داستان اسب ملانصرالدین
🔺 مطلبی با عنوان #اسب_زین_کرده در فضای مجازی باز نشر شده است. مطلبی که در ادامه آمده است، زاویه دیگر به این داستان است.
🔸 روزی چند نفر از #دلالان که چند وقتی به #فرنگ رفته بودند و در آنجا زندگی میکردند، پیش #ملا آمدند و گفتند: ما با فرنگیها رابطه خوبی داریم، ما #زبان آنها را بلدیم. اگر اسبت را به ما بدهی تا به فرنگ ببریم، او را سرحال و قبراق تر از قبل به تو برخواهیم گرداند.
🔸 ملا هم به آنان اعتماد کرد و اسب را به آنان داد. آنها اسب را به فرنگ بردند تا بهترش کنند اما آنچه که نباید میشد، شد.
🔸 فرنگیها به جای بهتر کردن اسب، از او به عنوان حیوان آزمایشگاهی استفاده کردند و هر بلایی خواستند سر اسب ملا آوردند.
🔸 بعد از مدتها وقتی ملا اسبش را دید، نمیدانست چه کند. اسبش دیگر قیمتی نداشت. ارزش اسبش یک دهم قبل شده بود. #گرسنه ، #تشنه ، #لاغر ، #بیمار و دست و پا شکسته و چشم هایش آسیب دیده بود.
🔸 بالاخره سیدی آمد و اسب ملا را برای درمان برد. چند وقتی اسب ملا را درمان کرد. سید داستان ما عمرش به این دنیا نبود او در حال درمان اسب ملا بود، همان اسبی که فرنگی دوستان، او را در فرنگ تا مرز مرگ بردند.
🔸 وقتی #سید داستان ما از دنیا رفت، دوباره آن دلالان فرنگی با اسم دیگری، سر و کلهشان پیدا شد و گفتند: نگاه کن ملا، این سید، اسب تو را چه کار کرد؟! چشم راستش کور شده، پای چپش هم میلنگد. بالاخره آنها توانستند باز اسب ملا را از او بگیرند و ببرند تا مثل قبل مثلاً در فرنگ و با توافق با فرنگیها سالمش کنند.
🔸 حقیقت داستان اسب ملا این است، نه آنچه دلالان فرنگی رفته به خورد ملا و مردم دادند.
#اسب_زین_شده
#دولت
#مهاجری
🖋 م. جمشیدی
کانال «یک گام جلوتر» را در ایتا دنبال کنید. آدرس ما در ایتا 👇👇👇
@yek_gam