علامه طباطبایی سال ۱۳۰۷ رساله الاعتباریات را نوشت و تغییراتی هم در آن دادند. اگر ما آن رساله را با مقاله ششم مقایسه کنیم، میبینیم مقاله ششم بهنوعی بازپرداخت همان رساله اعتباریات است. ابهاماتی در مقالات ششم وجود دارد که جز با مراجعه به رساله اعتباریات، برطرف نمیشود. اگر مقداری روانشانسی بهکار ببریم، متوجه میشویم مقاله ششم در یک جلسه القا نشده، بلکه در جلسات متعدد و حداقل در ۳ یا ۴ جلسه بیان شده است.
وقتی به بحثهای پایانی میرسد، عجلهای در جمع بندی وجود دارد که بحثها را ممزوج نشان میدهد و باید از همدیگر جدا شوند. در مقالات اصول فلسفه و روش رئالیسم، مفصلترین مقاله، مقاله ادراکات اعتباری میباشد. بهنظر میرسد که ادراکات اعتباری به یک معنا، حاصل آن خودشناسی علامه طباطبایی و تأملات ایشان در خودش است.
وقتی شما در خودتان تأمل و تفکر میکنید، از مفاهیمی که در دست دارید استفاده میکنید. تفکر در خلاء و بدون مقدمه و مفاهیم رخ نمیدهد. علامه طباطبایی به احتمال قوی در آن نظریه پردازی از مطالب آقا محمدحسین اصفهانی و چنانکه از مطالب فارابی یا بوعلی نیز استفاده کرده، بهشرح ایضا از مطالب خواجه نصیرالدین و همچنین بهنظرمیرسد نظریات صدرا نیز در اینباره مؤثر بوده است.
باید یک تحقیق انجام شود تا معلوم شود سهم هر کدام از این اندیشمندان در این کار چقدر است؟ مسلماً این کار، یک کار ابتکاری از علامه طباطبایی میباشد. همانطور که شهید مطهری گفته، این کار در دنیا بیسابقه است. برخی از دانشمندان خواستهاند یک مقایسه میان نظریه ادراکات اعتباری و نظریههای مشابهی که در دنیا مطرح شده انجام دهند. اینها در اوایل اظهار کردهاند این کار شاید در جهان اسلام بیسابقه باشد؛ اما در دنیا فلانی و فلانی این نظریه را مطرح کردهاند.
دانشمندان در حال حاضر به این نتیجه رسیدهاند حرفهایی که زدهاند با آن حرفهایی که علامه طباطبایی بیان کرده، قابل مقایسه نیست؛ یعنی مسلم، این نظریه یک نظریه ابتکاری و نوآورانه است و در خلع ابداء نشده. نظریه حاضر با استفاده از مفاهیم سنت فلسفه اسلامی یا فلسفه سیاسی اسلامی پیدا شده و مسلماً در این نظریه آیات قرآن مؤثر بودهاند.
آقای طباطبایی بر تفسیر شریف المیزان مقدمهای بسیار مهم و مجهول القدری دارند. ایشان در اینجا یک نظر درباره کلام میدهند. مستحضر هستید که فرمایشات ایشان درباره کلام، همان فرمایشاتی است که در اصول فلسفه و روش رئالیسم، در رابطه با کلام بیان کردهاند و تفسیر همین مباحث را چندباری در کتاب تفسیر المیزان بیان کردهاند؛ بنابراین معلوم میشود که بخشی از این نظریه حداقل تحت تأثیر بحثهای تفسیری قرار دارد.
چهبسا حتی همین بحثهای تفسیری و استنباطهای ایشان کمابیش از تحلیل جناب ملاصدرا بهرهمند بوده است. ملاصدرا میگوید این قرآنی که ما میشناسیم یک ظاهر و یک باطنی دارد. ظاهر و باطن هر دو یک علن و سرّ دارد. بعد از بیان علن ظاهر قرآن میگوید قدم بعدی فهم معانی قرآن است؛ بنابراین اینها بههمین شکل در مقامات ابتدایی قرآن کریم قرار دارد. مقام بالاتر در نظر او این است که این معانی جزئی، یک معانی کلی عقلی دارند و از آن معانی کلی عقلی، معانی جزئی شکل گرفته است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بهدنبال آن معانی کلی میگردد.
نظریه ادراکات اعتباری که بدون تردید در تفسیر المیزان تأثیر گذار بوده، نظریهای منفک از آیات قرآن نیست. یکی از مفاهیم اساسی و مهم در نظریه ادراکات اعتباری، مفهوم استخدام است. شما اگر رساله اعتباریات را که در سال ۱۳۰۷ در نجف نوشته شده را نگاه کنید، خبری از استخدام نیست؛ یعنی این مفهوم مهم در آنجا وجود ندارد. این مفهوم در تفسیر البیان و با ورود به بحثهای تفسیری، ظاهراً این ایده کم کم با مراجعه به آیات و روایات پیدا میشود که به یک جزء مهمی از نظریه ادراکات اعتباری تبدیل میشود.
علاقهمندان میتوانند مقاله کاربرد نظریه ادراکات اعتباری در تفسیر المیزان را از طریق فضای مجازی دریافت کنند و بفهمند چگونه این نظریه در تفسیر المیزان تأثیر داشته و چگونه خود تفسیر المیزان در این نظریه تأثیر داشت؟ آنها نظریه پرداز بودند، وقتی دو کلمه حرف میگفتید آن را یک نظریه میکردند و شما تعجب میکردید. ذهن نظریه پرداز و فلسفی اینگونه است. ذهن علامه طباطبایی نیز یک ذهن فعال، دستگاهساز و نظریه پرداز است که شما هر مطلبی را به ایشان بدهید یک مطلب بسیار کاملتر و پیشرفتهتر به شما ارائه میکند.
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش دوم)
علامه طباطبایی در صفحه اول رساله الاعتباریات که هنگام چاپ رساله اعتباریات شد، میفرماید با اینکه ما مدیون آن بزرگان هستیم و از آنها استفاده کردهایم؛ اما چیزی در این باره به ما نرسیده است.
علامه طباطبایی از جمله نخبگان و متفکران برجسته و تاثیرگذار سده معاصر میباشد. به گونهای که بررسی و تدوین تاریخ معاصر ایران در عرصههای مختلف دینی، فلسفی و فرهنگی بدون توجه به آرای ایشان امکانپذیر نیست. ایشان در آثار متعدد تفسیری، فلسفی و اخلاقی خود به ارائه اندیشهها و نظریاتی مختلفی پرداخته است. در این میان سایت فکرت نت برای تبیین اندیشه سیاسی این متفکر اسلامی مصاحبهای را با حجت الاسلام دکتر احمدرضا یزدانی مقدم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ترتیب داده است که متن آن در ادامه در اختیار شما قرار میگیرد.
فلسفه سیاسی علامه طباطبایی که تصریح میکنند به فلسفه اجتماعی، مسبوق به حکمت متعالیه است یا اینکه علامه یک نوآوری مسبوق به ارتباط ایشان با قرآن و حدیث دارند؟ درگیریهایی وجود دارد که آیا علامه طباطبایی ادامه دهنده راه ملاصدرا است و عدهای دیگر تلاش دارند علامه طباطبایی را یک نوصدرایی معرفی کنند.
یزدانی مقدم: این پرسش، یک پرسش مهم، اساسی و گسترده است. چند سؤال متفاوت در اینجا مدنظر قرار میگیرد. آیا علامه طباطبایی در درون دستگاه فلسفه و حکمت متعالیه میفلسفد یا نه؟ من عرض میکنم که علامه طباطبایی در درون آن دستگاه نیز میفلسفد؛ ولی خود دستگاه حکمت متعالیه در واقع چه چیزی است؟ اگر کتاب مبداء و معاد و الشواهد ربوبیه را باز کنید و نگاه کنید، میبینید جناب ملاصدرا در برخی موارد عین مطالب فارابی را نقل کرده است. شما حکمت متعالیه را از کل سنت فلسفی یا فلسفه سیاسی منقطع نگیرید؛ بلکه در امتداد هم قرار دارند.
علامه طباطبایی نیز همانطور که جناب ملاصدرا در کتاب المبداء و المعاد، الشواهد ربوبیه و همچنین در آثار دیگر چه با تصریح و بدون تصریح متن فارابی و بوعلی را مطمئناً با یک تصرفاتی میآورد.
من یک مقاله تحت عنوان تطور اندیشه سیاسی صدرالمتألهین نوشتهام و نشان دادهام که ما میتوانیم در اندیشه و فلسفه سیاسی بگوییم که صدرای یک و دو داریم؛ یعنی صدرای مبداء و معاد یک صدرا و صدرای الشواهد الربوبیه یک صدرای دیگری است. کتاب جایگاه وحی در فلسفه سیاسی از منظر فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، نصیرالدین طوسی و صدرالمتألهین، به تصویر نشان دادهام که شما نهتنها در کتاب المبداء و المعاد، الشواهد الربوبیه و برخی کتابهای دیگر مانند کسر اصنام الجاهلیه یا رسائل ثلاث و… در آثار متعدد جناب ملاصدرا میبینید که ایشان متعرض مسائل سیاسی میشوند و درباره مسائل سیاسی، ایدهها و نظراتی دارند.
برخی از دوستان، انتقاد میکنند که ملاصدرا فیلسوف سیاسی نیست، ادعایشان این نیست که ملاصدرا مطالب فلسفه سیاسی ندارد؛ بلکه میگویند نوآوری ندارد، درحالی که وقتی ما میگوییم صدرای یک و صدرای دو؛ یعنی صدرا نوآوری دارد و اگر نوآوری نداشته باشد و سخن دیگران را بگویند، این عنوان معنا ندارد. در کتاب خود نشان دادهام ملاصدرا ورای آن چیزی است که این عزیزان فکر میکنند و ظاهراً آن دوستان ما، صدرای یک را هم ندیدهاند!
ما نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که علامه طباطبایی عین این مطالب را در کارهای صدرالمتألهین دیده یا خیر؟ البته برخی از آقایان مانند دکتر سیدحسن نصر در مجموعه حکمت متعالیه، در موارد متعدد به نسخه شناسی علامه طباطبایی درباره حکمت صدرایی ارجاع میدهند. این فرد نسخه شناس بود و نسخههای متعدد ملاصدرا و حتی نسخههایی که مرسوم نبوده را دیده است.
استاد شهید مطهری در مقدمه اصول فلسفه و روش رئالیسم میگوید آقای طباطبایی فارابی، بوعلی و همه این فیلسوفان را مطالعه کرده و معلوم میشود که همه سنت فلسفه سیاسی در او جمع شده است. همانطور که ملاصدرا و فلسفه سیاسی صدرالمتألهین در درون سنت فلسفه سیاسی اسلامی قرار دارد، بههمین معنا فلسفه سیاسی علامه طباطبایی نیز در درون سنت فلسفه سیاسی اسلامی قرار دارد.
مسأله دیگر نسبت سنجی فیلسوف بودن یا مفسر بودن علامه طباطبایی است. برخی از نوشتههای علامه طباطبایی مانند رسائل سبعه که ششتایش را در نجف و آخرین را در قم بهدنبال بحثهای اصول فلسفه و روش رئالیسم نوشتهاند، صرفاً فلسفی است. ایشان در تبریز رساله توحیدیه دارند که در رابطه با توحید اسماء، صفات، افعال، انسان پیش از دنیا، انسان در دنیا، انسان بعد از دنیا و … است که شما در اینجا ترکیبی از فلسفه و متون را میبینید.
برخی این اثر را کلامی حساب کردهاند، در حالی که این اثر کلامی نیست؛ بلکه ایشان در ابتدا یک استدلال فلسفی ارائه میکند و سپس میگوید این استدلال فلسفی توسط این آیات و روایات تأیید میشود؛ بنابراین ایشان فیلسوف محض نیست، بلکه به منابع نیز توجه دارد. محل پرسش این است که ایشان تفسیر فلسفی از آیات و روایت کرده، یا آن آیات و روایات در تفلسف ایشان اثر گذاشته است؟
حداقل چیزی که میتوانیم بگوییم، این است که علامه طباطبایی، یک تعامل میان تفکر فلسفی، قرآنی و روایی دارد. نمونهاش در تفسیر البیان که مینویسند، میخواهند میان کتاب و روایات اهل بیت، جمع کنند. در تفسیر المیزان، ظاهراً همان تفسیر البیان را تدریس میکند؛ اما بنای ایشان این است که میخواهند قرآن را فراتر از انحصار به تفسیر روایی، تفسیر کنند. علامه طباطبایی یک شخصی است که برای او آیات و روایت در مقابل فلسفه یا برعکس قرار ندارند.
درباره کتاب شریف اصول فلسفه و روش رئالیسم از ایشان پرسیدند که چرا عنوان این کتاب را اصول فلسفه اسلامی نگذاشتهاید؟ ایشان میگویند که فلسفه است و فلسفه تفکر، عقل و اندیشه آزاد است و بهچیزی مقید نیست. علامه طباطبایی در جاهای مختلف به این نکته تصریح میکنند. علامه طباطبایی میگوید من با عقل و فلسفه ورزی آزاد خود به نتایجی رسیدهام و میبینم آن نتایج توسط آیات و روایات نیز تأیید میشوند. اگر تفسیر شریف المیزان را نگاه کنیم، ایشان استفادههای عجیبی از آیات و روایت دارند که آن استفادههای عجیب را افراد غیر ایشان ندارند.
درباره میزان صدرایی بودن علامه طباطبایی باید کار جدی انجام داده شود. بدون تردید علامه طباطبایی در همین دستگاه فلسفی صدرایی بحث و تلاش کرده و مانند صدرا به مطالب فارابی، بوعلی، خواجه نصیر و … توجه دارد. علامه طباطبایی تعبیراتی دارد که عین تعبیرات ملاصدرا است. ذهن علامه طباطبایی بهقدری با آثار، مبانی و تحلیلهای ملاصدرا انس دارد که بهصورت ناخودآگاه از اینها استفاده میکند که اگر خودآگاه استفاده کند، هیچ خدشهای بر علامه طباطبایی وارد نیست.
از مهمترین نوآوریهای علامه طباطبایی، نظریه ادراکات اعتباری است. شهید مطهری در پاورقیهای اصول فلسفه و روش رئالیسم و در حواشی مقاله ادراکات اعتباری بهجهاتی، وقتی که باید بگذارد، نگذاشت. یک نمونه از عدم توجه شهید مطهری این است که ایشان توجه ندارد علامه طباطبایی قبل از مقاله ادراکات اعتباری، دو مقاله درباره اعتباریات تحت عنوان رساله الاعتباریات نوشتهاند؛ چون که شهید مطهری از این دو مقاله و برخی از مطالب علامه طباطبایی در المیزان اطلاع ندارد به این مسأله بهخوبی نپرداخته و آن آمادگی لازم را نداشتند.
یادداشتهای منتشر نشده شهید مطهری که بعدها تحت همین عنوان، ذیل ادراکات اعتباری و مقالات اعتباریه، اهمیت مییابند. آقای مطهری متوجه بود که علامه در اینجا مطالب مهمی را بیان میکند. ذهنیت شهید مطهری متوجه نتایج این مقالات نیز بود. علامه طباطبایی در مقالات مختلف، هم درباره این مقاله صحبت میکند، هم به این مقاله ارجاع میدهد و هم از تحلیل این مقاله استفاده میکند. یکی از مطالبی که شهید مطهری درباره این مقاله بیان میکنند، این است که میگویند این بحث از علم اصول فقه به ذهن علامه طباطبایی راه یافته و ایشان تحت تأثیر مطالبی است که شیخ محمدحسین اصفهانی، استاد آقای طباطبایی فرمودهاند.
جناب اصفهانی، مطالبی در رابطه با اعتباریات فرمودهاند؛ اما آن مطالب با این مطالب علامه طباطبایی تفاوتهای بسیاری دارد. این مطلب علامه طباطبایی در قامت یک نظریه است؛ اما مطالب آقای اصفهانی در قامت نظریه نیست. اگر ایشان در درسهای خودشان مطلب خاصی هم فرموده باشند که به ما نرسیده باشد، یک مسأله دیگری است. برخی کارهای تطبیقی انجام دادهاند که نشان دادهاند که بین نظریه ادراکات اعتباری و فرمایشان شیخ اصفهانی تفاوتهای زیادی وجود دارد.
علامه طباطبایی در صفحه اول رساله الاعتباریات که هنگام چاپ رساله اعتباریات شد، میفرماید با اینکه ما مدیون آن بزرگان هستیم و از آنها استفاده کردهایم؛ اما چیزی در این باره به ما نرسیده است. علامه طباطبایی در آنجا میفرماید این یک نوع بحث علم النفس، نفس شناسی و خود شناسی است. از این عبارتها معلوم میشود که ذهن مبارک علامه طباطبایی جولان بسیاری دارد.
یکی از اساتید ما، تقریرات یکی از بزرگان که از اساتید علامه طباطبایی بودند را آورده بودند و یک مطالبی مشابه جناب علامه طباطبایی را میخواندند و فکر میکردند که علامه طباطبایی از ایشان گرفتهاند. من به مناسباتی توضیح ندادم؛ اما ظاهرا تعبیراتی را در آن تقریرات بهکار بردهاند و نوشتهاند که یکی از فضلا مطلب را به این شکل تقریر میکند و آن بزرگ علامه طباطبایی بوده است.
علامه طباطبایی بدون تردید نوآوری دارد و نوآوریهای ایشان منحصر به نظریات ادراکات اعتباری نیست؛ بلکه در همان مقاله پنجم، جناب شهید مطهری میفرماید این مقاله، یک مقاله ابتکاری و مهم است. ایشان میفرماید این مقاله به ما نشان میدهد که چگونه این تصورات در ذهن ما تکثر پیدا میکند. مقاله حاضر بهقدری اهمیت دارد که آیت الله دکتر شیخ مهدی حائری یزدی، آقازاده شیخ عبدالکریم حائری یزدی یک پاسخ به این مقاله میدهند و علامه طباطبایی نیز یک پاسخ به پاسخ آقای حائری میدهد و بارها این بحثی که ایشان مطرح کردند، چندبار مورد بحث قرار میگیرد و پس از رحلت علامه طباطبایی، آقای حائری آخرین پاسخ خود را بیان میکنند و نشان میدهد که این مسأله مهم و بحث برانگیزی است و به یک معنا، اگر کسی بخواهد نظریه ادراکات اعتباری را بهخوبی فهم کند، باید آن مقاله پنجم را نیز بهخوبی بفهمد؛ چرا که فهم یک قسمت نظریه منوط به این است که ما آن مقاله را بهدرستی متوجه شویم که چگونه ادراکات حقیقی ما تکثر پیدا میکند.
بدون تردید علامه طباطبایی تحت تأثیر سنت فلسفه اسلامی و سنت فلسفه سیاسی اسلامی اندیشمندانی مانند فارابی، بوعلی، خواجه نصیر، جناب ملاصدرا و بدون تردید آن بزرگان همراه علامه طباطبایی تحت تأثیر آیات و روایات قرار دارند. اگر کسی بگوید کل کار فارابی، شرح یک روایت از امام صادق(ع) یا کار ابن سینا، شرح یک روایت دیگر از امام صادق(ع) است و یا حتی برخی ادعا میکنند که کل کار شیخ اشراق شرح چند روایت از راوایات امام صادق(ع) بیراه نیست. شما میتوانید سندهای این را نگاه کنید و علامه طباطبایی تحت تأثیر آن بزرگان، از روایات و احادیث الهام میگیرد و بحث خود را پرورش میدهد.👇
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (ره)
فیلم کامل گفت و گو را از اینجا دانلود کنید.👇
هدایت شده از پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
✅#احمد_رضا_یزدانی_مقدم در گفتوگو با ایکنا:تعریف روشنی از دانشگاه اسلامی ارائه نشده است/ برخورد نامناسب با دیدگاههای مخالف
⬅️حجتالاسلام احمدرضا یزدانیمقدم، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با بیان اینکه اگر تاکنون اداره دانشگاه بر عهده دولت بوده است پس دولت باید پاسخگوی وضعیت کنونی آن باشد اظهار کرد: افراد زیادی که شعار دانشگاه اسلامی دادهاند هنوز نگفتهاند که چه تلقی از دانشگاه اسلامی دارند؟
⬅️یکی از اهدافی که از ابتدای انقلاب اسلامی درباره دانشگاهها مطرح بوده، تحقق دانشگاه اسلامی و به دنبال آن دانش اسلامی است که بارها از سوی مسئولان نظام به آن اشاره شده است. اما به باور صاحبنظران هنوز تا رسیدن به این نقطه فاصله زیادی وجود دارد و چهبسا یکی از دلایل عدم توفیق، نداشتن تعریف مناسب از دانشگاه اسلامی و ویژگیهای آن است، چراکه پس از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز اختلاف نظر در این زمینه بسیار است.
💠برای بررسی بیشتر این موضوع با حجتالاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانیمقدم، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
💠مشاهده جزئیات در لینک زیر
🌐http://dte.bz/Ibpwg
احمدرضا یزدانیمقدم در گفتوگو با ایکنا:
تعریف روشنی از دانشگاه اسلامی ارائه نشده است/ برخورد نامناسب با دیدگاههای مخالف
حجتالاسلام احمدرضا یزدانیمقدم، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با بیان اینکه اگر تاکنون اداره دانشگاه بر عهده دولت بوده است پس دولت باید پاسخگوی وضعیت کنونی آن باشد اظهار کرد: افراد زیادی که شعار دانشگاه اسلامی دادهاند هنوز نگفتهاند که چه تلقی از دانشگاه اسلامی دارند؟
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به نقل از خبرگزاری ایکنا، یکی از اهدافی که از ابتدای انقلاب اسلامی درباره دانشگاهها مطرح بوده، تحقق دانشگاه اسلامی و به دنبال آن دانش اسلامی است که بارها از سوی مسئولان نظام به آن اشاره شده است. اما به باور صاحبنظران هنوز تا رسیدن به این نقطه فاصله زیادی وجود دارد و چهبسا یکی از دلایل عدم توفیق، نداشتن تعریف مناسب از دانشگاه اسلامی و ویژگیهای آن است، چراکه پس از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز اختلاف نظر در این زمینه بسیار است.
برای بررسی بیشتر این موضوع با حجتالاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانیمقدم، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
ایکنا: برخی معتقدند شکلگیری دانشگاه اسلامی از آرمانهای انقلاب اسلامی بوده، به نظر شما چرا تاکنون این هدف محقق نشده است؟
به یاد ندارم که شکلگیری دانشگاه اسلامی از شعارهای انقلاب اسلامی بوده یا در سخنان امام خمینی(ع) در دوران انقلاب اسلامی آمده باشد. شعارهای انقلاب اسلامی روشن است که شامل استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی است و به یاد ندارم که در شعارهای انقلاب بر شکلگیری دانشگاه اسلامی تأکید شده باشد و یا در فرمایشات امام خمینی(ره) در قبل از انقلاب چنین چیزی را مشاهده نمیکنیم.
ایکنا: فارغ از اینکه این موضوع از آرمانها بوده یا نه تلقی شخصی شما از این موضوع چیست؟ به نظر شما خوب است دانشگاه اسلامی شود یا خیر؟
اولین سؤالی که پیش میآید این است که تعریف دانشگاه اسلامی چیست؟ افراد زیادی که شعار دانشگاه اسلامی دادهاند نگفتهاند که چه تلقی از دانشگاه اسلامی دارند؟ میتوان تعریفی از دانشگاه اسلامی بر پایه مباحث علوم اجتماعی ارائه کرد با این توضیح که موضوعی در رابطه با شکلگیری دانشها وجود دارد و آن پرابلماتیک بودن دانشهاست. دانشها در پاسخ به پرسشهایی پدید میآیند. حال اگر در جامعه اسلامی پرسشهای خاصی داشته باشیم و بخواهیم به آنها پاسخ دهیم لازمهاش این است که دانشهای متناسبی داشته باشیم که به این سؤالات پاسخ دهد.
مسئله دیگر این است که پرسشهای جامعه اسلامی کدامند؟ این پرسشها در این مدت باید خود را نشان میدادند اما آیا واقعاً در دانشگاههای ما پرسشهای جامعه اسلامی مطرح میشوند؟ از سوی دیگر لازمه طرح این پرسشها این است که فضایی مناسب و آزاد در دانشگاهها وجود داشته باشد. همچنین باید حداقلهایی وجود داشته باشد که از جمله آنها رابطه دانشگاه با جامعه است. در این راستا نیازمند آزادی بیان و اطلاعرسانی مناسب هستیم.
هرکسی دانشگاه را اداره میکند مسئول عواقب آن هم هست و اگر تاکنون اداره دانشگاه بر عهده دولت بوده است پس دولت باید پاسخگو باشد که به چه علت وضعیت دانشگاه مطلوب نیست.
ایکنا: به نظر شما اگر این مناسبات میان جامعه و دانشگاه محقق شود بدین معنی است که ما به سمت دانشگاه اسلامی گام برداشتهایم؟
وجود مناسبات لازم میان جامعه و دانشگاه از جمله مقدمات است. دانش را نباید امری حکومتساخته تلقی کنیم. هرچند که امثال هابز میگویند اگر همین قواعد هندسه هم با منافع قدرتمندان منافات داشته باشد قدرتمندان قواعد هندسه را هم تغییر خواهند داد و گفتار آنان در جای خود درست است یعنی بین قدرت و دانش رابطهای وجود دارد که الان محل بحث نیست. اما آن حداقلی که میتوانیم درباره آن صحبت کنیم این است که برای تحقق دانشگاه یا دانش اسلامی باید رابطهای زنده بین جامعه و دانشگاه برقرار شود.
برای وجود رابطه بین جامعه و دانشگاه باید آزادی اطلاعرسانی و آزادی بحث و گفتوگو وجود داشته باشد. شهید مطهری به عنوان یک اندیشمند اسلامی و نظریه پرداز انقلاب میگفت باید کسانی که واقعاً مارکسیست هستند در دانشگاهها و حوزهها مارکسیسم تدریس کنند تا ما مارکسیسم را از منظر یک مارکسیست معتقد بشناسیم. اما آیا ما چنین اجازهای دادهایم یا اجازه میدهیم که حتی کسانی که خود را مسلمان معرفی میکنند و دیدگاههای مخالف ما دارند در دانشگاهها به تدریس بپردازند؟
برخورد مناسبی با دیدگاههای مخالف در میان دانشگاهیان صورت نمیگیرند. این روند فقط مختص دانشگاه نیست؛ برای مثال در زمان حیات و حتی بعد از درگذشت شخص بزرگوار و محترمی مانند مرحوم علامه حسنزاده آملی که اخیراً از دنیا رفتند، مطالبی منفی و نادرست علیه ایشان منتشر شد. از سوی دیگر شخص متعبد و با تقوایی مانند امام خمینی(ره) میگوید من در فیضیه تدریس میکردم و فرزندم مصطفی که کودک بود برای رفع تشنگی با کاسهای در فیضیه مقداری آب نوشید. عدهای گفتند چون پدر وی، یعنی حضرت امام(ره)، فلسفه تدریس میکند بنابراین خارج از اسلام و نجس است لذا این فرزند نیز نجس است و کاسه آبی که آقا مصطفی از آن آب خورده است هم نجس شده و باید شسته شود تا دیگران بتوانند از آن استفاده کنند.
در صحیفه حضرت امام(ره) آمده است که فرمودند؛ به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد.
در حالیکه از یک منظر صحیح اسلامی و انقلابی و تاریخی اگر افرادی وجود دارند که دیدگاه آنان با ما متفاوت است نباید کاری کنیم که از تدریس محروم شوند و باید بتوانند در امنیت حرفهای خود را بزنند. آیا واقعاً آرمان انقلاب اسلامی این وضعی بود که الان دچار آن شدهایم؟
ایکنا: پس شما معتقدید آزاداندیشی و تحمل مخالف یکی از فاکتورهای دانشگاه و حوزه است.
همانگونه که گفتم شهید مطهری به این موضوع تصریح میکند. گرچه از نظر برخی افراد منظور از آزاداندیشی این است که خودمان حرفمان را بزنیم. در حالیکه آزاداندیشی بدین معنی است که مخالفان ما با هر عقیدهای که دارند بتوانند حرف خود را بزنند. خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ ای اهل ایمان، برای خدا پایدار و استوار بوده و به عدالت و راستی و درستی گواه باشید، و البته شما را نباید عداوت گروهی بر آن دارد که از راه عدل بیرون روید، عدالت کنید که به تقوا نزدیکتر (از هر عمل) است، و از خدا بترسید، که البته خدا به هر چه میکنید آگاه است» (مائده/ ۸)
قرآن کریم فرموده است اگر با گروهی دشمن هستید، این دشمنی موجب نشود عدالت را فراموش کنید و فرموده است عدالت به تقوا نزدیکتر است. در قرآن نیامده که این عدالت صرفاً نسبت به دوستان و همفکران و ... باشد بلکه آمده است که تقوا این است که انسان نسبت به دشمنانش عادلانه رفتار کند. حال اگر آزاداندیشی را هم از مصادیق عدالت بدانیم معنایش این است که دشمنان و مخالفان ما هم بتوانند آزادانه حرف خود را بزنند. اگر چنین کاری انجام دادیم تقوا و دانشگاه اسلامی داریم و اگر چنین اقدامی صورت نگرفت پس تقوا و دانشگاه اسلامی نداریم.
ایکنا: سؤال دیگر این است که اگر جامعه اسلامی باید در ارتباط با دانشگاه باشد و جامعه نیز در کنار حکومت به عنوان ناظر مسئولیت دارد، این جامعه از چه قدرت و ابزارهای واقعی برخوردار است؟
جامعه باید ابزارهای لازم همانند آزادی اطلاعرسانی و دسترسی به اطلاعات که در قانون اساسی، در اصول بیست و چهارم، بیست و ششم و بیست و هفتم به آنها تصریح شده است را در اختیار داشته باشد. به علاوه جامعه باید اینقدر توانایی داشته باشد که قواعد ناظر بر رعایت عدالت را بداند تا متوجه شود آیا عدالت اجرا شده است یا خیر؟ در حالیکه معمول مردم ما از این دانش برخوردار نیستند بنابراین لازم است نهادهای اجتماعی مناسبی در این رابطه وجود داشته باشند. اگر قرار است بنا بر اصل هشتم قانون اساسی، جامعه بر دولت نظارت کند باید اطلاعات لازم به جامعه برسد و امکانات دانشی لازم برای تجزیه و تحلیل این اطلاعات داشته باشد و نهادهای اجتماعی مناسبی هم برای پیگیری وجود داشته باشند.
اگر جامعه واجد این امکانات شد سؤال پیش میآید که چگونه قرار است به فلان رأی دادگاه، فلان برنامه اقتصادی یا اجرایی نشدن فلان وعده اعتراض کند؟ لازمه این امر آزادی احزاب و اجتماعات است. جامعهای که اینگونه زنده و نهادمند باشد میتواند بر دولت نظارت و دولت را امر به معروف و نهی از منکر کند اما اگر چنین نباشد طبیعتاً دانشگاه اسلامی هم محقق نمیشود.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نامه به مالک اشتر میفرماید: «إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» یعنی جامعه پاک و مقدس (که جامعه اسلامی میباید مصداقی از آن باشد) جامعهای است که در آن حق ضعیف بدون هیچگونه لکنت از قوی گرفته شود. امروزه لازمه تحقق چنین جامعهای؛ نهادهای یاد شده است.
البته هر جامعهای را میتوانیم اسلامی تلقی کنیم، برخی حکومتها همانند طالبان یا سعودی خود را اسلامی میدانند و شاه هم گاه در پیامی که برای آقایان مراجع میفرستاد حکومت خود را اسلامی و شیعی میدانست. در حالیکه معیارهایی وجود دارد که بر اساس آن اسلامی بودن جامعه و نهادهای مختلف را ارزیابی میکنیم. بنا بر متون دینی که داریم و آیات قرآن و بنا بر اصول قانون اساسی، جامعه اسلامی ویژگیهایی دارد که به برخی از آنها اشاره شد.
ایکنا: این موارد چگونه با دانشگاه اسلامی مرتبط میشود؟
اگر دانشگاه اسلامی دانشگاهی است که در ارتباط با جامعه اسلامی قرار دارد ناگزیر باید جامعه اسلامی هم وجود داشته باشد. اگر جامعه اسلامی داشتیم مقدمهای است برای اینکه دانشگاه اسلامی هم داشته باشیم. اما اگر در همین جامعه اصول قانون اساسی رعایت نشد، آزادیهای مختلف و عدالت وجود نداشت و فاصله بین فقیر و غنی بسیار زیاد بود دیگر این جامعه اسلامی نیست. پس اگر جامعه اسلامی نداشتیم چگونه میتوانیم دانشگاه اسلامی داشته باشیم؟
دانشگاه اسلامی دارای برخی شروط اولیه است که اگر تحقق پیدا کرد آنگاه امید است که در کشور دانشگاه اسلامی داشته باشیم. از سوی دیگر در این دانشگاه اسلامی چون روابط اجتماعی، روابطی سالم است بنابراین در دانشگاه هم روابط سالم خواهد بود. در حالیکه امروزه در دانشگاهها وضعیت غیر قابل قبولی، از جمله در روابط علمی استاد و دانشجو حاکم است.
ایکنا: از چه منظری منتقد روابط علمی غیر قابل قبول استاد و دانشجو هستید؟
مراجعه دانشجو به استاد در چه وضعیتی است؟ آیا برخی از این اساتید و رفتار آنان با دانشجویان شما را به یاد رفتار اساتید برجسته مانند مطهری و کاتوزیان و ... میاندازد؟ گاه برخی از این اساتید تصریح میکنند که دانشجویان باید با نام استاد مقاله علمی به چاپ برسانند. یا به عناوین پایاننامهها دقت کنید که برخی چقدر ناکارآمد و بیفایده هستند.این وضعیت نیازمند آسیبشناسی مستقل است چراکه وضعیت موجود دانشگاهها بسیار عجیب و غریب است گرچه دیگر عادی شده است.
برای اینکه دانشگاه و دانش اسلامی داشته باشیم باید پرابلماتیک اسلامی داشته و به پرسشهای جامعه اسلامی پاسخ دهیم. جامعه اسلامی هم معیارهایی دارد که باید تحقق پیدا کند تا مقدمهای برای دانشگاه اسلامی باشد. دانشگاه بخشی از یک جامعه است اگر دانش و دانشگاه اسلامی نداریم پس معلوم میشود کلیت جامعه دچار اختلال است و اگر قرار است مشکل حل شود باید کلیت جامعه درست شود یا بدین سمت در حرکت باشد.
سؤال این است که به روایات اهل بیت(ع) اعتقاد داریم یا نداریم؟ اگر اعتقاد نداریم پس چگونه میخواهیم دانشگاه و دانش اسلامی یا جامعه اسلامی داشته باشیم؟ و اگر اعتقاد داریم اهل بیت(ع) به ما گفتهاند: «الناس علی دین ملوکهم»، «الناس بامرائهم أشبه منهم بآبائهم» و «الناس بزمانهم أشبه من آبائهم». فارابی میگوید شخص دارای صلاحیتی که میخواهد جامعه فاضله درست کند باید جامعه را در کلیت آن مورد توجه قرار دهد و آن را فاضله بگرداند و معنا ندارد که ادعا شود که فقط میخواهیم فلان جزء از جامعه را درست کنیم. بنابراین اگر بعد از چهل سال هنوز دانشگاه اسلامی نداریم و میخواهیم آن را محقق کنیم بدین معنی است که جامعه در کلیت اقتصادی، سیاسی، علمی و فرهنگی دچار مشکل است و باید کلیت آن را اصلاح کرد.
گفتارهای فلسفه سیاسی (یزدانی مقدم)
اندیشه سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی (بخش اول)👇
لازم به تذکر است که برخی اشتباهات ناخواسته در پیاده سازی مطالب پیش آمده؛ مراجعه به صوت یا تصویر گفتارها در هر مورد توصیه میشود.
@yazdanimoghaddam