرح شده انجام دهند. این‌ها در اوایل اظهار کرده‌اند این کار شاید در جهان اسلام بی‌سابقه باشد؛ اما در دنیا فلانی و فلانی این نظریه را مطرح کرده‌اند. دانشمندان در حال حاضر به این نتیجه رسیده‌اند حرف‌هایی که زده‌اند با آن حرف‌هایی که علامه طباطبایی بیان کرده، قابل مقایسه نیست؛ یعنی مسلم، این نظریه یک نظریه ابتکاری و نوآورانه است و در خلع ابداء نشده. نظریه حاضر با استفاده از مفاهیم سنت فلسفه اسلامی یا فلسفه سیاسی اسلامی پیدا شده و مسلماً در این نظریه آیات قرآن مؤثر بوده‌اند. آقای طباطبایی بر تفسیر شریف المیزان مقدمه‌ای بسیار مهم و مجهول القدری دارند. ایشان در اینجا یک نظر درباره کلام می‌دهند. مستحضر هستید که فرمایشات ایشان درباره کلام، همان فرمایشاتی است که در اصول فلسفه و روش رئالیسم، در رابطه با کلام بیان کرده‌اند و تفسیر همین مباحث را چندباری در کتاب تفسیر المیزان بیان کرده‌اند؛ بنابراین معلوم می‌شود که بخشی از این نظریه حداقل تحت تأثیر بحث‌های تفسیری قرار دارد. چه‌بسا حتی همین بحث‌های تفسیری و استنباط‌های ایشان کمابیش از تحلیل جناب ملاصدرا بهره‌مند بوده است. ملاصدرا می‌گوید این قرآنی که ما می‌شناسیم یک ظاهر و یک باطنی دارد. ظاهر و باطن هر دو یک علن و سرّ دارد. بعد از بیان علن ظاهر قرآن می‌گوید قدم بعدی فهم معانی قرآن است؛ بنابراین این‌ها به‌همین شکل در مقامات ابتدایی قرآن کریم قرار دارد. مقام بالاتر در نظر او این است که این معانی جزئی، یک معانی کلی عقلی دارند و از آن معانی کلی عقلی، معانی جزئی شکل گرفته است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به‌دنبال آن معانی کلی می‌گردد. نظریه ادراکات اعتباری که بدون تردید در تفسیر المیزان تأثیر گذار بوده، نظریه‌ای منفک از آیات قرآن نیست. یکی از مفاهیم اساسی و مهم در نظریه ادراکات اعتباری، مفهوم استخدام است. شما اگر رساله اعتباریات را که در سال ۱۳۰۷ در نجف نوشته شده را نگاه کنید، خبری از استخدام نیست؛ یعنی این مفهوم مهم در آنجا وجود ندارد. این مفهوم در تفسیر البیان و با ورود به بحث‌های تفسیری، ظاهراً این ایده کم کم با مراجعه به آیات و روایات پیدا می‌شود که به یک جزء مهمی از نظریه ادراکات اعتباری تبدیل می‌شود. علاقه‌مندان می‌توانند مقاله کاربرد نظریه ادراکات اعتباری در تفسیر المیزان را از طریق فضای مجازی دریافت کنند و بفهمند چگونه این نظریه در تفسیر المیزان تأثیر داشته و چگونه خود تفسیر المیزان در این نظریه تأثیر داشت؟ آن‌ها نظریه پرداز بودند، وقتی دو کلمه حرف می‌گفتید آن را یک نظریه می‌کردند و شما تعجب می‌کردید. ذهن نظریه پرداز و فلسفی این‌گونه است. ذهن علامه طباطبایی نیز یک ذهن فعال، دستگاه‌ساز و نظریه پرداز است که شما هر مطلبی را به ایشان بدهید یک مطلب بسیار کامل‌تر و پیشرفته‌تر به شما ارائه می‌کند.
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش دوم) علامه طباطبایی در صفحه اول رساله الاعتباریات که هنگام چاپ رساله اعتباریات شد، می‌فرماید با اینکه ما مدیون آن بزرگان هستیم و از آن‌ها استفاده کرده‌ایم؛ اما چیزی در این باره به ما نرسیده است. علامه طباطبایی از جمله نخبگان و متفکران برجسته و تاثیرگذار سده معاصر می‌باشد. به گونه‌ای که بررسی و تدوین تاریخ معاصر ایران در عرصه‌های مختلف دینی، فلسفی و فرهنگی بدون توجه به آرای ایشان امکانپذیر نیست. ایشان در آثار متعدد تفسیری، فلسفی و اخلاقی خود به ارائه اندیشه‌ها و نظریاتی مختلفی پرداخته است. در این میان سایت فکرت نت برای تبیین اندیشه سیاسی این متفکر اسلامی مصاحبه‌ای را با حجت الاسلام دکتر احمدرضا یزدانی مقدم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ترتیب داده است که متن آن در ادامه در اختیار شما قرار می‌گیرد. فلسفه سیاسی علامه طباطبایی که تصریح می‌کنند به فلسفه اجتماعی، مسبوق به حکمت متعالیه است یا اینکه علامه یک نوآوری مسبوق به ارتباط ایشان با قرآن و حدیث دارند؟ درگیری‌هایی وجود دارد که آیا علامه طباطبایی ادامه دهنده راه ملاصدرا است و عده‌ای دیگر تلاش دارند علامه طباطبایی را یک نوصدرایی معرفی کنند. یزدانی مقدم: این پرسش، یک پرسش مهم، اساسی و گسترده است. چند سؤال متفاوت در اینجا مدنظر قرار می‌گیرد. آیا علامه طباطبایی در درون دستگاه فلسفه و حکمت متعالیه می‌فلسفد یا نه؟ من عرض می‌کنم که علامه طباطبایی در درون آن دستگاه نیز می‌فلسفد؛ ولی خود دستگاه حکمت متعالیه در واقع چه چیزی است؟ اگر کتاب مبداء و معاد و الشواهد ربوبیه را باز کنید و نگاه کنید، می‌بینید جناب ملاصدرا در برخی موارد عین مطالب فارابی را نقل کرده است. شما حکمت متعالیه را از کل سنت فلسفی یا فلسفه سیاسی منقطع نگیرید؛ بلکه در امتداد هم قرار دارند. علامه طباطبایی نیز همانطور که جناب ملاصدرا در کتاب المبداء و المعاد، الشواهد ربوبیه و همچنین در آثار دیگر چه با تصریح و بدون تصریح متن فارابی و بوعلی را مطمئناً با یک تصرفاتی می‌آورد. من یک مقاله تحت عنوان تطور اندیشه سیاسی صدرالمتألهین نوشته‌ام و نشان داده‌ام که ما می‌توانیم در اندیشه و فلسفه سیاسی بگوییم که صدرای یک و دو داریم؛ یعنی صدرای مبداء و معاد یک صدرا و صدرای الشواهد الربوبیه یک صدرای دیگری است. کتاب جایگاه وحی در فلسفه سیاسی از منظر فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، نصیرالدین طوسی و صدرالمتألهین، به تصویر نشان داده‌ام که شما نه‌تنها در کتاب المبداء و المعاد، الشواهد الربوبیه و برخی کتاب‌های دیگر مانند کسر اصنام الجاهلیه یا رسائل ثلاث و… در آثار متعدد جناب ملاصدرا می‌بینید که ایشان متعرض مسائل سیاسی می‌شوند و درباره مسائل سیاسی، ایده‌ها و نظراتی دارند. برخی از دوستان، انتقاد می‌کنند که ملاصدرا فیلسوف سیاسی نیست، ادعایشان این نیست که ملاصدرا مطالب فلسفه سیاسی ندارد؛ بلکه می‌گویند نوآوری ندارد، درحالی که وقتی ما می‌گوییم صدرای یک و صدرای دو؛ یعنی صدرا نوآوری دارد و اگر نوآوری نداشته باشد و سخن دیگران را بگویند، این عنوان معنا ندارد. در کتاب خود نشان داده‌‌ام ملاصدرا ورای آن چیزی است که این عزیزان فکر می‌کنند و ظاهراً آن دوستان ما، صدرای یک را هم ندیده‌اند! ما نمی‌توانیم با اطمینان بگوییم که علامه طباطبایی عین این مطالب را در کارهای صدرالمتألهین دیده یا خیر؟ البته برخی از آقایان مانند دکتر سیدحسن نصر در مجموعه حکمت متعالیه، در موارد متعدد به نسخه شناسی علامه طباطبایی درباره حکمت صدرایی ارجاع می‌دهند. این فرد نسخه شناس بود و نسخه‌های متعدد ملاصدرا و حتی نسخه‌هایی که مرسوم نبوده را دیده است. استاد شهید مطهری در مقدمه اصول فلسفه و روش رئالیسم می‌گوید آقای طباطبایی فارابی، بوعلی و همه این فیلسوفان را مطالعه کرده و معلوم می‌شود که همه سنت فلسفه سیاسی در او جمع شده است. همانطور که ملاصدرا و فلسفه سیاسی صدرالمتألهین در درون سنت فلسفه سیاسی اسلامی قرار دارد، به‌همین معنا فلسفه سیاسی علامه طباطبایی نیز در درون سنت فلسفه سیاسی اسلامی قرار دارد. مسأله دیگر نسبت سنجی فیلسوف بودن یا مفسر بودن علامه طباطبایی است. برخی از نوشته‌های علامه طباطبایی مانند رسائل سبعه که شش‌تایش را در نجف و آخرین را در قم به‌دنبال بحث‌های اصول فلسفه و روش رئالیسم نوشته‌اند، صرفاً فلسفی است. ایشان در تبریز رساله توحیدیه دارند که در رابطه با توحید اسماء، صفات، افعال، انسان پیش از دنیا، انسان در دنیا، انسان بعد از دنیا و … است که شما در اینجا ترکیبی از فلسفه و متون را می‌بینید.
برخی این اثر را کلامی حساب کرده‌اند، در حالی که این اثر کلامی نیست؛ بلکه ایشان در ابتدا یک استدلال فلسفی ارائه می‌کند و سپس می‌گوید این استدلال فلسفی توسط این آیات و روایات تأیید می‌شود؛ بنابراین ایشان فیلسوف محض نیست، بلکه به منابع نیز توجه دارد. محل پرسش این است که ایشان تفسیر فلسفی از آیات و روایت کرده، یا آن آیات و روایات در تفلسف ایشان اثر گذاشته است؟ حداقل چیزی که می‌توانیم بگوییم، این است که علامه طباطبایی، یک تعامل میان تفکر فلسفی، قرآنی و روایی دارد. نمونه‌اش در تفسیر البیان که می‌نویسند، می‌خواهند میان کتاب و روایات اهل بیت، جمع کنند. در تفسیر المیزان، ظاهراً همان تفسیر البیان را تدریس می‌کند؛ اما بنای ایشان این است که می‌خواهند قرآن را فراتر از انحصار به تفسیر روایی، تفسیر کنند. علامه طباطبایی یک شخصی است که برای او آیات و روایت در مقابل فلسفه یا برعکس قرار ندارند. درباره کتاب شریف اصول فلسفه و روش رئالیسم از ایشان پرسیدند که چرا عنوان این کتاب را اصول فلسفه اسلامی نگذاشته‌اید؟ ایشان می‌گویند که فلسفه است و فلسفه تفکر، عقل و اندیشه آزاد است و به‌چیزی مقید نیست. علامه طباطبایی در جاهای مختلف به این نکته تصریح می‌کنند. علامه طباطبایی می‌گوید من با عقل و فلسفه ورزی آزاد خود به نتایجی رسیده‌ام و می‌بینم آن نتایج توسط آیات و روایات نیز تأیید می‌شوند. اگر تفسیر شریف المیزان را نگاه کنیم، ایشان استفاده‌های عجیبی از آیات و روایت دارند که آن استفاده‌های عجیب را افراد غیر ایشان ندارند. درباره میزان صدرایی بودن علامه طباطبایی باید کار جدی انجام داده شود. بدون تردید علامه طباطبایی در همین دستگاه فلسفی صدرایی بحث و تلاش کرده و مانند صدرا به مطالب فارابی، بوعلی، خواجه نصیر و … توجه دارد. علامه طباطبایی تعبیراتی دارد که عین تعبیرات ملاصدرا است. ذهن علامه طباطبایی به‌قدری با آثار، مبانی و تحلیل‌های ملاصدرا انس دارد که به‌صورت ناخودآگاه از این‌ها استفاده می‌کند که اگر خودآگاه استفاده کند، هیچ خدشه‌ای بر علامه طباطبایی وارد نیست. از مهم‌ترین نوآوری‌های علامه طباطبایی، نظریه ادراکات اعتباری است. شهید مطهری در پاورقی‌های اصول فلسفه و روش رئالیسم و در حواشی مقاله ادراکات اعتباری به‌جهاتی، وقتی که باید بگذارد، نگذاشت. یک نمونه از عدم توجه شهید مطهری این است که ایشان توجه ندارد علامه طباطبایی قبل از مقاله ادراکات اعتباری، دو مقاله درباره اعتباریات تحت عنوان رساله الاعتباریات نوشته‌اند؛ چون که شهید مطهری از این دو مقاله و برخی از مطالب علامه طباطبایی در المیزان اطلاع ندارد به این مسأله به‌خوبی نپرداخته و آن آمادگی لازم را نداشتند. یادداشت‌های منتشر نشده شهید مطهری که بعد‌ها تحت همین عنوان، ذیل ادراکات اعتباری و مقالات اعتباریه، اهمیت می‌یابند. آقای مطهری متوجه بود که علامه در اینجا مطالب مهمی را بیان می‌کند. ذهنیت شهید مطهری متوجه نتایج این مقالات نیز بود. علامه طباطبایی در مقالات مختلف، هم درباره این مقاله صحبت می‌کند، هم به این مقاله ارجاع می‌دهد و هم از تحلیل این مقاله استفاده می‌کند. یکی از مطالبی که شهید مطهری درباره این مقاله بیان می‌کنند، این است که می‌گویند این بحث از علم اصول فقه به ذهن علامه طباطبایی راه یافته و ایشان تحت تأثیر مطالبی است که شیخ محمدحسین اصفهانی، استاد آقای طباطبایی فرموده‌اند. جناب اصفهانی، مطالبی در رابطه با اعتباریات فرموده‌اند؛ اما آن مطالب با این مطالب علامه طباطبایی تفاوت‌های بسیاری دارد. این مطلب علامه طباطبایی در قامت یک نظریه است؛ اما مطالب آقای اصفهانی در قامت نظریه نیست. اگر ایشان در درس‌های خودشان مطلب خاصی هم فرموده باشند که به ما نرسیده باشد، یک مسأله دیگری است. برخی کارهای تطبیقی انجام داده‌اند که نشان داده‌اند که بین نظریه ادراکات اعتباری و فرمایشان شیخ اصفهانی تفاوت‌های زیادی وجود دارد. علامه طباطبایی در صفحه اول رساله الاعتباریات که هنگام چاپ رساله اعتباریات شد، می‌فرماید با اینکه ما مدیون آن بزرگان هستیم و از آن‌ها استفاده کرده‌ایم؛ اما چیزی در این باره به ما نرسیده است. علامه طباطبایی در آن‌جا می‌فرماید این یک نوع بحث علم النفس، نفس شناسی و خود شناسی است. از این عبارت‌ها معلوم می‌شود که ذهن مبارک علامه طباطبایی جولان بسیاری دارد. یکی از اساتید ما، تقریرات یکی از بزرگان که از اساتید علامه طباطبایی بودند را آورده بودند و یک مطالبی مشابه جناب علامه طباطبایی را می‌خواندند و فکر می‌کردند که علامه طباطبایی از ایشان گرفته‌اند. من به مناسباتی توضیح ندادم؛ اما ظاهرا تعبیراتی را در آن تقریرات به‌کار برده‌اند و نوشته‌اند که یکی از فضلا مطلب را به این شکل تقریر می‌کند و آن بزرگ علامه طباطبایی بوده است.