#مدافعان_حــــــــــرم
تلفنـــــم زنگ مے خورد...
-بله؟؟؟
-شهید آوردن بازم از سوریه خبر داری؟؟؟
قط کردم ، تلفنم دوباره زنگ خورد...
صدای زنگ تلفنم آزارم مے داد...
نگرانیم چندین برابر شده بود...
خیسے اشڪ را بر روے گونه هایم احساس ڪردم...
-نڪنه...نڪنه پســــــــــرم یتیم شده؟؟
به ڪوچه رسیدم و داخل شدم...
اشڪ هایم امانم را بریده بود...
به خانه رسیدم دستم را روے زنگ فشار دادم، در باز شد...
داخل شدم...
با انبوه جمعیت روبه رو شدم...ڪسے حرفے نمے زد...
لب باز ڪردم و گفتم :
-چے شده؟؟
ناگهان صداے گریه در گوش هایم فرو رفت...😔
اشڪ هایم قطره قطره مے چڪید...
از خانه بیرون رفتم...
پسرم را از دور مے دیدم...
از دور من را دید دووید سمتم و گفت :
-مامان؟؟؟پس بابا ڪی از سفر میاد؟؟😍
اشڪ هایم را ڪنترل ڪردم...😔
بغلش ڪردم...او را محڪم در آغوشم فشردم...
-میاد پسرم...میاد...
اما زیر لب زمزمه ڪردم...
همســــــــــرم...😭😭😭😭
شهادتت مبارڪ🌹
❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️
@yek_talabe113