طفلی غنوده در بر من بیمار
با گونه های سرخ تب آلوده
با گیسوان در هم آشفته
تا نیمه شب ز درد نیاسوده
هر دم میان پنجه من لرزد
انگشتهای لاغر و تبدارش
من ناله میکنم که خداوندا
جانم بگیر و کم بده آزارش
گاهی میان وحشت تنهایی
پرسم ز خود که چیست سرانجامش
اشکم به روی گونه فرو غلطد
چون بشنوم ز ناله خود نامش
ای اختران که غرق تماشایید
این کودک منست که بیمارست
شب تا سحر نخفتم و می بینید
این دیده منست که بیدارست
یادم آید که بوسه طلب میکرد
با خنده های دلکش مستانه
یا می نشست با نگهی بی تاب
در انتظار خوردن صبحانه
گاهی بگوش من رسد آوایش
ماما دلم ز فرط تعب سوزد
بینم درون بستر مغشوشی
طفلی میان آتش تب سوزد
شب خامش است و در بر من نالد
او خسته جان ز شدت بیماری
بر اضطراب و وحشت من خندد
تک ضربه های ساعت دیواری
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
باران و چتـــر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتــاد روی میـــز ورقهــــای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هــم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا
تا آفتاب زد همـــه جـــا تــــار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
نجمه زارع
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
چه کسی خواسته تا کار به اینجا برسد
عشق و دیوانگی ما به مدارا برسد
قسمت دشمن انسان نشود روزی که
"دوستت دارم" معشوق به "اما" برسد
سد بر این رود کشیدند به دریا نرسیم
قزل آلا که نمی خواست به دریا برسد !!
"عشق آتش به همه عالم و آدم زد" و رفت
غم کمین کرد که در روز مبادا برسد
به خدا با زدن حرف دل انصاف نبود
تاج به یوسف و ماتم به زلیخا برسد
بین جمعی که نشستند قضاوت بکنند
کاش می شد که کمی هم به خدا جا برسد
علی_صفری
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صداش عالیه
گاهی دوس داشتم چوپان میشدم.
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
این صخره های سخت روزی راه خواهد شد،
این غار کوچک یک عبادت گاه خواهد شد
از تنگی این صحن سنگی می شود فهمید
تنها یکی این جا رسول الله خواهد شد
چوپان مکه، آن یتیم اُمّی تنها
بالاتر از هر کس در این درگاه خواهد شد،
اِ قْرَأ ، شبی لب های او را بوسه خواهد زد
پس لا الاهش شرط اِلّا الله خواهد شد
از کوه اگر بالا بیاید می شود خورشید
از کوه اگر پایین بیاید ماه خواهد شد،
این کوه از امشب به او دلبسته خواهد گشت
این خاک از امروز خاطرخواه خواهد شد
ذاتش به ذات کبریا پیوند خواهد خورد
عقل بشر از درک او کوتاه خواهد شد
پای فرشته بر زمین وامی شود امشب
دست خدا با آدمی همراه خواهد شد
همراه او یک.بچه ی ده ساله میبینم
این بچه ی ده ساله حیدرشاه خواهد شد،
این بچه ی ده ساله ی از برگ گل لبریز
من مطمئن هستم ولی الله خواهد شد
بعد از محمد میشود تنها ترین تنها
تنها ترین مولا رفیق چاه خواهد شد،
ایوب پرنداور جهرمی
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت
به خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت
کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت
درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی
بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود! آه... به اصرار خودت!
بگذاری برود در پی خوشبختی خود
و تو لذت ببری از غم و آزار خودت
درد یعنی بروی ، دردسرش کم بشود
بشوی عابر آواره ی افکار خودت
اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت...
#علی_صفری
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل، به یک لحظه کوتاه به هم میریزد
فاضل نظری
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
تا کی به تمنای وصال تو یگانه....
نذری بپزم پخش کنم خانه به خانه
😉😉😉😉☺️
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol