AUD-20220430-WA0005.mp3
5.45M
تموم ِ زندگیمی ارباب . .💔
#پیشنهاددانلود
[ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ ]
ای دلا از نگار خود گله معنی ندارد
بین معشوق و عاشق فاصله معنی ندارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∞♥∞
#پست_ویژه
🌸 امام زمان برای گردن زدن نمیآید
او مهد مهربانی است.
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مشڪل ظهور اینجاست!»
🔸 #امام_زمان ، امام همه ماست...
⁉️ چرا سعادت دیدار امام زمان از ما گرفته شده؟
#استاد_رائفی_پور
حروف اول اسمتون چیه؟
آ 👈🏻 ¹⁰صلوات
ب 👈🏻 ¹⁵صلوات
پ 👈🏻 ⁵ صلوات
ت 👈🏻 ¹⁷ صلوات
ث 👈🏻 ²⁰ صلوات
ج 👈🏻 ²² صلوات
ح 👈🏻 ²⁵ صلوات
خ 👈🏻 ⁹ صلوات
د 👈🏻 ³⁰ صلوات
ر 👈🏻 ³¹ صلوات
ز 👈🏻 ¹⁹ صلوات
س 👈🏻 ³ صلوات
ش 👈🏻 ³² صلوات
ص 👈🏻 ¹⁸ صلوات
ط 👈🏻 ⁹ صلوات
ظ 👈🏻 ³ صلوات
ع 👈🏻 ¹³ صلوات
غ 👈🏻 ¹⁴ صلوات
ف 👈🏻 ² صلوات
ق 👈🏻 ³² صلوات
ک 👈🏻 ¹² صلوات
گ 👈🏻 ²³ صلوات
ل 👈🏻 ¹¹ صلوات
م 👈🏻 ²² صلوات
ن 👈🏻 ²⁶ صلوات
و 👈🏻 ²¹ صلوات
ه 👈🏻 ³¹ صلوات
ی 👈🏻 ³⁷ صلوات
ثوابش رو تقدیم کن به امام زمان(عج)
التماس دعا❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ🎥
چرا هر وقت گرفتاری یادت میاد امام زمانی هم داری❓
➖➖➖➖➖➖➖
#مظلوم_حسین_غریب_مهدی💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و بہ قدر هزار و سیصد سال
حرف های دلت شنیدنی است :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی دیر فهمیدیم که ؛ گمشده ای هم داریم.
هرچند این گمشده چه ها کشیده از دست ِ ما
فراوان اشک هایی که ریختِ بابتِ کار های ِ ما
چه آسوده هستیم و او دلتنگ تر از قبل💔!!
ما شمر نشویم برایش حُر پیش کش...
#امام_زمان
ی چیزی رو میدونستی رفیق . . .!)
ما کلا حواسمون نیست،😞🥀
ولی مولا دائم دعامون میکنه!🙂💓
«یکم» حواسمون به قلب شکسته مهدی فاطمه باشه!💔🖤
اگه دوست داری برای تعجیل درفرج و سلامتیش 1صلوات بفرست💞😊
#صرفا_جهت_اطلاع
#راض_بابا🌸
#قسمت_سوم✨
چند آمبولانس وسط خیابان ایستاده بودند عده ای از دیوار حسينيه بالا رفته بودند و داخل را نگاه می کردند
تمیور با چشمان سرگردانش اطراف را برانداز کرد.
از گوشه و کنار صدای جیغ و داد و فریاد بلند بود.
مبهوت به تیمور خیره شدم.
_گوشی... با گوشی زنگ بزن به راضیه ببین کجاست! باعجله جیب شلوار و پیراهنش را وارسی کرد.
_نیاوردم.یادم رفت بیارمش...نگاه کن
مریم من می رم دنیال هدایت،تو هم برو دنبال راضیه.
شهین خواهر تیمور و آقای باصری به خاطر ما به شیراز آمده بودند.
به همین خاطر تیمور خیلی نگرانش بود.
با چشمان مه گرفته ام راه مستقیم خود را دویدم.ناگهان یادم به روز تولدش افتاد
و با خودم گفتم: (راضیه تو بیمه شده ای،بیمه حضرت زهرا! تو رو با خودش سپردم.)
یازده شهریور وقت اذان ظهر بود که خدا راضیه را بهمان بخشید. روی تخت بیمارستان نیمه حال افتاده بودم که پرستاری وارد اتاق شد و به سراغ دیگر تخت ها رفت. مادرم روی صندلی کنارم نشسته و با نگاه روی صورتم مانده بود.
_بیدار شدی؟
سرم را به نشان تایید تکان دادم و گفتم : ( ننه بچه م کجاست؟ سالمه؟)
دستم را فشرد و گفت: (ها...یه مرضیه دیگه.)
ادامه دارد....
#راض_بابا🌻
#قسمت_چهارم🍁
به آرامی پلک هایم را بستم؛دستانم را به سمت آسمان بردم و خداراشکر کردم
مادر با تعجب گفت: ( ننه خیلی خوشحالی! همه چشم انتظار پسر بودنا!)
کمی مکث کرد.
_حتی تیمور!
بلخند کم رمقی روی لبانم نشست. همیشه از خدا می خواستم دو تا دختر نصیبم کند و به نیت حضرت زهرا (س) اسم هایشان را راضیه و مرضیه بگذارم و بیمه بی بی بشوند
دختر برایمان رحمت بود. سر مرضیه که باردار شدم تیمور توی پتروشیمی به عنوان راننده آتشنشان استخدام شد. می دانستم با آمدن دختر دوم هم اتفاقات خوبی خواهد افتاد؛ اما تیمور دوست داشت بچه مان پسر باشد.
می گفت میخواهم اسمش را مرتضی بگذارم و نوکر امام علی (ع) شود.
وقتی راضیه به دنیا آمد در بیمارستان، صورت روشن و چشمان قهوه ایش در چشمان تیمور جا گرفت، انگار چشم انتظار همین دختر بوده است.
آن قدر وابسته اش شد که تحمل دوریش را نداشت .امشب برای من هم اين دوری سه ساعته اش داشت غیر قابل تحمل می شد.
مقابل حسينيه همین طور که در جهت عکس بقیه جلو می رفتم....
دلـم به آن مستحبـي خـوش است که جوآب آن واجـب است'!
#اسلامعلیکیااباعبدالله:)