یکی بود یکی نبود
میلاد حضرت مسیح💚 فرزند حضرت مریم 💖 ✨إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّر
⁉️....
#پویش_دی_دسامبر
آن شب یک پیامی برای همهی مسیحیان جهان
دادند و خبر گزاریها پخش کردند.
ایشان آن زمان در محله ی ما یعنی نوفل لوشاتو زندگی میکردند. در کنار پیامی که فرستادند، از همراهانشان خواسته بودند، هدایایی که دوستان از ایران برای خودشان فرستاده بودند، مثل گز و آجیل و شیرینی بسته بندی کنند و بین مردم محله تقسیم کنند.
یادم هست آن شب در منزل نشسته بودیم که صدای زنگ بلند شد. در را باز کردیم، دیدیم دوتا آقا هستند.بعد از سلام و تبریک میلاد حضرت عیسی مسیح💚 هدیه ای را که روی
آن یک شاخه گل گذاشته شده بود به ما دادند و گفتند این از طرف رهبر ما امام خمینی هست.
من وقتی هدیه را گرفتم آنقدر از این محبت هیجان زده شدم که بی اختیار قطرههای اشک از چشمانم جاری شد.
وقتی خواستند برگردند صدایشان زدم و گفتم
ما خیلی #مشتاقیم رهبر شما را ملاقات کنیم
و انها گفتند: حتما پیغام شما را به ایشان میرسانیم. ایشان بلافاصله درخواست ما را قبول کردند.
با جمعی از اهالی محل قرار گذاشتیم و هر کدام با شاخه گلی خدمت آن رهبر بزرگ رسیدیم. وقتی نشستیم از طریق مترجم شان از ما احوال پرسی کردند و گفتند:
اگر کار یا نیاز خاصی دارید به من بگویید.
ما همگی گفتیم:
نه! نه!
ما فقط آمدیم شما را از نزدیک ببینیم.
بعد شاخه های گل 💐
را به ایشان تقدیم کردیم.
ایشان هم با #تبسم ، شاخه های گل 💐را یکی یکی از دست ما میگرفتند ودر میان ظرفی که در کنارشان بود قرار میدادند. این اتفاق برای ما فوقالعاده بود. یعنی یک رهبر ایرانی که مسیحی هم نبودند اینقدر نسبت به ما احساس نزدیکی و محبت داشتند و این یک احساس خوشحالی برای ما ایجاد کرد که برای همیشه در ذهنمان ماندگار شد.
✍یکی از اهالی محله ی نوفل لوشاتو
💚#حانیه
مهربان و مشفق
اسماء حضرت زهرا سلام الله علیها
یکی بود یکی نبود
💚خاطره ای از شب میلاد حضرت مسیح علیه السلام بازنویسی شده: نرگس شعبانی @yekiboodyekinabood
آن شب یک پیامی برای همهی مسیحیان جهان
دادند و خبر گزاریها پخش کردند.
ایشان آن زمان در محله ی ما یعنی نوفل لوشاتو زندگی میکردند. در کنار پیامی که فرستادند، از همراهانشان خواسته بودند، هدایایی که دوستان از ایران برای خودشان فرستاده بودند، مثل گز و آجیل و شیرینی بسته بندی کنند و بین مردم محله تقسیم کنند.
یادم هست آن شب در منزل نشسته بودیم که صدای زنگ بلند شد. در را باز کردیم، دیدیم دوتا آقا هستند.بعد از سلام و تبریک میلاد حضرت عیسی مسیح💚 هدیه ای را که روی
آن یک شاخه گل گذاشته شده بود به ما دادند و گفتند این از طرف رهبر ما امام خمینی هست.
من وقتی هدیه را گرفتم آنقدر از این محبت هیجان زده شدم که بی اختیار قطرههای اشک از چشمانم جاری شد.
وقتی خواستند برگردند صدایشان زدم و گفتم
ما خیلی #مشتاقیم رهبر شما را ملاقات کنیم
و انها گفتند: حتما پیغام شما را به ایشان میرسانیم. ایشان بلافاصله درخواست ما را قبول کردند.
با جمعی از اهالی محل قرار گذاشتیم و هر کدام با شاخه گلی خدمت آن رهبر بزرگ رسیدیم. وقتی نشستیم از طریق مترجم شان از ما احوال پرسی کردند و گفتند:
اگر کار یا نیاز خاصی دارید به من بگویید.
ما همگی گفتیم:
نه! نه!
ما فقط آمدیم شما را از نزدیک ببینیم.
بعد شاخه های گل 💐
را به ایشان تقدیم کردیم.
ایشان هم با #تبسم ، شاخه های گل 💐را یکی یکی از دست ما میگرفتند ودر میان ظرفی که در کنارشان بود قرار میدادند. این اتفاق برای ما فوقالعاده بود. یعنی یک رهبر ایرانی که مسیحی هم نبودند اینقدر نسبت به ما احساس نزدیکی و محبت داشتند و این یک احساس خوشحالی برای ما ایجاد کرد که برای همیشه در ذهنمان ماندگار شد.
✍یکی از اهالی محله ی نوفل لوشاتو
🪶بازنویسی: نرگس شعبانی💖